Saturday, July 28, 2012

از تهران تا قاهره، مستندی که پرده از دروغ های رژیم برداشت.




از تهران تا قاهره، مستندی که پرده از دروغ های رژیم برداشت.

مستند ساخته رها اعتمادی، جوانی که میتوان وی را بمانند بسیارانی فردی از نسل سوخته دانست، نسلی که تحت پرورش و سانسورهای حکومت جمهوری اسلامی، جهت ایجاد شناخت از تاریخ معاصر ایران و آگاهی یابی از مسائل مهم تاثیرگذار ۳ دهه اخیر، خود مجبور به کشیدن بار سنگین بدست آوردن این دانش بوده و با براه افتادن در کوچه پس کوچه های تاریخ ایران، تلاشی در جهت شناخت روشنی از آنچه بر خود و هم نسلانش رفته، بدست آورد.
بیشک هدف از این تلاش پر ثمر همچنین بجا نهادن دستاوردی صحیح برای نسلهای نو پای امروز و فرداهاست تا تاریخ را از پس آنچه  به وی تزریق نموده اند دیده و باز شناسد. 
 بیشک چنین نسلی آگاه از گذشته خویش ، با دانش کافی پا در راه ساختن فرداها خواهد نهاد و تاریخ بهتری را رقم خواهد زد.

 این مستند را 
میتوان از سه جنبه مورد تامل قرار داد؛ 

ابتدا اینکه چه عوامل و افرادی در پیدایش فاجعه ۵۷ دخیل بوده و فرایند کدامین سیاستهای جهانی در رقم خوردن و پیشبرد این رخدادهای سیاسی نقش تعیین کننده ای را داشته اند. نقش رسانه ها و سرویسهای تبلیغاتی در این روند تا چه میزان در پیشبرد شورش ۵۷ در ایران موفقت آمیز بود !
چرا اعتلاف سرخ و سیاه، پهلوی ستیزی را یکی از اهداف خود قرار داد !؟ 
ازچه رو جامعه پس از سه دهه اشتیاق به باز شناخت خاندان پهلوی و نقش تاریخی آنان دارد !؟

امروز بر بسیارانی روشن است که پادشاهان پهلوی چه نقش سازنده ای در پایه ریزی بنیانهای ایران نوین ایفا نموده اند و به صراحت  میتوان از آنان بعنوان "سرداران سازندگی ایران" نام برد.
جهت جلوگیری از جاودانگی این اسطوره های تاریخ، انقلابیون 
میبایست ماشین تبلیغاتی را بمنظور تخریبی قوی بکار میگرفتند تا نام و یادی از این "سرداران سازندگی" در اذهان عمومی بر جای نماند، هم ازینرو که با صرف هزینه های بسیاری به تحریف تاریخ، تخریب پهلویها و تبلیغات منفی درباره آنان پرداختند، تبلیغات منفی که تا به امروز در اشکال گوناگون در جریانند، هدف جمهوری اسلامی از تخریبهای سازماندهی شده این بوده  که با آسودگی خیال به پرورش نسلهای نوپایی بپردازد که با آنان به عناد و ستیز برنخیزند و در راه اسلام حکومتی جان فشانی نمایند. به همین جهت نمادهای ملی ما یکی پس از دیگری فرو افتاد تا جای آنرا اسطوره های غیر ملی و غیر ایرانی برآمده ازحکومت اسلامی و هویت دینی بگیرند. 

اما از آنجا که این اسطوره های نو بنیاد، هویتی پوشالی داشته و ریشه در تاریخ و فرهنگ کهن ایران نداشتند، امروز پس از گذر سه دهه از حاکمیت جمهوری اسلامی و بر خلاف این تبلیغات منفی، ما شاهد بی اعتباری و فرو ریختن اسطوره های تبلیغاتی این حکومت و از سوی دیگر گرایش هر روزه مردم به ریشه ها و شناسه های تاریخی و ملی خود میباشیم.

امروزگرچه
 ما  با پرداخت هزینه های فراوان و تباهی و نابودی بسیار دربخشهای مختلف میهنمان مواجهیم، اما در عین حال شاهد موج بیداری عظیمی در میان اقشار مختلف اجتماع بویژه جوانان هستیم. بیشک این موج بیداری توان اینرا خواهد داشت تا با اتحاد میان نسلها بر حکومت جهل و تاریکی پایانی نهد و سرفراز و سربلند از این آزمون بزرگ و دشوار تاریخی بیرون آید.

نسل امروز با تکیه بر شناخت صحیح و بهره گیری از تجربیات نسل پیشین و همراه نمودن وی، در این برهه، تاریخ را یکبار دیگر از دریچه ای نو به نظاره نشسته و با شناختی کافی، خواهد توانست ذهن خویش را از ترفندهای جمهوری اسلامی در امان نگاه داشته و به تمامی با آنچه وی را در بر گرفته و از حرکت و رشد باز داشته به مقابله برخیزد.

همراهی با شهبانو فرح پهلوی در دنبال نمودن این مستند تاریخی، پرده از بسیاری دسیسه ها، فریبها، دورغ های رژیم برداشت و به 
بسیاری از ابهامات  که خواسته یا ناخواسته به اشتباه در ایجاد شرایط حاکم بر ایران دخیل بودند، پاسخ گفت و باری دیگر به ما بویژه نسل جوان آموخت که نور بر تاریکی پیروز است.

 نیما 

Monday, July 16, 2012





دمکراسی برای من؛ آری ... برای تو; خیر !!!?


در مرامنامه فکری و اخلاقی برخی دموکراسی تنها حق مطلق آنهاست.
چگونه است که خواست دیگرانی که بدنبال قدرت هستند و برای بدست
آوردنش حاضرند به هر خیانت و ائتلاف کثیفی دست بزنند، امری توجیه شده و عقلانی، حق مسلم آنها و به منافع ملیست اما خواست شاهزاده، حتی اگر هم در شکلی که برخی بیان میکنید و ادعا دارند که اینچنین از سوی شاهزاده مطرح شده است، باشد خواستی نشدنی میباشد !؟ 

حتی اگر در قالب دمکراسی و آزادی حق بیان هم در نظر بگیریم، ایشان یا هر فرد دیگری حق دارند خواست سیاسی خود را صراحتا بیان کنند و این مردم هستند که با انتخابات به افراد در صحنه سیاسی، قدرت و جایگاه سیاسی خواهند داد. 

خواست و دیدگاه امروز شاهزاده، امریست که میتوان آنرا در همه مصاحبه های اخیر ایشان به وضوح شنید، اینکه گروهی گوش شنوا ندارند و خود محوریها و دشمنیهای بی اساس شان اجازه و تمایل به ایجاد شناخت از ایشان را به آنها نمیدهد، مشکل اساسی بی اخلاقی سیاسی و بیهوده بودن اندیشه و عملکرد مخرب همین افراد است.

این گروه تنها و تنها در هراسند، هم از اینروست که به تخرب افراد مشغولند تا مثل همیشه یکه تاز صحنه سیاسی ایران باشند. سالیان اینچنین عمل کردند، پر واضح است که امروز هم اینچنین کنند. اما یقین بدانند که آنان تنها زمینه حذف سیاسی خود را در حال تهیه هستند.

شما میتونید مخالف یک سیستم حکومتی باشید، اما حق ندارید مخالفت و یا نظر خود را با توهین و تخریب ابراز کنید. دموکراسی به مفهوم حذف گزینه‌ها نیست، حضور همه گزینه‌ها و آزاد نهادن مردم در انتخاب آنها. پس جایی‌ برای هراس و قضاوت از پیش نیست. همه سر تعظیم بر رای مردم 
می‌نهیم.

Afaagh Izad

منادیان خرد، آزادگی و همدردی



منادیان خرد، آزادگی و همدردی


این هم کتابگزاری درباره کتاب «فلسفه مدرن و ایران» نوشته فاضل غیبی که البته من آن را در ژانویه 2012 نوشتم و چون این هفته در کیهان لندن منتشر شد، من هم آن را به اشتراک می گذارم.
برای اینکه مزه این کتاب و کتابگزاری اش دستتان بیاید این نقل قول از هانا آرِ ِنت را بخوانید: 
«می‌دیدم که در میان روشنفکران کشش به سوی رژیم فاشیستی همه‌گیرتر از دیگران بود. من این را هیچگاه فراموش نکردم. اینکه کسی به خاطر زن و بچه به نازی‌ها روی خوش نشان دهد چندان دردآور نبود. اما می‌دیدیم آنان [روشنفکران] واقعا به شعارهای نازی‌ها ایمان آورده بودند و چیزهایی در ستایش هیتلر می‌گفتند که به عقل خود نازی‌ها هم نرسیده بود!» 

کنجکاو شدید؟ بقیه مطلب را بخوانید و خواهید دید که وقت تان را با خواندنش و هم چنین خواندن کتاب «فلسفه مدرن و ایران» هدر نداده و نخواهید داد.


کتابگزاری
الاهه بقراط
● نام کتاب: فلسفه مدرن و ایران
● نویسنده: فاضل غیبی
● چاپ پیام؛ آلمان؛ تابستان 1390

منادیان خرد، آزادگی و همدردی

کسی نویسنده‌ای به نام فاضل غیبی را نمی‌شناسد. این کتاب نخستین اوست. از همین رو مانند هر نویسنده و کتاب ناشناخته دیگری با احتیاط آن را، که برایم فرستاده شده است، می‌گشایم تا با تندخوانی، هر چه زودتر برداشتی اولیه از آن پیدا کنم و بعد ببینم که آیا به خواندن دقیق‌تر می‌ارزد یا نه. عنوان خنثی و کلی آن چیزی درباره محتوا بروز نمی‌دهد. هیچ چیز به اندازه فلسفه و تفکر فلسفی مرا به خود جذب نمی‌کند و اگر این کتاب تقریبا 300 صفحه‌ای حرفی برای گفتن نداشته باشد، و از همه مهم‌تر، با توجه به موضوع، نثری داشته باشد که نتوان آن را به پایان برد، احساس می‌کنم به ساحت فلسفه توهین شده است. نوشتن درباره فلسفه و فلسفی نوشتن، کارزاری است سخت دشوار به ویژه آنکه گویا در میان ایرانیان گمان می‌شود چون سخن از فلسفه است پس یا باید چنان گفت که کسی از آن سر در نیاورد، گذشته از انکه بیان موضوعات فلسفی به زبان ساده کار هر کسی نیست. 
فاضل غیبی زیر عنوان «چرا فلسفه» که به جای مقدمه آورده است می‌نویسد: «فلسفه در جوامع عقب‌مانده از محبوبیتی برخوردار نیست. در گفتگوی مردمان جایی ندارد. تو گویی همگان درباره همه چیز پرگویی می‌کنند تا مبادا پرسشی درباره چون و چرای هستی بر زبانشان بگذرد. فرض بر این است که همه درباره «خدا و خلقت» همرأی هستند و پرداختن به «مهملات فلسفه» شایسته مردان و زنان بالغ نیست.» با این همه بلافاصله اعتراف می‌کند که «در ضمیر هر کس در هر روز و ساعت اندیشه فلسفی در غلیان است» و «هیچ چیز سمج‌تر از فکر فلسفی در ذهن آدمی رخنه نکرده است» و نتیجه می‌گیرد: «پرداختن به فلسفه از این نظر که ما را با اندیشه‌های ژرف بزرگان تاریخ فلسفه آشنا می‌کند، اگر هم ژرف اندیشیدن یاد ندهد، کمی از التهاب درونی می‌کاهد.» از این پس و در طول کتاب، هم زبان ساده و روان نویسنده و هم در تقابل قرار دادن اندیشه‌ها و استدلال‌های مختلف، خواننده را با تأملات نویسنده همراه می‌کند. 
با تندخوانی نمی‌توان کتاب را به پایان رساند. پس دوباره از ابتدا شروع می‌کنم و آرام می‌خوانم. بر زبان ساده‌اش تأکید دوباره می‌کنم چرا که مرا به یاد آن سری از کتاب‌های آموزشی می‌اندازد که هدف‌شان تلاش برای تشویق خواننده به فعالیت فکری است. من این کتاب را در کشاکش اخباری ‌خواندم که از حذف رشته‌های علوم انسانی از صحنه آموزش جامعه خبر می‌دادند، و این کتاب دقیقا به تفکری می‌پردازد که کمبود وجای خالی‌اش در ایران سبب یکه‌تازی مدعیان «حقیقت مطلق» شده است.

فلسفه و دین و مکتب و آئین
فاضل غیبی در سه بخش به فلسفه مدرن و یافتن رد پای آنها در فرهنگ و ادبیات و هم چنین تاریخ معاصر ایران می‌پردازد. در دو بخش با افکار فریدریش نیچه و هانا آرِنت و در بخش سوم با فلسفه در فرهنگ و ادبیات ایران، عمدتا شعر، و هم چنین تلاش ایرانیان از جمله بهاءالله برای انسانی و زمینی کردن دین آشنا می‌شویم. 
هر اندازه دو بخش اول با صبر و حوصله، خواننده را با افکار نیچه و آرِنت بر اساس گفته‌های خود آنها آشنا می‌کند، در بخش سوم، بیشتر شتاب و برداشت‌هایی است که خود نویسنده تلاش می‌کند به خواننده منتقل سازد بدون آنکه به اندازه کافی مواد فکری لازم را در اختیار خواننده قرار دهد. از همین رو، فکر می‌کنم بهتر می‌بود که بخش سوم به شکل جداگانه‌ای ارائه می‌شد و یا در هماهنگی با دو بخش دیگر به اندازه کافی روی آن تأمل و کار می‌شد تا کتاب و خواننده، هر دو، دچار گسست نشوند. به ویژه آنکه افکار فریدریش نیچه و هانا آرِنت در چهارچوب فلسفه و ورای هر دین و آئینی قرار می گیرد، حتا اگر در آن زمینه و یا رگه‌های مذهبی وجود داشته باشد، در حالی که سخنان و تأملات بهاءالله در چهارچوب دین و آئینی نظم یافت که پیروانش در سراسر جهان پراکنده‌اند. هم از این روست که نویسنده نیز از فریدریش نیچه و هانا آرِنت به مثابه فلاسفه مدرن نام می‌برد و نه بنیانگذاران مکتب و آئین و دین، حال آنکه در مبحث «از طور تا نور» به جستجو در بهائیت به عنوان دین، مکتب و یا آئین می‌پردازد.

فلسفه و سیاست
فاضل غیبی در مباحث مختلف تلاش می‌کند با استدلال و استناد به نوشته‌های نیچه خلاف پیش‌داوری‌ها و از جمله سوءاستفاده رژیم هیتلری از برخی اندیشه‌های او را ثابت کند و موفق می‌شود. نیچه خود با اعتقاداتش که در کتاب‌های او ثبت شده است هرگونه نزدیکی به اندیشه‌های فاشیستی را رد می‌کند از جمله آنجا که در کتاب «اراده معطوف به قدرت» می‌گوید: «آزادی چیست؟ اراده برای به دست گرفتن مسئولیت رفتار خویش.» فاشیست‌ها نه مسئولیت رفتار خود را می‌پذیرفتند و نه اجازه می‌دادند مردم برای پذیرفتن مسئولیت رفتار خویش، آزاد باشند!
هانا آرِنت اما فیلسوفی است که به سیاست و زندگی روزمره، چه بسا به دلیل تاریخ و هویت‌اش، نزدیک‌تر است: زنی یهودی که سرنوشت‌اش در دوران هیتلر رقم می‌خورَد و می‌داند «تاریخ و هویت اتوبوس نیست که بتوان از آن پیاده شد.»
این هانا آرِنت است که با تجربه‌ای که از سر گذراند، واقعی‌ترین تعریف را از توتالیتاریسم و یک حکومت تمامیت‌خواه ارائه می‌دهد که امروز هر ایرانی بدون آن تعریف و بر اساس تجربه با آن آشناست:
توتالیتاریسم «از جنبشی توده‌ای برآمده، بخشی از مردم از آن پشتیبانی می‌کنند و با وابستگی به آن به هویتی تازه دست یافته‌اند». توتالیتاریسم «به حاکمیت سیاسی بسنده نمی‌کند، بلکه با دخالت در زندگی خصوصی مردم و فشار همه جانبه، خواستار سرسپردگی عمومی به نظام است. توتالیتاریسم آرمان‌ها و امیدهای بزرگی را وعده می‌دهد و برای تحقق آنها ادعای جهانگیری دارد». 
با همین تعریف، وی نازیسم و استالینیسم را در کنار یکدیگر قرار می‌دهد و چپ‌ها را علیه خود بسیج می‌کند آن هم در شرایطی که اتحاد شوروی با آلمان نازی جنگیده و با بیست میلیون قربانی بر آن پیروز شده بود! هانا آرِنت تنها یک فیلسوف مانند مارتین هایدِگر نبود که تحت تأثیر فضای سیاسی آن دوران به پشتیبانی رژیم نازی پرداخته باشد بلکه روشنفکری بود که جلوتر از توده‌ها را می‌دید و نمی‌توانست دو سیستمی را که از یک جنس بودند و با این همه علیه یکدیگر می‌جنگیدند، دارای هویتی غیر از توتالیتاریسم ارزیابی کند. هر دو نظام علیه مردم خویش و جهانِ خارج از خود بودند.
این است که در برگزیدن فریدریش نیچه و هانا آرِنت به مثابه نمایندگان فلسفه مدرن در این کتاب، شیطنتی هست که نمی‌توان نادیده‌اش گرفت: نیچه متهم به این است که رژیمی را از نظر فکری تغذیه کرده که هانا آرنت را از سرزمین خود آواره ساخت! فاضل غیبی اما این هر دو را ورای آن سیاستی ارزیابی می‌کند که آنها را در برابر یکدیگر قرار می‌دهد. او به کند و کاو در نکاتی متفاوت از فلسفه مشترک آنها می‌پردازد که برای ما به عنوان ایرانی از اهمیت بسیار در سیاست و اندیشه سیاسی برخوردار است. برای آشنایی با جزئیات این کند و کاو باید کتاب را خواند که نثر ساده‌اش حتا کسانی را که کمترین آشنایی با فلسفه ندارند، با خود تا پایان می‌کشاند به ویژه آنکه خواننده ایرانی، شرایط امروز ایران و تقابل اندیشه‌ها را در تفسیر و تعبیر و تغییر این شرایط، هر بار در آن باز می‌یابد. برای نمونه کیست که از این سخنان هانا آرِنت به یاد ایران و روشنفکرانش نیفتد: «می‌دیدم که در میان روشنفکران کشش به سوی رژیم فاشیستی همه‌گیرتر از دیگران بود. من این را هیچگاه فراموش نکردم. اینکه کسی به خاطر زن و بچه به نازی‌ها روی خوش نشان دهد چندان دردآور نبود. اما می‌دیدیم آنان [روشنفکران] واقعا به شعارهای نازی‌ها ایمان آورده بودند و چیزهایی در ستایش هیتلر می‌گفتند که به عقل خود نازی‌ها هم نرسیده بود!» 
فاضل غیبی چکیده مهم‌ترین اندیشه‌های فلسفه مدرن را در این کتاب گرد آورده است که اگر امروز جایی در کتاب‌های درسی مدارس و دانشگاه‌های ایران ندارد، ولی می‌تواند منبعی باشد برای کسانی که به این نتیجه رسیده‌اند که سیاست مدرن بدون اندیشه مدرن در بهترین حالت راه به جایی نخواهد برد و در بدترین حالت باز به توتالیتاریسم خواهد انجامید حتا اگر یک حکومت توتالیتر مانند جمهوری اسلامی را پشت سر نهاده باشد.
ژانویه 2012

Seday Zanan Iran 07-13-2012 صدای زنان ایران با دخی عبدی



هدف از شورای فقهی‌ رفسنجانی‌, شورایی که وظایف آن هنوز در قانون اساسی‌
اسلامی رژیم پیشبینی‌ نشده است و مردم را مقابل خود قرار داده, چیست؟
 
در به خطر افتادن پایه‌های مذهبی‌ نظام و در امتداد آن بی‌ کفایی در ادارهٔ کشور آیا خبرگان رهبری، شورای نگهبان و هیئت افتاء در محضر رهبری بتوسط خامنه‌ای نقش آفرینی خواهند کرد یا شورای فقهی‌ بی‌ بنیاد رفسنجانی‌ ؟  



بیانیه بسیار مهم کمپین سفارت سبز در خصوص اتحاد و پیوند ملی تمامی ایرانیان پاک سرشت و آزاد اندیش علیه فتنه جدید و خطرناکی که توسط رژیم


.براساس دکترین خامنه ای در موازی کاری و آلترناتیو سازی در هر اقدام، این جمع فتنه گر ،برهبری هاشمی رفسنجانی ،در صدد تشکیل یک باصطلاح اتحاد اپوزیسیون وابسته و مجازی در تبعید هست .در بین آنان از تجزیه طلبان کرد و آذری و عرب و اصلاح طلبان دولتی و غیر دولتی تا چپ های وابسته به شوروی سابق،مائوئیست ها یا طیفی وابسته از جبهه ای که خود را ملی می داند اما با اقدامات ضد ملی و ضد ایرانی خود ،استخوان های رهبر بزرگ جبهه ملی را در مزارش به لرزه در آورده اند حضور دارند .آنها تعمدا مسیر حوادث را به سمتی میبرند که اپوزیسیون واقعی را به جان هم بیاندازند ،علیه آنها 
سم پاشی و ترور شخصیت نمایند.





گفتگوی شهرام همایون با شاهزاده رضا پهلوی 2571/4/22

Thursday, July 5, 2012

هجده تیر ، تیر دیگری بر قلب حاکمیت



هجده تیر ، تیر دیگری بر قلب حاکمیت 

بی‌ تفاوتی‌ و نخواندن تاریخ ، شناخت و درک صحیحی از شکل‌گیری اندیشه‌های امروز ما را بر جای نخواهد گذشت. 

روزهایی که هنوز جعبه پاندورای جمهوری اسلامی باز نشده بود دسته‌ای از مردم فکر میکردند که هدف این حکومت آزادی، عدالت و حقوق بشر است. از این رو شیفتهٔ وعده‌های خمینی و اطرافیانش در نوفل لوشاتو پاریس شده بودند و در این میان آنانی‌ که به همراه سایر اعضآ انجمن‌های اسلامی کشورهای اروپا و آمریکا برای تشکیل بزرگترین فاجعه تاریخ ایران به آنجا آماده بودند از خمینی برای جامعه جهانی‌ و ایرانیان یک گاندی دیگر ساختند و متناسب با فتوای خمینی برای فنا شدن نسلهای ایرانی‌ کورکورانه دست به کار شدند. 

اما امروز پس از باز شدن جعبه پاندورای این حاکمیت و بر ملا شدن محتویات پلید و جنایتکارانهٔ آن ،تک تک ایرانیان با گوشت و پوست خود به دیده تجربه کردند که خواست آن دسته چه بود و در این میان صدها هزار کشته نیز دادند تا مگر باز بتوانند عوامل این اندیشه خانمان سوز را که هدفش نابودی ایران بود از خود برهانند و خود و فرزندانشان را از شرم و مصیبت آنان در امان نگاه دارند. 
اعتراضات دانشجویان و روشنفکران در ۱۸ تیر نقط اوجی بود در مقابل برنشمردن حقوق شهروندان و تداوم سرکوب،خفقان و عدم هرگونه آزادی در سیستم توتالیتر سیاسی شکل گرفته و همچنین حامی‌ پیامی روشن مبنی بر عدم اعتماد مردم شریف به این حاکمیت و سردمداران آن و ابراز انزجار و خشم درونی جامعه از تحولات و قتلهای صورت پذیرفته در زیر سایهٔ حاکمیت و در راس آن ولایت مطلقه فقیه. 

همیهنان بی‌شک همهٔ ما بویژه مبارزین راه رهایی وطن و فعالین سیاسی درون مرز و برون مرز خود به خوبی‌ به جنایت صورت گرفته به توسط حکومت جمهوری اسلامی در وقایع ۱۸ تیر واقفند و پس از گذر آن حوادث و خونهای گران بهائی که در آن دوران از روشنفکران و آزادی خواهان ایرانزمین ریخته شد، همچنان باز شاهد رشادت و پشتکار بیش از پیش مردمان در حمایت از این خونبهای تاریخی‌ برای کسب آزادی در کشورمان می‌باشیم. 

رشد بلوغ یافته و اراده جوانان این مرز و بوم برای رسیدن به حاکمیتی قانون مند و جامعه‌ای قانون مدار بی‌شک با تجربه تلخ آن دوران نیز همراه است که خود میتواند پشتوانه ای برای فردای نسلها محسوب شود. با نگاهی‌ اجمالی به آن دوران بخوبی متوجه می‌شویم که حتی رای اولیه به خاتمی به خاطر بغض مردم علیه فساد جناح حاکم و با ضدیّت بر رفسنجانی‌ و ناطق نوری توام بود و از آن جایی‌ که گزینهٔ دیگری پیش روی مردم نبود، ناچاراً مردم برای تحقق خواستهای خود اگر چه کوچک، انتخابی به آن شکل داشتند. 

اما پس از این انتخاب و تحقق‌ نیافتن خواستهای مردم جامعه، نقدها و اعتراضاتی از گوشه‌ کنار کشور به گوش رسید که در انتها حاکمیت تاب نیاورد و حتی منتقدین خودی را نیز صرفاً بخاطر حفظ این نظام و قانون اساسی اسلامی آن به بند کشید. و در این میان آن دسته از جامعه که حافظه تاریخی‌ خود را به کار نبست ، شوربختانه گرفتار این گردباد خود ساخته‌ رژیم شد که در تداوم عمر این حکومت رکاب میزد. خوب  می‌دانیم که امروز آن دسته با این پرسش اساسی‌ از طرف مردم روبرو هستند که آیا آن مدعیان آزادی سخن و قلم همانانی نیستند که در وقایع ۱۸ تیر جوانان کشور را به  خاک و خون کشیدند و در پس اعتراضات سال ۸۸ به دامن حاکمیت پناه آورد‌ند و خود را یا بیطرف اعلام کردند و یا بخاطر منافع خود محورانه و کسب قدرت کاذب در این رژیم رنگ عوض کردند !!!؟؟؟
چقدر کسب  قدرت شیرین است که به این روشنی در طی‌ زمان مواضعشان تغییر می‌کند. مردم و روشنفکران هرگز فراموش نخواهند کرد که چه هزینه‌هائی صرف سرکوب مخالفین ، تأسیس و ادارهٔ شکنجه گاه‌ها، ممیزی و سانسور مطبوعات، خرید نرم افزارهای سانسور در اینترنت، سیستم ارسال کنده پارازیت بر روی کانالهای ماهواره، دستمزدهای کتک زنهای لباس شخصی، پول خرید چماق، گاز فلفل، به تهران آوردن تظاهرات کنندگان دولتی از همه ایران با هزینه ملت، احداث دستگا‌ههای شنود تلفن، تجسس اساتید و غیره و غیره در قالب همین حاکمیت صورت پذیرفت. 

  خودی ها و غیر خودیها با تاکید بر اصل و بنیاد جمهوری اسلامی و به رسمیت
 شناختن قوانین
 انسان  ستیز آن و با افتخار بر بلای ۵۷، طوری وانمود میکنند که در این۳۳ سال همه چیز به درستی پیش رفته و کشتار، تجاوز و جنایات از هم اکنون آغاز گرفته, بدون استناد به پروندهٔ سنگین جنایت، اختلاس‌های مالی و سؤ استفاده از مطالبات مردمی به توسط جناههای دخیل در حاکمیت. 
این گروه از حاکمیت با بیان شعار "احیاء نمودن اصول امام و انقلاب " که خمینی بر اساس آن بنای استبداد، استعمار و استثمار متداومتر از گذشته را در ایران نهاد، بارها در طول عمر این حاکمیت مردم را از پیشروی در مسیر آزادیخواهی و سرنگونی این سامانه بازداشتند و جامعه را به نحوی بصورت دوره‌ای از حضور معترضان فیلتر کردند. اما این قسمت از بازگشت به اصول بنیانگذارشان را بیان نمیدارند، که هم او بود که در آغازین روزهای به قدرت رسیدن، بر بام مدرسه رفاهی کلید کشتارها را زد و این روند تا امروز همچنان به همین منوال ادامه دارد.
با این تفاسیر تفاوتی در این میان موجود نیست و چنان که اینروزها به کرات ابراز میدارند، حفظ و بقای نظام در گرو همبستگی کلیت این عوامل و پیشبرد مقاصد و سرکوب مردم آزادیخواه با بکار گیری عقل جمعی این مهره‌ها است. "عقل جمعی" که با سخن رندان از فضل و کرامتش، بی‌عقلی خویش مرتبا به نمایش میگذراند. 

یک قانون را می شود با یک قانون دیگر خنثا کرد. یک امر مذهبی را می شود با یک امر دیگر در همان مذهب خنثا کرد. حاکمیت این فرمول را برداشته و به این فرمول رسیده است: «اعتراضات دسته‌ای از مردم را می شود با اعتراضات دسته ی دیگری از مردم خنثا کرد.» آن‌ها این اواخر به این نتیجه رسیده اند که از خودشان کمتر مایه بگذارند و با استفاده از هجمه ی رسانه‌هایشان دسته‌ای دیگر از مردم را به جان ما (که به هر حال دسته‌ای پر تعداد از مردم هستیم) بیاندازند.
بر ماست که امروز متناسب با آنچه که آموختیم و تجربه کردیم و با استفاده از ابزار مبارزاتی خود و ویژگیهای خود در صحنه حضور به عمل آوریم و تیری دیگر را از کمان خرد و هوشیاری پدید آمده و با بهر جویی از ۱۸ تیر دیگری که در پیش است، خواست خود را که همانا آزادی و استقرار حکومتی دمکرات و سکولار است بر قلب حاکمیت رها کنیم و شیرازه ستم  آنرا در هم بکوبیم. 


آگاهي سر آغاز آزادي است

اگر مردم ابزار سرنگونی با آرمانشان و هدفشان تشخیص ندهند و هدف را با وسیله اشتباه بگیرند، مطمئن باشید دایره و تسلسل حکومت‌های وابسته و فاسد ادامه خواهد داشت.
بر همین اساس دموکراسی در ایران باز به عقب خواهد افتاد. زیرا از هم اکنون میتوان احساس کرد که عواملی پنهان و قدرتمند مانع از به هدف رسیدن رنسانس ایرانی می شوند

وقتی آگاهی و روشن بینی در اندیشه ما حاصل شود، دیگر افکار و عملکرد‌هایمان مختص تنها یک ایدولوژی نخواهد شد. بلکه هوشیارانه در طی مسیر انرژی خود را صرف دستیابی به هدفی واقع گرایانه، دستیافتنی و بنیان سازخواهیم کرد.

تنها فصل مشترک "آزادی ایران" است، حال بر هر باور مذهبی و مرامی، و هر رنگ و نژادی که باشیم. در حالیکه حفظ این نظام فاشیستی به قیمت ویرانی ایران، بر حفظ و تداوم میهن و ارزشهای ملی ما ارجحیت یابد، دیگر نام و هویت ایرانی را نمیتوان بر خویش نهاد.

پافشاری بر خواسته ها، پایداری در بدست آوردن مطالبات, هوشیاری در اتخاذ حرکات مبارزاتی و طردهای سیاسی لازم در این زمان شانس پیروزی را دو چندان خواهند نمود. 

Wednesday, July 4, 2012







 : شاهزاده رضا پهلوی

من مدتی است که روی طرح تشکیل یک شورای ملی ایرانیان کار می‌کنم و با خیلی از جریانات و تشکل‌های سیاسی و حتی افراد مستقل در داخل و خارج در تماس بودهام و هستم. برای اینکه بتوانیم راهی پیدا کنیم که سریع‌تر به چنین انسجامی برسیم.

قبلاً صورت مسئله به شکل غلطی طرح میشد. اغلب صحبت از ائتلاف میکردند یا همیشه دعوا بر سر دعوت‌شونده و دعوت‌کننده و زیر پرچم کسی و غیره بود. اما نه ما در اینجا داریم نهادسازی میکنیم، نه ادعای نمایندگی میکنیم و نه صحبت ائتلاف است. ما فقط می‌گوییم که یک سلسله اصول و باورهایی است که اکثریت بر سر آنها با یکدیگر هم‌سویی دارند. مانند مثلاً حقوق بشر، برابری کامل زن و مرد، جدایی دین از حکومت، قبول اصل عدم تمرکز و تمامیت ارضی ایران.

به هرحال، تلاش ما این است که بر اساس یک توافق کلی روی یک سلسله اصولی که میشود بر اساس آن، یک همکاری سیاسی بین نیروهای مختلف، با حفظ استقلال سازمانی و عقیدتیشان بهوجود آورد و بر اساس هدفمند بودن شورا که تنها خواسته‌ی محوری آن در این مرحله برگزاری انتخابات آزاد در ایران است، بتوانیم آرایشی از نیروهای سیاسی که در این راستا هم‌فکر هستند داشته باشیم. در اصل، خیلی بیتعارف بگویم کسانی که هم‌چنان دنبال اصلاح این نظام هستند، در قالب موجودش، با آن‌ها دیالوگ سازنده‌ای نمی‌توانیم داشته باشیم. ولی خیلی از اصلاح‌طلبان دیروز هستند که دیگر این وضعیت را وا دادهاند و می‌دانند که دیگر به .هیچ طریقی نمی‌شود این نظام را اصلاح کرد و خط ‌شان امروز با آنچه ما پیشنهاد می‌کنیم، همسو شده است