Thursday, January 26, 2012

قدرت و نقش تشکیل شورای ملی و هماهنگی



26,01,2012 همیهنان گرامی در برنامه ای دیگر بر روی رادیو ایرانزمین بر روی موج ف. م ردیف ۱۰۲.۶ مگاهرتز در روز پنجشنبه ساعت ۲۱ به وقت اروپای مرکزی به گفتگو با یکدیگر پیرامون:


قدرت و نقش تشکیل شورای ملی و هماهنگی

درک لزوم طرد های سیاسی هوشیارانه


نقش تشکیل شورای ملی‌ و هماهنگی‌ به عنوان اهرمی موثرتر از گذشته در ارتباط با افشای جنایتهای رژیم و حامیان این جنایت‌ها را چگونه می‌بینید ؟


در صورت تمایل می توانید به طریق شماره تماس برنامه:

0046-31-3206070


یا به توسط صفحه فیسبوک...


https://www.facebook.com/note.php?note_id=10150322951388396

فایل صوتی این برنامه :::

http://www.4shared.com/music/2MWzIQCy/Dec_5.html

Wednesday, January 18, 2012

قدرت و نقش تشکیل شورای ملی و هماهنگی


قدرت و نقش تشکیل شورای ملی و هماهنگی
قدرت
قبل از بررسی‌ ساختار واقعی‌ قدرت سیاسی پاسخگو در چارچوب یک حکومت دموکرات بهتر است بسنجیم و ببینیم که قدرت توتالیتر سیاسی کنونی‌ چگونه با ویژگی‌‌هایی‌ همانند مطلق گرائی،تمامیت خواهی‌ بدین شکل پرورش یافته یا همچنان در حال پرورش یافتن است ؟
سه دهه از مقوله حاکمیت جمهوری اسلامی برسرزمین کشورم ایران میگذرد. سی سال حکومت برمردمی معتقد و کم تجربه
در سیاست که بامید رحمت الهی بدنبال زندگی بهتری بودند. در این امیدواری، اعتماد کامل به روحانیت و حاکمان جدید داشتند و وقتی که خمینی آمد و گفت که "اقتصاد مال خر است" همه خندیدند و کسی انتقادی جدی بر او روا نداشت و ازاو خرده نگرفت و بعاقبت سخن او، که امروز روز پایانی ایران مااست، توجه نکرد.
وقتیکه فرزندان دلیر و خدمتگذار ایران را یکی بعد از دیگری تیر باران کردند و سپس اموال و خانه های مردم را بزور گرفتند و اندی بعد بدستور خمینی دوازده هزار نفر را در عرض یک هفته در زندانها تیر باران کردند، باز هم مردم چیزی نگفتند. این جنایت ها سی سال تمام ادامه یافت و شکنجه و تجاوز به زنان و مردان و دگر اندیشان هرگز کاهشی نداشت. تا کم کم ملت فریب خرده بخود آمدند و متوجه شدند که با جبارترین ، سئوال بر انگیزترین و خود کامه ترین، قسی القلب ترین، ایران ستیزترین، دزد ترین، روحانیت تاریخ روبرو هستند. مردم ما عاقبت فهمیدند که نبایستی به سیاست و فعل و انفعالات این روحانیت بی تفاوت باشند. کم کم جنبش آزادیخواهانه ای درست شد بنام جنبش سبز، با نیروهای فرهیخته و روشنفکر و تحصیل کرده که دارای خردی انتقادی و پرسشگرا بود. این روشن بینان در برابر بی عدالتی های حکومت قد بر افراشتند و نشان دادند که نسبت به رویداد ها در اجتماعشان بی تفاوت نیستند.
تا مادامی که این بی تفاوتی در مردم وجود داشت، میشد در این کشور ولایت فقیه گذاشت، میشد جمهوری مادام العمر گذاشت، میشد دیکتاتوری های سلطنتی گذاشت، میشد افراد خودکامه بیایند و یا خارجیان بیایند و دولت دست نشانده تشکیل دهند، چون در این صورت مردم مرده و تسلیم بودند. مردم، امتی مفعول، برده و کنیز بودند و همه چیز برایشان بی تفاوت بود. مردم دارای فضیلت و دانائی نبودند ، مردم بدرستی تسلیم بودند. چنین مردمی بدین ترتیب نمی توانستند اعمال حاکمیت کنند، زیرا به دانائی و توانائی های خودشان هنوز پی نبرده بودند.
ولی وقتیکه در سال های گذشته در انتخابات، نسبت به همچون حرکتی چون دزدی رای شان ، واکنش ملی و گسترده ای از طرف میلیونها نفر صورت گرفت، نشان میدهد که در این جامعه دیگر حکومت کردن آسان نیست.
چرا که در این جامعه مردم آن به قدرت ارادهٔ جمعی خود که دارای ویژگیهای اخلاقی‌ و انسانیست پی‌ برده‌اند و میتوانند قدرت خودرا را که بر گرفته از فرد فرد افراد آن جامعه است در مقابل قدرت کاذب و سلطه جوی حکومت قرار دهند و دیگر با هزینه کم و ترویج دروغ و با کشتن چند نفرو ترساندن مردم، منفرد کردن و سر کوب شان، دیگر امکان ندارد بشود بر این مردم حکومت کرد. وقتیکه جامعه ای کارش باینجا برسد نمی شود با دیکتاتوری حکومت را ادامه داد. با الیگارشی و با شیوه های آریستوکراتیک و با شیوه های خفقان، اذیت و آزار مردم وخود کامگی و میلیتاریسم و غیره و غیره برای مدتی زیاد نمی توان حکومت کرد. بنابراین بایستی بزودی نظامی سر کار آید که خدمتگذار مردم باشد، آزادی رای مردم و نظر مردم و نیاز های مردم و آتیه مردم و امنیت مردم را بحساب بیاورد.
مردم دوست دارند که بر زور و قهر این حکومت غالب شوند، اما دوست داشتن یکطرف است و اراده کردن طرف دیگر قضیه است. خیلی ها خیلی چیز ها را دوست دارند اما وقتیکه اراده کنند بدنبالش میروند و هزینه آنرا هم میپردازند. حال باید بگوئیم که مردم ما دارند بدین جا میرسند که حاضرند اراده کنند و هزینه اش را هم بپردازند. صد ها قهرمان ملی و جان باخته، چون ندا ها و اکبر محمدی ها اراده کردند و بهایش را که کشته شدن بود پرداختند و یا زیر شکنجه مردند و یا بدار آویخته شدند، اما زبان انتقاد کوتاه نکردند. هم اکنون هم دهها هزار نفردیگر در راه اند که ایران را بآزادی برسانند وبهایش را بپردازند.
بدین ترتیب دیگر حکومت های خود کامه که دنبال ولایت و یا فقاهت یا رذالت و یا هر چیز دیگر هستند، امکان ماندنشان نیست. دیگر جامعه ایران آرامش بدست نخواهد آورد تا آزاد شود.
جامعه به سوی فضیلت و خردمندی میرود وبینش رنسانس جو ایران را در بر میگیرد و مردم دارند به ذات این حکومت جبار و ایران ستیز پی میبرند و به حقوق خودشان آگاهی پیدا میکنند، بدین ترتیب دیگر جائی برای این نوع حکومتها باقی نمی ماند. این طور سنجیده میشود که جامعه ایران در حال گذار باین مرحله بالنده است و بایستی جنبش بزرگ آزادی خواهانه را بدرستی شناخت. نباید تصور کرد که این جنبش را آقایان موسوی و یا کروبی بوجود آوردند، خود آنها هم بر آمده ازاین جنبش اند. جنبش را شخص بوجود نمی آورد.
اما با همه این اوصاف ما نمی توانیم بگوئیم که این نظام به بن بست نهائی خودش رسیده است. دولت احمدی نژاد باعتقاد من به بن بست خودش رسیده است.، اما هنوز خود نظام در کلیت اش تا بدان پایه نرسیده .اگر این نظام بخواهد بماند، دیگر نمیتواند بشیوه سابق حکومت کند. با چاقو کشی ، لات بازی، عربده کشی، زندان کردن، بهائی کشی، شکنجه دادن، تجاوز جنسی کردن. در یک کلام" تخم هراس" ریختن در جامعه.
اکنون دیگر اسطوره هراس و هراس افکنی و حکومت کردن، در ایران شکسته شده است. دیگر هر ابله سیاسی این را هر روز در خیابان میتواند ببیند که این ترفند ها و حقه بازیها تاثیر گذار نیستند. حکومت در این سی ویکسال این همه جنایت کرد تا مردم را بترسانند تا از منزل های خویش بیرون نیایند، حتی تجاوز جنسی کردند و خیلی اعمال زشت و پلیدی که به تنهائی میتواند هر نظامی را کاملا بی آبرو و در جهان منزوی کند. این ها همه این کار ها را کرده اند اما فایده ای نکرد، زیرا مردم و بویژه زنان ایران بیدار شده اند و دیگر طاقت استثمار شدن را ندارند.
حکومت هائی که با اتکا بر سر نیزه حکومت می کنند، بعد ازرسیدن به عصر روشنگری و بیداری ملت هایشان ، دیگرماندگار نیستند و دیر یا زود بایستی بروند. این چیز روشنی در طول تاریخ همه ملت هاست.این واقعیت بر پایه تئوری، خیلی واضح و شفاف است و هم از نظر عملی در طول تاریخ اثبات شده است. حال دیر و زود دارد، اما سرنگونی این نوع نظام ها و فرو پاشی آنها قطعی است. حال میخواهد حکومت مشروعیتش را از دین بگیرد و یا از خدا بگیرد و یا از ولایت فقیه و یا از امام زمان بگیرد. اسطوره ها ی دینی میتوانستند از همان اوان، با اعمال نیک حکومت، مشروعیت باین نظام ببخشند، اما این نظام در این مدت سی ویک سال با ایران ستیزی، فرهنگ ستیزی ، دروغ و تزویر و چپاول و کشتار هراس انگیز، فرصت را از دست داد و تمام این اسطوره های مذهبی نیز ناچارا رنگ باختند و تا بدین جا رسید که دیگر هیچ اثر مثبتی در مردم نمی گذارند و حتی باعث خنده آنها میشوند.
بزرگترین بازی جمهوری اسلامی بازی ضد امپریالیستی بود که اکنون تبدیل شده به اسطوره خنده. حال دیگر وقتی مردم اینرا می شنوند میخندند و دل درد میگیرند و آنها را مسخره میکنند.
از یکطرف ما شاهد عربده کشی های ضد امپریالیستی حکومت و از طرف دیگر چاکر منشی آنها در برابر ابر قدرت ها می شویم. پس با این تضاد ها ،این اسطوره ها چگونه عمل کنند؟
اسطوره "عدالت شیعه" ! در این سی و یکسال تبدیل به افتضاح شده. یعنی اینها یک عمربر مسند حکومت، عدالت، عدالت کردند و حال این عدالت و دستگاهش بکلی ازهم پاشیده. تازه مردم فهمیده اند که در این مملکت چه دزد های قهار و گردن کلفتی وجود دارد.
برای نمونه الان لیست دزدان صد ها میلیاردر دلاری در آمده که نیم بیشتر آنها سواد خواندن و نوشتن را ندارند و اینها در بالاترین سطوح مملکت هم چنان به چپاول اموال مردم مشغولند و ثروت مملکت و مردم را به بانکهای خارجی میرسانند و در حساب های شخصی خود میریزند. داستان مستضعف و مستکبر از همان اوان فقط برای سرپوش گذاشتن بروی این دزدی ها بوده است که منجر به آدمکشی های بسیاری نیز گشنه است. اکنون دیگر برای مردم این داستان ها خنده آور است. هر روز که میگذرد شکاف طبقاتی در کشورروحانیت عمیقتر میشود. پولدارها پولدار تر و فقرا فقیر تر میگردند. این کجایش عدالت است و تازه بیعدالتی های تازه تری را دارند مردم حس میکنند که در راهند.
دیگر نمی توانند مردم را بیش از این فریب دهند، و یا امید کاذب در دل آنها ایجاد کنند، کارشان به زوال کشیده شده، رژیم قدرت استدلالی و مشروعیت خویش را از دست داده. بخاطر همین هم هر چه بیشتر دروغ بزرگتری را سر هم میکند. دروغ پشت دروغ و یا جعل پشت جعل. مانند دروغ هائی، که احمدی نژاد شرم ندارد که نگوید و آنها را حتی پشت تریبون سازمان ملل برای نمایندگان صدو نود دولت جهان میگوید.
از ترفند های دیگر این حکومت اینست که از تاریک فکران و عاملین پیشین این حکومت با نمادی به اصطلاح اعتراضی سعی‌ در ترمیم سیاست شکست خورده خود و یا به نمایش گذاشتن رونمایی جدید اما با همان خواسته‌ها و خطوط خمینی دست به فریب افکار عمومی بزند اما غافل از آن که سیاست مدارا یا تعمیر پس ۳ ده شکست برای این رژیم دیگر امیدیست از سر جهالت. وقتیکه رژیم به جعل این چنینی متوسل گردد، از درون تهی میگردد. بزودی خود همان طرفدارانش هم متوجه میشوند که دارند مردم را فریب میدهند و خود این دسته اعتمادشان به حکومتی که برایش کار میکنند فرو میپاشد. اینها احساس میکنند که انسانهائی دو رو هستند و بدون برو برگرد در برابر نفس خود شرمنده میشوند.
اگر کمی‌ با دقت بیشتر به بررسی نشانه‌های این افراد تاریک فکر بپردازیم به نکاتی‌ پی‌ خواهیم برد که باز امکانی است برای شناخت بیشتر از قدرت مردم در مقابل قدرت حامیان رژیم که حاضرند برای حفظ این نظام به هر قیمتی جان هممیهنان ما را بگیرند و یا آنها را نسبت به توانایها و اراده‌ای که برای آزاد سازی میهن دارند، گمراه کنند.

اندر احوالات تاریک فکران خود فروخته خود بزرگ بین، نوکران استعمار
درک لزوم طرد های سیاسی هوشیارانه
تا به امروز بسیاری از ما از خود پرسیده ایم که اینهمه پنهانکاری و وکیل همه شدن در خفا و منشور نوشتنها و فراخوان از پشت دیوار صادر کردنها از بهر چیست !!!؟؟
چه افرادی با چه قالب فکری و ادبیاتی برای ایرانیان برنامه میسازند. جای بسی تاسف که امکانات در اختیار گروه خاصی که به مفهوم حقیقی دموکراسی اعتقادی ندارند، قرار گرفته و تنها صدای گروهی محدود سالهاست به گوش جامعه ایران میرسد.
بله، اینها بخودی خود کسی نیستند، اما اینها با قرار داشتن در جایگاه های ویژه و با بدست داشتن ابزارهای فراوان همه-کس ایران و ایرانی محسوب میشوند، چون زمامدار اختیارات و تعیین کننده جهت و رنگ و ساز و نوای مبارزاتی هستند. چون ازحمایت و پشتیبانی جهانی برخوردارند، چون جایی برای بوق و کرنا دارند، چون جملگی مدیر و مسول مرکز مطالعات فلان و بهمان در امریکا، اروپا، خاورمیانه و غیره هستند بدون اینکه تا بحال از این افراد قدم هایی ملموس در راستای دفاع از میهن دیده باشیم. بسیارانی خوش باورانه و ساده لوحانه با بهانه انگاشتن اینها، زمام اختیار را نیز دو دستی تقدیمشان میکنند.
این دست و پا زدنها، همه همان ساز کارها و ایجاد فضاهاییست که تا شرایط به بزنگاه خود رسید، مغرورانه و مدعیانه بیایند و بر صحنه نشینند به عنوان تنها گزینه مجاز و معقول اظهار وجود و مالکیت کنند.
با آمدن در صحنه و تریبونها که در اختیار دارید از خود شناختی ملموس به جامعه دهید. ما خواهان شفافيت و انتخاب آزاد و عمومی اینچنین شوراهایی هستیم نه یک قالب از پیش ساخته و تعیین شده که ما را ناچار به پذیرش موارد با بهانه و بیان از سوی خواست و مصلحت عمومی نماید.
در حال حاضر هم که با پررویی که تنها از این جماعت میشناسم، در حال پشت کردن به باورهای مذهبی خویش هستند، همان باورهایی که به خاطرشان ۳۲ سال مردم ایران را به صلابه کشیدند، تا با این ترفند جدید و مردمی بنظر آمدن بتوانند پایگاه های موجود خود را از دست ندهند، تا همچنان بتوانند به ماهیگیری بپردازند. کلام قاصر از بیان وقاحت اینان است.
نه امروز تاریخ تقویم, سال ۵۷ است و نه ما نسل ۵۷-تی
یک دورانی دینمداری و ایدولوژی های مذهبی برای این کفتارها اساس شورشهای خیابانی و بدست گیری زمام حکومت و اختیار جان و مال مردم بود. امروز با بیدار شدن مردم و تلاش آنها در نجات از بند خرافه و مورد ستم و تبعیض دینی واقع شدن، دیگر این ابزار پوسیده رنگ باخته و خاصیتهای مردم فریبی خود را از دست داده.
ازینرو این بی شرمان که تمام جایگاه خود را مدیون فریب افکار هستند، مجبورند در قبال استفاده از ابزار چرخشی بر باورهای خویش و همسو نمودن آنها با باور حاکم بر جامعه کنند تا همچنان زمام اختیار و جایگاه را در دست حفظ کنند.
چنین چرخشی از این مهره ها پس از ۳۲ سال دیدن ستم و ظلم وارده بر ملتی و خم به ابرو نیاوردن، تنها ترفندیست که نباید ساده لوحانه بدام آن افتاد.
بله، اینها بخودی خود کسی نیستند، اما اینها با قرار داشتن در جایگاه های ویژه و با بدست داشتن ابزارهای فراوان همه-کس ایران و ایرانی محسوب میشوند، چون زمامدار اختیارات و تعیین کننده جهت و رنگ و ساز و نوای مبارزاتی هستند. چون ازحمایت و پشتیبانی جهانی برخوردارند، چون جایی برای بوق و کرنا دارند، چون جملگی مدیر و مسول مرکز مطالعات فلان و بهمان در امریکا، اروپا، خاورمیانه و غیره هستند بدون اینکه تا بحال از این افراد قدم هایی ملموس در راستای دفاع از میهن دیده باشیم.
در دل صحبتهای اینها به وضوح نمایان است که اینها هستند که پشت همه برنامه نشسته اند از اینرو هر دستاوردی را هم چنان که تا امروز اینطور بوده بخود انتساب میدهند هرچند که نحوه و مسیر دستیابی به آنرا هم باور نداشته باشند.
به همین دلیل باید هماهنگیها از سوی خود مردم مبارز که مطالباتی برعکس اینها دارند سرعت پذیرد تا زبان اینها هم در مدعی شدن کوتاه شود.
اینها اگر امروز در پس این شوراها و نهاد ها خود را پنهان نموده و به شکل دایه عزیزتر از مادر برای مردم ایران با بیان "از سر مصلحت عمومی" مشغول به پیشبرد اهداف و منافع گروهی خود هستند، گذشته از پیشینه سیاهشان که با گستاخی اگر مورد پرسش قرار گیرند آنرا انکار و کتمان میکنند، برنامه های شومیست که برای آینده ایران و قدرت طلبی خود در نظر گرفته اند که تحقق یافتنشان در گرو فریب افکار عمومی و بدست گیری کنترل تعیین چگونگی جریانات و گرفتن افسار بدست در ایجاد هماهنگیهای عمومیست. که در نهایت هم باز با گستاخی فراوان و با اینکه از مطالبات و عملکردهای مردم بدور هستند، اما پیروزیهای بدست آمده مردمی و خون دادنهایشان در برابر این رژیم را به انحصار و انتساب خود در آورند و قدمی به آنچه در نظر دارند نزدیکتر شوند.
امروز انتخاب بر اساس شناخت از گزینه ها باید صورت گیرد و نه آنچه برایمان از گزینه تعیین میکنند و مردم را در میان گزینش های بد از بدتر قرار میدهند.
این اشتباه را جامعه ایران سه دهه انجام داده، وقت آنست که پایانی بر این چشم بسته برگزیدن دهد. ضمن اینکه این حق ماست که بدانیم اینها چه افرادی هستند و چه کسی اینان را برگزیده، باید از پس پرده برون آیند و شناختی ملموس از خود و اهدافشان به جامعه امروز بدهند، تا مورد گزینش نیز قرار گیرند.
خیلی از اینها کلا صلاحیت گزینه بودن را ندارند. امثالشان را که امروز برایمان سخنران و سخنگو شده اند در رسانه های غیر ملی و تریبونهایی که ۲۴ ساعته در اختیارشان است در حال تبلیغ مواضع رژیم پسندانه شاهدیم. همینها در اندرونی در اتاق فکر نشسته و نام خود را شورای رهبری جنبش سبز لجن نهاده اند.
یکجا باید این روند فریب و فریبکاری به نقطه پایان رسد. تصور اشتباه میفرمایند اگر فکر میکنند با پنهان کاری میتوان دوباره زمام اختیار و انتخاب را در دست گرفت.
آیا خرد جمعی امروز، توان روشنبینی و بازنگری در نگرش خویش را دارد !؟ آیا خرد جمعی جامعه توان سنجش اینگونه افراد را و جای دادن آنها در جایگاه مناسبشان را دارد !!!؟
چرا سکوت و خفه شدن، چرا در کنج خزیدن !!!؟
رسانه ای نداریم، تریبونی در اختیار نیست اما همین فریاد اندیشه های همسو اگر شکلی جمعی بخود گیرند صدای رسا و گویایی را طنین خواهند انداخت. تک فریادها همواره براحتی در نطفه خفه میشوند.
درمان تمام این مشکلات و بهبودی و تغییر جو کنونی تنها در گرو عملکردهای هوشیارانه و هدفمند خود ماست. پس با تمام درد و ستمی که بر مردم روا میشه، باید همچنان روشنبینی و نکته سنجی خود را حفظ کنیم و از احساسی تصمیم گرفتن، احساسی عمل کردن، احساسی انتخاب کردن، احساسی مبارزه کرده، احساسی حمایت کردن.....دوری کنیم.
نتیجه این عملکردهای از سر احساسات و شورگرفتگی عمومی بود که در ۵۷ سبب عملکردهای ایدولوژیک هم شد و در نهایت حماسه از دید آنان و فاجعه از دید ایرانیان راستین و میهن پرست آفرید. آنهم یک مدل احساسات و شور اسلامی بود که تا نسلها گریبان گیرمان کرد. بنابرین در پس واژه ها و گفتارها، میبایست هوشیارانه پیامها و هدفها را جست و در صورت لزوم اهداف غیر میهنی عده ای را خنثی کرد. این خودش یک روند مبارزه و پیشبرد این جنبش آزادیخواهانه هست.
ما خواهان شفافيت و انتخاب آزاد و عمومی اینچنین شوراهایی هستیم نه یک قالب از پیش ساخته و تعیین شده.
مطمئن باشید افرادی که چنین پرونده ای از دیروز با خود دارند و چنین روند عملکرد امروزشان است، صلاحیت گزینه بودن برای حکومت آینده ایران را ندارند.
افرادی که قبول مسولیتهای سیاسی در جایگاه های سیاسی را نمیکنند، چرا باید در چنین جایگاه هایی قرار گیرند، چرا باید تعیین سرنوشت میلیونها به آنها سپرده شود !؟ یک جامعه را به بزهکاران نمیسپرند تا آنرا هدایت و پرورش دهد امروز با شناخت موجود، دلایل بر رد صلاحیت این افراد بیشمار هستند. پیشگیری از به خطا رفتن و آنچه ما فردا بدست خواهیم آورد، همه در اتخاذ و بیان موضعگیری امروز خودمان است. مادامی که شاهدیم چگونه با بکارگیری چنین ابزارهایی از حرکات و اجتماعات مردمی سواستفاده میشود، به نظر شما دلیل انکار و کتمان این افراد در این زمان از گذشتهٔ سیاسی و پیشینهٔ سیاهشان که گاهان با گستاخی در کلام و عملکردشان برای فریب افکارعمومی بکار می‌‌بندند ، چیست ؟
وظیفه بر خودمان است که از این روند جلوگیری کرده و در پی پیشگیری برآییم بخشی از جامعه که درسی آموخته و به قولی بیدار شده، آیا وظیفه سنگین همراه نمودن دیگران را بر دوش خود ندارد ! تا کی باید نشست و منتظر بیداری همگانی بود !؟ آیا خرد جمعی امروز توان درک لزوم طرد های سیاسی هوشیارانه را دارد !!؟
اگر از لزوم انتخابها و طردهای سیاسی هوشیارانه در این زمان سخن میرانیم، همه جهت مصون نگاه داشتن خودمان، بخش مردمی و در صحنه این مبارزه است و نه تدارکات چیان که اینان از حفاظت و حمایت کافی برخوردارند. من بهر عوامل رژیم دل نمیسوزانم، همه تلاشم از بهدر نرفتن خونهای ریخته شده و ستمهای روا شده بر خودمان است که بسیاری از همین حضرات درون حکومتی و در حاشیه نیز در پیشبرد آن دست داشته اند، اما امروز در دید بسیارانی پاک و منزه و کاندید محسوب میشوند.
ایجاد شناخت از گزینه ها مهمتر از انتخاب آنان است. لزوم یک انتخاب سازنده همانا ابتدا بررسی گزینه های موجود و ایجاد شناخت از آنهاست. بنابرین در پس واژه ها و گفتارها، میبایست هوشیارانه پیامها و هدفها را جست و در صورت لزوم اهداف غیر میهنی عده ای را خنثی کرد. به کار بستن مکانیسم کنونی طرد سیاسی وابستگان حکومتی و حامیان رژیم در داخل و خارج به توسط خود مردم با ابزار هرچه قویتر آگاهی‌ رسانی خود یک روند مبارزه برای پیشبرد این جنبش آزادیخواهانه هست. برسی‌ نقاط آغاز حرکت ملی‌ و اولویت گزاریها برای دموکراسی و یک جامعه سکولار بایستی با افشای جنایت‌ها و خیانت‌های دولتمردان حاکمیت و طرد آنان در روند سیاسی و اجتماعی صورت بپذیرد.
همه نوشتارم بهر در صحنه بودن همه نیروهای برانداز ایرانپرست است که تنها و فقط در راستای مواضع فردی و جناحی خود و در قالب مطلق گرایی و تمامیت طلبی در صحنه عمل نباشند. بلکه با در نظر داشتن صلاحدید عمومی و منفعت ملی در این مسیر با دیگر گروه های همسو همگام و همراه بمانند.
بیاید قبل از بررسی نقش واقعی تشکیل شورای ملی‌ و هماهنگی‌ نگاهی‌ بر حسب خرد و دانش خود به سیاستهای جهانی‌ و تحولات اطراف کشورمان داشته باشیم و بسترهای لازم برای حمایت جهانی‌ از جنبش مردم ایران را همگام با نقش سازمانهای جهانی‌ و پر نفوذ در عرصهٔ سیاست مورد ارزیابی قرار دهیم.
با در نظر گرفتن تعریف از روشنفکر، آدمهایی که پدیده ‌های جهان را برحسب دستور خرد و دانش بررسی می‌ کنند و می‌سنجند و به جای خیالبافی، متفکر و اندیشه ورند.
دیواره های صد عظیمی که دولتهای غیر دموکراتیک در سطح جهان، در پی حمایت به گرد این رژیم اهریمنی بسته اند، چندیست از فشار ظلم و بیدار ترکهای بسیاری برداشته. تلنگری از سر خشم عمومی انقریب بنیان این بیداد را در هم خواهد شکست.
چشمان باریک بین دنیای متمدن همچنان به افقهای دور پیشرفت و برتریست و به ما که زمانی محکومانه به سیاهچال تاریکی فرستادندمان، حتی نیم نگاهی نیز نیندازد، چه رسد به نظری از سر شفقت و گامهایی در همراهی به دنیای روشنیها.
فکر میکنید غرب چرا با این همه کشتار به نظاره جان کندنهای مردم ایران و دست و پا زدن در چاله خون نشسته!؟ و تنها از بخشی از حامیان و وابستگان به این نظام حمایت میکند؟ و وظیفه ما در این راستا چیست ؟
بی‌شک همهٔ ما امروز آمادگی کامل برای پاسخ دادن به این پرسش‌ها را داریم. چرا که خود بر حسب تجربه به این نتیجه رسیده ایم که هیچ کشوری حاضر نیست منافع ملی‌ خود را تنها برای آنچه ما خواهانش هستیم به خطر بیندازد و تنها به منابع اقتصادی و پر سود خود در این میان می‌اندیشد و اهرمهای بین‌المللی از جمله حملهٔ احتمالی‌ نظامی به کشورمان نیز جزئی از خواستهای مردم ما محسوب نمی‌شود چرا که عواقب خانمان سوز آن به نفع هیچ ایرانی‌ آزادی خواه نخواهد بود. خوب می‌دانیم که علل ایجاد سیاست گذاریهای جهانی‌ اخیر که در کشورهای عربی‌ خاورمیانه شاهد آن بودیم و هستیم چیست؟ این سیاست گذاریها در روابط جهانی‌ چه پیامدهایی را در آینده نسبت به سهم مخرّب رژیم جمهوری اسلامی و حامیان خارجی‌ آن از یکسو و تاراج بیش از پیش منابع ملی‌ کشورمان از سوی دیگر را در بر خواهد داشت. امروز اما بیداری با ماست و جامعه بیدار وظیفه دارد که فریاد حق طلبی سر دهد تا خفتگان را هم از خواب نازشان بیدار کند که یا همراه خواهند شد یا از ترس بر خود خواهند لرزید. جوامع بین المللی باید به روابط و معاملات خود با رژیم پایان دهند و به خواست 
ایرانیان جهت باز پسگیری میهنشان تن در دهند.


نقش تشکیل شورای ملی و هماهنگی
پس در این میان قدرتهای خارجی‌ نیز که همواره بخود می‌اندیشند تا به نفع مردم ایران نیز شاید بگونه‌ای و به تعبیری بتوان گفت همانند قدرتهای تمامیت خواهی‌ باشند که در داخل همین رژیم شاهدیم.از این رو آنچه باقیست تنها قدرتی‌ است که ساختار آن هیچ گونه همسویی و شباهتی‌ با قدرتهای منفعت جوو سلطه جوو ندارد و در نتیجه آن تنها قدرت مردم می‌باشد که توانایی پاسخگویی به مردم را متناسب با قانون اساسی برگرفته از حقوق آن مردم در ساختار یک حکومت دمکرات و سکولار داراست.
از این رو تنها قدرتی‌ که زمینهٔ ترسیم آینده‌ای روشن را با مراحل تقسیم کار خود و معرفی‌ نیروهای خردمند، کارآمد و مسئول در مسیر این جنبش و در نهایت بدنهٔ اجرائی این شورا دارا می‌باشد، قدرت امروز مردم ماست که اگر چه اعضای آن از پراکندگی خاصی‌ بر خوردار است اما دارای فصل مشترکاتی فراوانی‌ و ارتباطی‌ قویتر از گذشته می‌باشد. که از آن جمله در فاز نخست مبارزات، براندازی این رژیم را می‌توان نام برد که به عنوان فصل مشترکی میان مردم و اپوزیسیون قرار گرفته است.
خوب نظامی که کارش بدین جا کشیده شده ، بنظر شما آخر خط نیست؟
آیا این نظام یک نظام از درون تهی شده نیست. نظامی که مزدورانی را روزانه کرایه میکند؟
اما اکنون وارد این بحث شویم که این حکومت دارای چه توانائیها و چه ضعف ها و چه ظرفیت هائی است.؟
- آیا نظام این ظرفیت را دارد که خواسته های جنبش آزادی خواهانهٔ مردم ایران را بپذیرد؟
- آیا نظام دارای این توانائی هست که خامنه ای را کنار بگذارد ، تا بقای جمهوری اسلامی و دزدان و جنایتکاران سی ساله را حفظ کند؟.
آیا میشود به خواسته های جنبش آزادی خواهانهٔ مردم ایران که هنوز خواسته های دمکراتیک در چهار چوب نظام است پاسخ بدهد؟
- آیا حاضر است بخواسته جنبش تن به برگزاری انتخابات آزاد بدهد؟
- آیا حاضر است نظارت اسطبوابی را بردارد تا که مردم رای آزاد بدهند و هر کس که دلش خواست اعم از زن و مرد کاندید شود؟
- آیا دولت جمهوری اسلامی حاضر است اسامی جنایتکاران و مسببین جنایات شرم آور کهریزک و قتل های زنجیره ای و دزدانی که سی سال تمام خون این ملت را مکیدند را فاش و آنها را در اختیار دادگاه های مردمی با نظارت سازمان ملل و حقوق بشر بنماید
- آیا نظام قادر است که جنبش آزادی خواهانهٔ مردم ایران را کاملا سرکوب و مردم را بخانه هایشان بفرستد. این ها و صد ها موارد دیگر هستند که اگر انجام شوند، جمهوری اسلامی شاید بتواند بماند، حال بدون خامنه ای و بدون احمدی نژاد، بدون کابینه کودتا چیان ومصباح یزدی ها........
اگر این کار ها انجام شود احتمال ماندن این نظام میرود. اما این یکطرف سکه است و طرف دیگرش آن توده بزرگ مردم ایران اند که بدنبال هویت ملی و حقوق بشر و مردم سالاری و جامعه مدرن هستند.
عمر این جنبش به بن بست نرسیده و همچنین بر علیه حکومت مصباح یزدی و حکومت خامنه ای، حکومت ارتجاع سیاه مبارزه میکند و میجنگد. اگر خوب توجه کنیم درواقع این حکومت ارتجاع سیاه است که به بن بست رسیده.
دیگر با این حکومت نمی شود مردم راقانع کرد . این حکومت روز بروز نفرت بیشتری ایجاد میکند.
این حکومت و شکل سیاه آن روز بروز بیشتر باعث نفرت مردم میشود و این خود موجب میگردد که جبهه مخالف آن، آزادی خواهان سکولار دمکرات تقویت شود. چنان حکومتی مسلما بزودی کنار گذاشته میشود. این حکومت دیگر قدرت انطباق با شرایط و نیاز های جهانی را ندارد. این حکومت قرون وسطی با ناتوانائی روز افزونش برای بجلو رفتن، مجبوراست جامعه را به عقب بر گرداند. این برایش فقط با اعمال ظلم و زور و شکنجه و تجاوز امکان پذیر است. اما جامعه میل حرکت بجلو را دارد، میل بآزادی و حقوق جهانی امروزی را دارد، از لحاظ منش، کنش،رفتار ومصرف و عدالت میخواهد که در سطح جهانی باشد. دیگر نمی توان این جوانان را که بیش از هفتاد در صد جامعه ما را تشکیل میدهند، شستشوی مغزی داد و از آنها فالانژ درست کرد. دیگر نسل چهارمی ها را که اصلا نمی توان تغییر داد.این نسل همه اش با کامپیوتر و علوم جهانی سرو کار دارد. حال دیگر نمی شود این نسل را وادار کرد که در کامپیوتر تعزیه امام حسین را بگیرند و قمه زنی و زنجیر زنی و سینه زنی راه بیاندازند. این جوانان دیگر اهل این چیز ها نیستند و بدنبال نیاز های جهانی امروزی خود هستند. بنابراین آن حکومتی امروز میتواند بماند که بتواند خودش را با اندیشه زمان امروز تطبیق دهد، نه اینکه این توقع را داشته باشد که اندیشه زمان، خودش را با این حکومت تطبیق دهد و اراجیف ملا یزدی و صد ها هزار آخوند دیگر را گوش بدهد. این غیر ممکن است و جهان بطرف جلو حرکت میکند.
با توجه به برشمردن بیش از پیش ارزشهای امروز جامعه ایرانزمین و فرهنگ کهن دیارمان، با نگاهی ژرفتر پی خواهیم برد که، پس از گذشته ۳۲ سال از جنایات این رژیم و متاسفانه تداوم ماشین کشتار رژیم جمهوری اسلامی و اشکالاتی که در پیش روی اوپوزیسییون در برون مرز یا درون مرز بوده است ، که به نحوی توسط خود رژیم سازماندهی شده است ، آنچه که نیرو و پشتوانه مردمی در جهت سرنگونی کامل این رژیم محسوب می شود را به واپسگرای کشانده و فقر فرهنگی نهادینه شده در جامعه امروز ایران که بنمایه این رژیم محسوب میشود، در راستای خواست سرنگونی به مشکلات پیشه رو افزوده است. بازگشت به ارزشها و هویت ملی و حفظ آنها برای نسلهای آینده وظیفه امروز هر ایرانی میهن پرستیست که دل در گرو ایرانی ارزشمند و آزاد از اندیشه آخوندیسم دارد.
بازگشت به ارزش-ها و هویت [کیستیِ] ملی و حفظ [نگهبانی از] آنها برای نسل-های آینده وظیفه [خویش-کاریِ] امروز هر ایرانی میهن پرستیست [میهن-پروری است] که دل در گرو ایرانی ارزشمند و آزاد از اندیشه-ی [شریعت اسلامی] آخوندیسم دارد.
مسئله هویت ملی و باز شناخت آن، یک مسئله کلیدی در راستای رسیدن به آزادی برای ما ایرانیان است. شوربختانه جامعه ما اکنون دچار بحران هویتی بزرگی است و بسیاری از جنبش ها و جوشش ها و چرخش ها و حرکات، بدنبال این هستند که بتوانند هویت خویش را روشن کنند. اما "اعتماد به هویت گروه های دیگر"، در راستای یکپارچگی ملی در آنها بوجود نیامده و این خود به بحران های هویتی کمک میکند.
ما باید با هویت ایرانی به پیشواز مدرنیته و دمکراسی برویم، تا نقش ایرانی خود را بیابیم و تمایزمان را از دیگرملت ها برجسته سازیم. هویت های کاذب که در تضاد شدید با جهان بینی های ایرانی هستند، همیشه مانع از پیشرفت ما بسوی مدرنیته گشته اند، زیرا که پایه هویتی آن ها بروی دین و الهیات است و در تضاد با مسائل زمینی و رویداد های واقعی است.
گرچه پهلوی ها حتی پیکرشان هم در ايران نيست، اما چو نيک و با چشم جان بنگری، نفس، روح و دستاوردهای آنان را در جای جای ايران و هر جا که چند ايرانی پاکنهاد حضور داشته باشند به نيکی حس خواهی کرد.
مردمی که به ارزشها و اعتبار ملی و سیاسی خود در منطقه ناآگاه باشند و در حفظ موقعیتهای سیاسی میهن و ملت خود تلاش نورزند، براحتی نیز فریب گنده گوییهای این گرگان جهانی را میخورند.
اما همین فریاد اندیشه های همسو اگر شکلی جمعی بخود گیرند صدای رسا و گویایی را طنین خواهند انداخت. تک فریادها همواره براحتی در نطفه خفه میشوند. بی‌ تردید برای به جریان درآوردن و تحقق اهداف خود ما نیازمند به ۲ عامل اصلی‌ در مسیر مبارزات خود متناسب با تجربیات کسب کرده می‌باشیم.نخست تشکیل شورای ملی‌ و هماهنگی‌ و سپس همسویی این شورا با خواسته‌ها و توانمندیهای هممیهنان برون مرز و بویژه هممیهنان درون مرز برای برپایی اعتراضات مدنی و همچنین رستاخیز ملی‌ در روز موعود با بهره بری بیش از پیش از تمامی نیروهای آزادیخواه و مخالف رژیم.
که از یک سؤ هم به عنوان وزنی موثر تر از گذشته در مقابل تهدیدهای غرب با ویژگی یک آلترناتیو منسجم جایگزین این حکومت معرفی‌ شویم و همچنین در مقابل ترفندهای این رژیم و دسیسه‌های دیرینهٔ آن بایستیم. چرا که هریک از ما می‌دانیم که تا زمانی که اهرم موثری در مقابل این رژیم نباشیم نمیتوانیم قدرت عمل خود را یکجا صرف برکناری این حکومت کنیم و همچنین شاید توانمندیهای جامعه به نفع منفعت جویان تخطئه گردد. از این رو تشکیل یک تیم ازصاحب نظران و کارگزاران برجسته و متخصص به حقوق بین المللی و همچنین قوانین سیاسی، اقتصادی ، اجتمایی و حقوقی در سطح جهانی امری در ساختار ابتدایی این شورا بدیهی به نظر میرسد.
چرا که به نحوی ملموس فقدان این تشکل حقوقی و مورد اعتماد مردم در عرصه های مبارزه سیاسی اجتمایی و اقتصادی در مقابل رژیم جمهوری اسلامی متاسفانه به روشنی قابل رویت است ، که به نحوی حامی حقوق و منافع ملی و شهروندی ایرانیان در سطح بین الملل باشد. از این رو با تشکیل این شورا میتوان هم از دیدگاه حقوق بشر و هم حقوق ملی شهروندان ایرانزمین حمایت لازم رو مد نظر قرار داد چرا که دیگر نمیتوان از دولتهای وابسته به رژیم یا حامیان این نظام که در جهت حفظ این رژیم گام برمیدارند بیش از این انتظار داشت یا سکوت اختیار کرد. تا بتوان دنیا را نیز که شاهد جنایات این رژیم و نقض کامل حقوق انسانی در ایران میباشد را، آگاه به لزوم پذیرش خواست مردم ایران و نیازمندیهای آنان در برون مرز و درون مرز کرد. وهمچنین این تشکل اجرایی و مسول در راستای تکمیل همبستگی و حمایت از شهریار ایران شاهزاده رضا پهلوی میتواند توازن قدرت و سیاست که همانا دیدگاه و اراده خود مردم ایران است را تقویت کند و با روز افزون شدن شناخت و بازپسگیری منافع ایران و ایرانی به این روند بر مبنای اعتصابات گسترده وسراسری و در نهایت رستاخیزه ملی وجهه عملی واقعبینانه تری ببخشد.
پس هرچه زمان به عقب بیفتد و هرچقدر با تغییر ساختاری کل این حکومت مخالفت شود، باعث میشود که در ابتدا سرمایه فکری و عملی‌ شورای ملی‌ و هماهنگی‌ به هدر رود و سپس به تناسب آن ماده‌ اولیه و مخرب دگرگونی بدون برنامه آن هم نه به نفع مردم ایران یا خواستهای آنان بلکه به نفع دشمن ایران و ایرانی‌ (غرب) برای سلطه جوی هرچه بیشتر بر کشورمان فراهم آید. و در این میان دیگر جای برای حفظ امنیت و استقلال و خود کفایی کشور از یک سؤ و از سوی دیگر آبادانی و مدرنیته در آیندهٔ کشور را باقی‌ نمیگذارد. اگر امروز میشود جلوی کشتن را گرفت ، اگر امروز میشود مردم را متقاعد کرد که همه چیز یک اشتباه بوده و هر اشتباهی قابل برگشت است واین دولت با عرض معذرت خواهی حاضر بکنار رفتن است، میتوان جلوی خون و خونریزی و انتقام جوئی از آخوند و آخوندزاده را بنحوی گرفت و نگذاشت که مردم دست بیک خود کشی جمعی دوباره بزنند و انقلاب بکنند. اما اگر این کار امروز انجام نشود، فردا دگر دیر است. دیگر آنموقع مردم آنقدر کینه توز و انتقام جو خواهند شد که هیچ چیز جلو دار آنها نخواهد بود. بدین ترتیب آنطوریکه انتظار میرود مردم دادگاههای خیابانی تشکیل میدهند. اگر کار باینجا بکشد جلوی آنها را دیگر نمیتوان گرفت . دیگرهمه چیز دیر شده است. بهر روی تردید نداشته باشید که به بن بست رسیدن جنبش آزادی خواهانه آغاز یک مبارزه رادیکال و خونین است و تبدیل به هنجاری ملی‌ خواهد شد که دیگر امکانی برای باز گشت و یا بازسازی برای آن با قی نخواهد گذشت، چون نه دیگر سرمایه‌ای برای آن وجود دارد و نه زمینه‌ای مستقل و بدور از دخالت بیگانه.
پاینده ایران
نیما

قدرت و نقش تشکیل شورای ملی و هماهنگی

قدرت و نقش تشکیل شورای ملی و هماهنگی

قدرت

قبل از بررسی‌ ساختار واقعی‌ قدرت سیاسی پاسخگو در چارچوب یک حکومت دموکرات بهتر است بسنجیم و ببینیم که قدرت توتالیتر سیاسی کنونی‌ چگونه با ویژگی‌‌هایی‌ همانند مطلق گرائی،تمامیت خواهی‌ بدین شکل پرورش یافته یا همچنان در حال پرورش یافتن است ؟

سه دهه از مقوله حاکمیت جمهوری اسلامی برسرزمین کشورم ایران میگذرد. سی سال حکومت برمردمی معتقد و کم تجربه

در سیاست که بامید رحمت الهی بدنبال زندگی بهتری بودند. در این امیدواری، اعتماد کامل به روحانیت و حاکمان جدید داشتند و وقتی که خمینی آمد و گفت که "اقتصاد مال خر است" همه خندیدند و کسی انتقادی جدی بر او روا نداشت و ازاو خرده نگرفت و بعاقبت سخن او، که امروز روز پایانی ایران مااست، توجه نکرد.

وقتیکه فرزندان دلیر و خدمتگذار ایران را یکی بعد از دیگری تیر باران کردند و سپس اموال و خانه های مردم را بزور گرفتند و اندی بعد بدستور خمینی دوازده هزار نفر را در عرض یک هفته در زندانها تیر باران کردند، باز هم مردم چیزی نگفتند. این جنایت ها سی سال تمام ادامه یافت و شکنجه و تجاوز به زنان و مردان و دگر اندیشان هرگز کاهشی نداشت. تا کم کم ملت فریب خرده بخود آمدند و متوجه شدند که با جبارترین ، سئوال بر انگیزترین و خود کامه ترین، قسی القلب ترین، ایران ستیزترین، دزد ترین، روحانیت تاریخ روبرو هستند. مردم ما عاقبت فهمیدند که نبایستی به سیاست و فعل و انفعالات این روحانیت بی تفاوت باشند. کم کم جنبش آزادیخواهانه ای درست شد بنام جنبش سبز، با نیروهای فرهیخته و روشنفکر و تحصیل کرده که دارای خردی انتقادی و پرسشگرا بود. این روشن بینان در برابر بی عدالتی های حکومت قد بر افراشتند و نشان دادند که نسبت به رویداد ها در اجتماعشان بی تفاوت نیستند.

تا مادامی که این بی تفاوتی در مردم وجود داشت، میشد در این کشور ولایت فقیه گذاشت، میشد جمهوری مادام العمر گذاشت، میشد دیکتاتوری های سلطنتی گذاشت، میشد افراد خودکامه بیایند و یا خارجیان بیایند و دولت دست نشانده تشکیل دهند، چون در این صورت مردم مرده و تسلیم بودند. مردم، امتی مفعول، برده و کنیز بودند و همه چیز برایشان بی تفاوت بود. مردم دارای فضیلت و دانائی نبودند ، مردم بدرستی تسلیم بودند. چنین مردمی بدین ترتیب نمی توانستند اعمال حاکمیت کنند، زیرا به دانائی و توانائی های خودشان هنوز پی نبرده بودند.

ولی وقتیکه در سال های گذشته در انتخابات، نسبت به همچون حرکتی چون دزدی رای شان ، واکنش ملی و گسترده ای از طرف میلیونها نفر صورت گرفت، نشان میدهد که در این جامعه دیگر حکومت کردن آسان نیست.

چرا که در این جامعه مردم آن به قدرت ارادهٔ جمعی خود که دارای ویژگیهای اخلاقی‌ و انسانیست پی‌ برده‌اند و میتوانند قدرت خودرا را که بر گرفته از فرد فرد افراد آن جامعه است در مقابل قدرت کاذب و سلطه جوی حکومت قرار دهند و دیگر با هزینه کم و ترویج دروغ و با کشتن چند نفرو ترساندن مردم، منفرد کردن و سر کوب شان، دیگر امکان ندارد بشود بر این مردم حکومت کرد. وقتیکه جامعه ای کارش باینجا برسد نمی شود با دیکتاتوری حکومت را ادامه داد. با الیگارشی و با شیوه های آریستوکراتیک و با شیوه های خفقان، اذیت و آزار مردم وخود کامگی و میلیتاریسم و غیره و غیره برای مدتی زیاد نمی توان حکومت کرد. بنابراین بایستی بزودی نظامی سر کار آید که خدمتگذار مردم باشد، آزادی رای مردم و نظر مردم و نیاز های مردم و آتیه مردم و امنیت مردم را بحساب بیاورد.

مردم دوست دارند که بر زور و قهر این حکومت غالب شوند، اما دوست داشتن یکطرف است و اراده کردن طرف دیگر قضیه است. خیلی ها خیلی چیز ها را دوست دارند اما وقتیکه اراده کنند بدنبالش میروند و هزینه آنرا هم میپردازند. حال باید بگوئیم که مردم ما دارند بدین جا میرسند که حاضرند اراده کنند و هزینه اش را هم بپردازند. صد ها قهرمان ملی و جان باخته، چون ندا ها و اکبر محمدی ها اراده کردند و بهایش را که کشته شدن بود پرداختند و یا زیر شکنجه مردند و یا بدار آویخته شدند، اما زبان انتقاد کوتاه نکردند. هم اکنون هم دهها هزار نفردیگر در راه اند که ایران را بآزادی برسانند وبهایش را بپردازند.

بدین ترتیب دیگر حکومت های خود کامه که دنبال ولایت و یا فقاهت یا رذالت و یا هر چیز دیگر هستند، امکان ماندنشان نیست. دیگر جامعه ایران آرامش بدست نخواهد آورد تا آزاد شود.

جامعه به سوی فضیلت و خردمندی میرود وبینش رنسانس جو ایران را در بر میگیرد و مردم دارند به ذات این حکومت جبار و ایران ستیز پی میبرند و به حقوق خودشان آگاهی پیدا میکنند، بدین ترتیب دیگر جائی برای این نوع حکومتها باقی نمی ماند. این طور سنجیده میشود که جامعه ایران در حال گذار باین مرحله بالنده است و بایستی جنبش بزرگ آزادی خواهانه را بدرستی شناخت. نباید تصور کرد که این جنبش را آقایان موسوی و یا کروبی بوجود آوردند، خود آنها هم بر آمده ازاین جنبش اند. جنبش را شخص بوجود نمی آورد.

اما با همه این اوصاف ما نمی توانیم بگوئیم که این نظام به بن بست نهائی خودش رسیده است. دولت احمدی نژاد باعتقاد من به بن بست خودش رسیده است.، اما هنوز خود نظام در کلیت اش تا بدان پایه نرسیده .اگر این نظام بخواهد بماند، دیگر نمیتواند بشیوه سابق حکومت کند. با چاقو کشی ، لات بازی، عربده کشی، زندان کردن، بهائی کشی، شکنجه دادن، تجاوز جنسی کردن. در یک کلام" تخم هراس" ریختن در جامعه.

اکنون دیگر اسطوره هراس و هراس افکنی و حکومت کردن، در ایران شکسته شده است. دیگر هر ابله سیاسی این را هر روز در خیابان میتواند ببیند که این ترفند ها و حقه بازیها تاثیر گذار نیستند. حکومت در این سی ویکسال این همه جنایت کرد تا مردم را بترسانند تا از منزل های خویش بیرون نیایند، حتی تجاوز جنسی کردند و خیلی اعمال زشت و پلیدی که به تنهائی میتواند هر نظامی را کاملا بی آبرو و در جهان منزوی کند. این ها همه این کار ها را کرده اند اما فایده ای نکرد، زیرا مردم و بویژه زنان ایران بیدار شده اند و دیگر طاقت استثمار شدن را ندارند.

حکومت هائی که با اتکا بر سر نیزه حکومت می کنند، بعد ازرسیدن به عصر روشنگری و بیداری ملت هایشان ، دیگرماندگار نیستند و دیر یا زود بایستی بروند. این چیز روشنی در طول تاریخ همه ملت هاست.این واقعیت بر پایه تئوری، خیلی واضح و شفاف است و هم از نظر عملی در طول تاریخ اثبات شده است. حال دیر و زود دارد، اما سرنگونی این نوع نظام ها و فرو پاشی آنها قطعی است. حال میخواهد حکومت مشروعیتش را از دین بگیرد و یا از خدا بگیرد و یا از ولایت فقیه و یا از امام زمان بگیرد. اسطوره ها ی دینی میتوانستند از همان اوان، با اعمال نیک حکومت، مشروعیت باین نظام ببخشند، اما این نظام در این مدت سی ویک سال با ایران ستیزی، فرهنگ ستیزی ، دروغ و تزویر و چپاول و کشتار هراس انگیز، فرصت را از دست داد و تمام این اسطوره های مذهبی نیز ناچارا رنگ باختند و تا بدین جا رسید که دیگر هیچ اثر مثبتی در مردم نمی گذارند و حتی باعث خنده آنها میشوند.

بزرگترین بازی جمهوری اسلامی بازی ضد امپریالیستی بود که اکنون تبدیل شده به اسطوره خنده. حال دیگر وقتی مردم اینرا می شنوند میخندند و دل درد میگیرند و آنها را مسخره میکنند.

از یکطرف ما شاهد عربده کشی های ضد امپریالیستی حکومت و از طرف دیگر چاکر منشی آنها در برابر ابر قدرت ها می شویم. پس با این تضاد ها ،این اسطوره ها چگونه عمل کنند؟

اسطوره "عدالت شیعه" ! در این سی و یکسال تبدیل به افتضاح شده. یعنی اینها یک عمربر مسند حکومت، عدالت، عدالت کردند و حال این عدالت و دستگاهش بکلی ازهم پاشیده. تازه مردم فهمیده اند که در این مملکت چه دزد های قهار و گردن کلفتی وجود دارد.

برای نمونه الان لیست دزدان صد ها میلیاردر دلاری در آمده که نیم بیشتر آنها سواد خواندن و نوشتن را ندارند و اینها در بالاترین سطوح مملکت هم چنان به چپاول اموال مردم مشغولند و ثروت مملکت و مردم را به بانکهای خارجی میرسانند و در حساب های شخصی خود میریزند. داستان مستضعف و مستکبر از همان اوان فقط برای سرپوش گذاشتن بروی این دزدی ها بوده است که منجر به آدمکشی های بسیاری نیز گشنه است. اکنون دیگر برای مردم این داستان ها خنده آور است. هر روز که میگذرد شکاف طبقاتی در کشورروحانیت عمیقتر میشود. پولدارها پولدار تر و فقرا فقیر تر میگردند. این کجایش عدالت است و تازه بیعدالتی های تازه تری را دارند مردم حس میکنند که در راهند.

دیگر نمی توانند مردم را بیش از این فریب دهند، و یا امید کاذب در دل آنها ایجاد کنند، کارشان به زوال کشیده شده، رژیم قدرت استدلالی و مشروعیت خویش را از دست داده. بخاطر همین هم هر چه بیشتر دروغ بزرگتری را سر هم میکند. دروغ پشت دروغ و یا جعل پشت جعل. مانند دروغ هائی، که احمدی نژاد شرم ندارد که نگوید و آنها را حتی پشت تریبون سازمان ملل برای نمایندگان صدو نود دولت جهان میگوید.

از ترفند های دیگر این حکومت اینست که از تاریک فکران و عاملین پیشین این حکومت با نمادی به اصطلاح اعتراضی سعی‌ در ترمیم سیاست شکست خورده خود و یا به نمایش گذاشتن رونمایی جدید اما با همان خواسته‌ها و خطوط خمینی دست به فریب افکار عمومی بزند اما غافل از آن که سیاست مدارا یا تعمیر پس ۳ ده شکست برای این رژیم دیگر امیدیست از سر جهالت. وقتیکه رژیم به جعل این چنینی متوسل گردد، از درون تهی میگردد. بزودی خود همان طرفدارانش هم متوجه میشوند که دارند مردم را فریب میدهند و خود این دسته اعتمادشان به حکومتی که برایش کار میکنند فرو میپاشد. اینها احساس میکنند که انسانهائی دو رو هستند و بدون برو برگرد در برابر نفس خود شرمنده میشوند.

اگر کمی‌ با دقت بیشتر به بررسی نشانه‌های این افراد تاریک فکر بپردازیم به نکاتی‌ پی‌ خواهیم برد که باز امکانی است برای شناخت بیشتر از قدرت مردم در مقابل قدرت حامیان رژیم که حاضرند برای حفظ این نظام به هر قیمتی جان هممیهنان ما را بگیرند و یا آنها را نسبت به توانایها و اراده‌ای که برای آزاد سازی میهن دارند، گمراه کنند.

اندر احوالات تاریک فکران خود فروخته خود بزرگ بین، نوکران استعمار

درک لزوم طرد های سیاسی هوشیارانه

تا به امروز بسیاری از ما از خود پرسیده ایم که اینهمه پنهانکاری و وکیل همه شدن در خفا و منشور نوشتنها و فراخوان از پشت دیوار صادر کردنها از بهر چیست !!!؟؟

چه افرادی با چه قالب فکری و ادبیاتی برای ایرانیان برنامه میسازند. جای بسی تاسف که امکانات در اختیار گروه خاصی که به مفهوم حقیقی دموکراسی اعتقادی ندارند، قرار گرفته و تنها صدای گروهی محدود سالهاست به گوش جامعه ایران میرسد.

بله، اینها بخودی خود کسی نیستند، اما اینها با قرار داشتن در جایگاه های ویژه و با بدست داشتن ابزارهای فراوان همه-کس ایران و ایرانی محسوب میشوند، چون زمامدار اختیارات و تعیین کننده جهت و رنگ و ساز و نوای مبارزاتی هستند. چون ازحمایت و پشتیبانی جهانی برخوردارند، چون جایی برای بوق و کرنا دارند، چون جملگی مدیر و مسول مرکز مطالعات فلان و بهمان در امریکا، اروپا، خاورمیانه و غیره هستند بدون اینکه تا بحال از این افراد قدم هایی ملموس در راستای دفاع از میهن دیده باشیم. بسیارانی خوش باورانه و ساده لوحانه با بهانه انگاشتن اینها، زمام اختیار را نیز دو دستی تقدیمشان میکنند.

این دست و پا زدنها، همه همان ساز کارها و ایجاد فضاهاییست که تا شرایط به بزنگاه خود رسید، مغرورانه و مدعیانه بیایند و بر صحنه نشینند به عنوان تنها گزینه مجاز و معقول اظهار وجود و مالکیت کنند.

با آمدن در صحنه و تریبونها که در اختیار دارید از خود شناختی ملموس به جامعه دهید. ما خواهان شفافيت و انتخاب آزاد و عمومی اینچنین شوراهایی هستیم نه یک قالب از پیش ساخته و تعیین شده که ما را ناچار به پذیرش موارد با بهانه و بیان از سوی خواست و مصلحت عمومی نماید.

در حال حاضر هم که با پررویی که تنها از این جماعت میشناسم، در حال پشت کردن به باورهای مذهبی خویش هستند، همان باورهایی که به خاطرشان ۳۲ سال مردم ایران را به صلابه کشیدند، تا با این ترفند جدید و مردمی بنظر آمدن بتوانند پایگاه های موجود خود را از دست ندهند، تا همچنان بتوانند به ماهیگیری بپردازند. کلام قاصر از بیان وقاحت اینان است.

نه امروز تاریخ تقویم, سال ۵۷ است و نه ما نسل ۵۷-تی

یک دورانی دینمداری و ایدولوژی های مذهبی برای این کفتارها اساس شورشهای خیابانی و بدست گیری زمام حکومت و اختیار جان و مال مردم بود. امروز با بیدار شدن مردم و تلاش آنها در نجات از بند خرافه و مورد ستم و تبعیض دینی واقع شدن، دیگر این ابزار پوسیده رنگ باخته و خاصیتهای مردم فریبی خود را از دست داده.

ازینرو این بی شرمان که تمام جایگاه خود را مدیون فریب افکار هستند، مجبورند در قبال استفاده از ابزار چرخشی بر باورهای خویش و همسو نمودن آنها با باور حاکم بر جامعه کنند تا همچنان زمام اختیار و جایگاه را در دست حفظ کنند.

چنین چرخشی از این مهره ها پس از ۳۲ سال دیدن ستم و ظلم وارده بر ملتی و خم به ابرو نیاوردن، تنها ترفندیست که نباید ساده لوحانه بدام آن افتاد.

بله، اینها بخودی خود کسی نیستند، اما اینها با قرار داشتن در جایگاه های ویژه و با بدست داشتن ابزارهای فراوان همه-کس ایران و ایرانی محسوب میشوند، چون زمامدار اختیارات و تعیین کننده جهت و رنگ و ساز و نوای مبارزاتی هستند. چون ازحمایت و پشتیبانی جهانی برخوردارند، چون جایی برای بوق و کرنا دارند، چون جملگی مدیر و مسول مرکز مطالعات فلان و بهمان در امریکا، اروپا، خاورمیانه و غیره هستند بدون اینکه تا بحال از این افراد قدم هایی ملموس در راستای دفاع از میهن دیده باشیم.

در دل صحبتهای اینها به وضوح نمایان است که اینها هستند که پشت همه برنامه نشسته اند از اینرو هر دستاوردی را هم چنان که تا امروز اینطور بوده بخود انتساب میدهند هرچند که نحوه و مسیر دستیابی به آنرا هم باور نداشته باشند.

به همین دلیل باید هماهنگیها از سوی خود مردم مبارز که مطالباتی برعکس اینها دارند سرعت پذیرد تا زبان اینها هم در مدعی شدن کوتاه شود.

اینها اگر امروز در پس این شوراها و نهاد ها خود را پنهان نموده و به شکل دایه عزیزتر از مادر برای مردم ایران با بیان "از سر مصلحت عمومی" مشغول به پیشبرد اهداف و منافع گروهی خود هستند، گذشته از پیشینه سیاهشان که با گستاخی اگر مورد پرسش قرار گیرند آنرا انکار و کتمان میکنند، برنامه های شومیست که برای آینده ایران و قدرت طلبی خود در نظر گرفته اند که تحقق یافتنشان در گرو فریب افکار عمومی و بدست گیری کنترل تعیین چگونگی جریانات و گرفتن افسار بدست در ایجاد هماهنگیهای عمومیست. که در نهایت هم باز با گستاخی فراوان و با اینکه از مطالبات و عملکردهای مردم بدور هستند، اما پیروزیهای بدست آمده مردمی و خون دادنهایشان در برابر این رژیم را به انحصار و انتساب خود در آورند و قدمی به آنچه در نظر دارند نزدیکتر شوند.

امروز انتخاب بر اساس شناخت از گزینه ها باید صورت گیرد و نه آنچه برایمان از گزینه تعیین میکنند و مردم را در میان گزینش های بد از بدتر قرار میدهند.

این اشتباه را جامعه ایران سه دهه انجام داده، وقت آنست که پایانی بر این چشم بسته برگزیدن دهد. ضمن اینکه این حق ماست که بدانیم اینها چه افرادی هستند و چه کسی اینان را برگزیده، باید از پس پرده برون آیند و شناختی ملموس از خود و اهدافشان به جامعه امروز بدهند، تا مورد گزینش نیز قرار گیرند.

خیلی از اینها کلا صلاحیت گزینه بودن را ندارند. امثالشان را که امروز برایمان سخنران و سخنگو شده اند در رسانه های غیر ملی و تریبونهایی که ۲۴ ساعته در اختیارشان است در حال تبلیغ مواضع رژیم پسندانه شاهدیم. همینها در اندرونی در اتاق فکر نشسته و نام خود را شورای رهبری جنبش سبز لجن نهاده اند.

یکجا باید این روند فریب و فریبکاری به نقطه پایان رسد. تصور اشتباه میفرمایند اگر فکر میکنند با پنهان کاری میتوان دوباره زمام اختیار و انتخاب را در دست گرفت.

آیا خرد جمعی امروز، توان روشنبینی و بازنگری در نگرش خویش را دارد !؟ آیا خرد جمعی جامعه توان سنجش اینگونه افراد را و جای دادن آنها در جایگاه مناسبشان را دارد !!!؟

چرا سکوت و خفه شدن، چرا در کنج خزیدن !!!؟

رسانه ای نداریم، تریبونی در اختیار نیست اما همین فریاد اندیشه های همسو اگر شکلی جمعی بخود گیرند صدای رسا و گویایی را طنین خواهند انداخت. تک فریادها همواره براحتی در نطفه خفه میشوند.

درمان تمام این مشکلات و بهبودی و تغییر جو کنونی تنها در گرو عملکردهای هوشیارانه و هدفمند خود ماست. پس با تمام درد و ستمی که بر مردم روا میشه، باید همچنان روشنبینی و نکته سنجی خود را حفظ کنیم و از احساسی تصمیم گرفتن، احساسی عمل کردن، احساسی انتخاب کردن، احساسی مبارزه کرده، احساسی حمایت کردن.....دوری کنیم.

نتیجه این عملکردهای از سر احساسات و شورگرفتگی عمومی بود که در ۵۷ سبب عملکردهای ایدولوژیک هم شد و در نهایت حماسه از دید آنان و فاجعه از دید ایرانیان راستین و میهن پرست آفرید. آنهم یک مدل احساسات و شور اسلامی بود که تا نسلها گریبان گیرمان کرد. بنابرین در پس واژه ها و گفتارها، میبایست هوشیارانه پیامها و هدفها را جست و در صورت لزوم اهداف غیر میهنی عده ای را خنثی کرد. این خودش یک روند مبارزه و پیشبرد این جنبش آزادیخواهانه هست.

ما خواهان شفافيت و انتخاب آزاد و عمومی اینچنین شوراهایی هستیم نه یک قالب از پیش ساخته و تعیین شده.

مطمئن باشید افرادی که چنین پرونده ای از دیروز با خود دارند و چنین روند عملکرد امروزشان است، صلاحیت گزینه بودن برای حکومت آینده ایران را ندارند.

افرادی که قبول مسولیتهای سیاسی در جایگاه های سیاسی را نمیکنند، چرا باید در چنین جایگاه هایی قرار گیرند، چرا باید تعیین سرنوشت میلیونها به آنها سپرده شود !؟ یک جامعه را به بزهکاران نمیسپرند تا آنرا هدایت و پرورش دهد امروز با شناخت موجود، دلایل بر رد صلاحیت این افراد بیشمار هستند. پیشگیری از به خطا رفتن و آنچه ما فردا بدست خواهیم آورد، همه در اتخاذ و بیان موضعگیری امروز خودمان است. مادامی که شاهدیم چگونه با بکارگیری چنین ابزارهایی از حرکات و اجتماعات مردمی سواستفاده میشود، به نظر شما دلیل انکار و کتمان این افراد در این زمان از گذشتهٔ سیاسی و پیشینهٔ سیاهشان که گاهان با گستاخی در کلام و عملکردشان برای فریب افکارعمومی بکار می‌‌بندند ، چیست ؟

وظیفه بر خودمان است که از این روند جلوگیری کرده و در پی پیشگیری برآییم بخشی از جامعه که درسی آموخته و به قولی بیدار شده، آیا وظیفه سنگین همراه نمودن دیگران را بر دوش خود ندارد ! تا کی باید نشست و منتظر بیداری همگانی بود !؟ آیا خرد جمعی امروز توان درک لزوم طرد های سیاسی هوشیارانه را دارد !!؟

اگر از لزوم انتخابها و طردهای سیاسی هوشیارانه در این زمان سخن میرانیم، همه جهت مصون نگاه داشتن خودمان، بخش مردمی و در صحنه این مبارزه است و نه تدارکات چیان که اینان از حفاظت و حمایت کافی برخوردارند. من بهر عوامل رژیم دل نمیسوزانم، همه تلاشم از بهدر نرفتن خونهای ریخته شده و ستمهای روا شده بر خودمان است که بسیاری از همین حضرات درون حکومتی و در حاشیه نیز در پیشبرد آن دست داشته اند، اما امروز در دید بسیارانی پاک و منزه و کاندید محسوب میشوند.

ایجاد شناخت از گزینه ها مهمتر از انتخاب آنان است. لزوم یک انتخاب سازنده همانا ابتدا بررسی گزینه های موجود و ایجاد شناخت از آنهاست. بنابرین در پس واژه ها و گفتارها، میبایست هوشیارانه پیامها و هدفها را جست و در صورت لزوم اهداف غیر میهنی عده ای را خنثی کرد. به کار بستن مکانیسم کنونی طرد سیاسی وابستگان حکومتی و حامیان رژیم در داخل و خارج به توسط خود مردم با ابزار هرچه قویتر آگاهی‌ رسانی خود یک روند مبارزه برای پیشبرد این جنبش آزادیخواهانه هست. برسی‌ نقاط آغاز حرکت ملی‌ و اولویت گزاریها برای دموکراسی و یک جامعه سکولار بایستی با افشای جنایت‌ها و خیانت‌های دولتمردان حاکمیت و طرد آنان در روند سیاسی و اجتماعی صورت بپذیرد.

همه نوشتارم بهر در صحنه بودن همه نیروهای برانداز ایرانپرست است که تنها و فقط در راستای مواضع فردی و جناحی خود و در قالب مطلق گرایی و تمامیت طلبی در صحنه عمل نباشند. بلکه با در نظر داشتن صلاحدید عمومی و منفعت ملی در این مسیر با دیگر گروه های همسو همگام و همراه بمانند.

بیاید قبل از بررسی نقش واقعی تشکیل شورای ملی‌ و هماهنگی‌ نگاهی‌ بر حسب خرد و دانش خود به سیاستهای جهانی‌ و تحولات اطراف کشورمان داشته باشیم و بسترهای لازم برای حمایت جهانی‌ از جنبش مردم ایران را همگام با نقش سازمانهای جهانی‌ و پر نفوذ در عرصهٔ سیاست مورد ارزیابی قرار دهیم.

با در نظر گرفتن تعریف از روشنفکر، آدمهایی که پدیده ‌های جهان را برحسب دستور خرد و دانش بررسی می‌ کنند و می‌سنجند و به جای خیالبافی، متفکر و اندیشه ورند.

دیواره های صد عظیمی که دولتهای غیر دموکراتیک در سطح جهان، در پی حمایت به گرد این رژیم اهریمنی بسته اند، چندیست از فشار ظلم و بیدار ترکهای بسیاری برداشته. تلنگری از سر خشم عمومی انقریب بنیان این بیداد را در هم خواهد شکست.

چشمان باریک بین دنیای متمدن همچنان به افقهای دور پیشرفت و برتریست و به ما که زمانی محکومانه به سیاهچال تاریکی فرستادندمان، حتی نیم نگاهی نیز نیندازد، چه رسد به نظری از سر شفقت و گامهایی در همراهی به دنیای روشنیها.

فکر میکنید غرب چرا با این همه کشتار به نظاره جان کندنهای مردم ایران و دست و پا زدن در چاله خون نشسته!؟ و تنها از بخشی از حامیان و وابستگان به این نظام حمایت میکند؟ و وظیفه ما در این راستا چیست ؟

بی‌شک همهٔ ما امروز آمادگی کامل برای پاسخ دادن به این پرسش‌ها را داریم. چرا که خود بر حسب تجربه به این نتیجه رسیده ایم که هیچ کشوری حاضر نیست منافع ملی‌ خود را تنها برای آنچه ما خواهانش هستیم به خطر بیندازد و تنها به منابع اقتصادی و پر سود خود در این میان می‌اندیشد و اهرمهای بین‌المللی از جمله حملهٔ احتمالی‌ نظامی به کشورمان نیز جزئی از خواستهای مردم ما محسوب نمی‌شود چرا که عواقب خانمان سوز آن به نفع هیچ ایرانی‌ آزادی خواه نخواهد بود. خوب می‌دانیم که علل ایجاد سیاست گذاریهای جهانی‌ اخیر که در کشورهای عربی‌ خاورمیانه شاهد آن بودیم و هستیم چیست؟ این سیاست گذاریها در روابط جهانی‌ چه پیامدهایی را در آینده نسبت به سهم مخرّب رژیم جمهوری اسلامی و حامیان خارجی‌ آن از یکسو و تاراج بیش از پیش منابع ملی‌ کشورمان از سوی دیگر را در بر خواهد داشت. امروز اما بیداری با ماست و جامعه بیدار وظیفه دارد که فریاد حق طلبی سر دهد تا خفتگان را هم از خواب نازشان بیدار کند که یا همراه خواهند شد یا از ترس بر خود خواهند لرزید. جوامع بین المللی باید به روابط و معاملات خود با رژیم پایان دهند و به خواست ایرانیان جهت باز پسگیری میهنشان تن در دهند.

نقش تشکیل شورای ملی و هماهنگی

پس در این میان قدرتهای خارجی‌ نیز که همواره بخود می‌اندیشند تا به نفع مردم ایران نیز شاید بگونه‌ای و به تعبیری بتوان گفت همانند قدرتهای تمامیت خواهی‌ باشند که در داخل همین رژیم شاهدیم.از این رو آنچه باقیست تنها قدرتی‌ است که ساختار آن هیچ گونه همسویی و شباهتی‌ با قدرتهای منفعت جوو سلطه جوو ندارد و در نتیجه آن تنها قدرت مردم می‌باشد که توانایی پاسخگویی به مردم را متناسب با قانون اساسی برگرفته از حقوق آن مردم در ساختار یک حکومت دمکرات و سکولار داراست.

از این رو تنها قدرتی‌ که زمینهٔ ترسیم آینده‌ای روشن را با مراحل تقسیم کار خود و معرفی‌ نیروهای خردمند، کارآمد و مسئول در مسیر این جنبش و در نهایت بدنهٔ اجرائی این شورا دارا می‌باشد، قدرت امروز مردم ماست که اگر چه اعضای آن از پراکندگی خاصی‌ بر خوردار است اما دارای فصل مشترکاتی فراوانی‌ و ارتباطی‌ قویتر از گذشته می‌باشد. که از آن جمله در فاز نخست مبارزات، براندازی این رژیم را می‌توان نام برد که به عنوان فصل مشترکی میان مردم و اپوزیسیون قرار گرفته است.

خوب نظامی که کارش بدین جا کشیده شده ، بنظر شما آخر خط نیست؟

آیا این نظام یک نظام از درون تهی شده نیست. نظامی که مزدورانی را روزانه کرایه میکند؟

اما اکنون وارد این بحث شویم که این حکومت دارای چه توانائیها و چه ضعف ها و چه ظرفیت هائی است.؟

- آیا نظام این ظرفیت را دارد که خواسته های جنبش آزادی خواهانهٔ مردم ایران را بپذیرد؟

- آیا نظام دارای این توانائی هست که خامنه ای را کنار بگذارد ، تا بقای جمهوری اسلامی و دزدان و جنایتکاران سی ساله را حفظ کند؟.

آیا میشود به خواسته های جنبش آزادی خواهانهٔ مردم ایران که هنوز خواسته های دمکراتیک در چهار چوب نظام است پاسخ بدهد؟

- آیا حاضر است بخواسته جنبش تن به برگزاری انتخابات آزاد بدهد؟

- آیا حاضر است نظارت اسطبوابی را بردارد تا که مردم رای آزاد بدهند و هر کس که دلش خواست اعم از زن و مرد کاندید شود؟

- آیا دولت جمهوری اسلامی حاضر است اسامی جنایتکاران و مسببین جنایات شرم آور کهریزک و قتل های زنجیره ای و دزدانی که سی سال تمام خون این ملت را مکیدند را فاش و آنها را در اختیار دادگاه های مردمی با نظارت سازمان ملل و حقوق بشر بنماید

- آیا نظام قادر است که جنبش آزادی خواهانهٔ مردم ایران را کاملا سرکوب و مردم را بخانه هایشان بفرستد. این ها و صد ها موارد دیگر هستند که اگر انجام شوند، جمهوری اسلامی شاید بتواند بماند، حال بدون خامنه ای و بدون احمدی نژاد، بدون کابینه کودتا چیان ومصباح یزدی ها........

اگر این کار ها انجام شود احتمال ماندن این نظام میرود. اما این یکطرف سکه است و طرف دیگرش آن توده بزرگ مردم ایران اند که بدنبال هویت ملی و حقوق بشر و مردم سالاری و جامعه مدرن هستند.

عمر این جنبش به بن بست نرسیده و همچنین بر علیه حکومت مصباح یزدی و حکومت خامنه ای، حکومت ارتجاع سیاه مبارزه میکند و میجنگد. اگر خوب توجه کنیم درواقع این حکومت ارتجاع سیاه است که به بن بست رسیده.

دیگر با این حکومت نمی شود مردم راقانع کرد . این حکومت روز بروز نفرت بیشتری ایجاد میکند.

این حکومت و شکل سیاه آن روز بروز بیشتر باعث نفرت مردم میشود و این خود موجب میگردد که جبهه مخالف آن، آزادی خواهان سکولار دمکرات تقویت شود. چنان حکومتی مسلما بزودی کنار گذاشته میشود. این حکومت دیگر قدرت انطباق با شرایط و نیاز های جهانی را ندارد. این حکومت قرون وسطی با ناتوانائی روز افزونش برای بجلو رفتن، مجبوراست جامعه را به عقب بر گرداند. این برایش فقط با اعمال ظلم و زور و شکنجه و تجاوز امکان پذیر است. اما جامعه میل حرکت بجلو را دارد، میل بآزادی و حقوق جهانی امروزی را دارد، از لحاظ منش، کنش،رفتار ومصرف و عدالت میخواهد که در سطح جهانی باشد. دیگر نمی توان این جوانان را که بیش از هفتاد در صد جامعه ما را تشکیل میدهند، شستشوی مغزی داد و از آنها فالانژ درست کرد. دیگر نسل چهارمی ها را که اصلا نمی توان تغییر داد.این نسل همه اش با کامپیوتر و علوم جهانی سرو کار دارد. حال دیگر نمی شود این نسل را وادار کرد که در کامپیوتر تعزیه امام حسین را بگیرند و قمه زنی و زنجیر زنی و سینه زنی راه بیاندازند. این جوانان دیگر اهل این چیز ها نیستند و بدنبال نیاز های جهانی امروزی خود هستند. بنابراین آن حکومتی امروز میتواند بماند که بتواند خودش را با اندیشه زمان امروز تطبیق دهد، نه اینکه این توقع را داشته باشد که اندیشه زمان، خودش را با این حکومت تطبیق دهد و اراجیف ملا یزدی و صد ها هزار آخوند دیگر را گوش بدهد. این غیر ممکن است و جهان بطرف جلو حرکت میکند.

با توجه به برشمردن بیش از پیش ارزشهای امروز جامعه ایرانزمین و فرهنگ کهن دیارمان، با نگاهی ژرفتر پی خواهیم برد که، پس از گذشته ۳۲ سال از جنایات این رژیم و متاسفانه تداوم ماشین کشتار رژیم جمهوری اسلامی و اشکالاتی که در پیش روی اوپوزیسییون در برون مرز یا درون مرز بوده است ، که به نحوی توسط خود رژیم سازماندهی شده است ، آنچه که نیرو و پشتوانه مردمی در جهت سرنگونی کامل این رژیم محسوب می شود را به واپسگرای کشانده و فقر فرهنگی نهادینه شده در جامعه امروز ایران که بنمایه این رژیم محسوب میشود، در راستای خواست سرنگونی به مشکلات پیشه رو افزوده است. بازگشت به ارزشها و هویت ملی و حفظ آنها برای نسلهای آینده وظیفه امروز هر ایرانی میهن پرستیست که دل در گرو ایرانی ارزشمند و آزاد از اندیشه آخوندیسم دارد.

بازگشت به ارزش-ها و هویت [کیستیِ] ملی و حفظ [نگهبانی از] آنها برای نسل-های آینده وظیفه [خویش-کاریِ] امروز هر ایرانی میهن پرستیست [میهن-پروری است] که دل در گرو ایرانی ارزشمند و آزاد از اندیشه-ی [شریعت اسلامی] آخوندیسم دارد.

مسئله هویت ملی و باز شناخت آن، یک مسئله کلیدی در راستای رسیدن به آزادی برای ما ایرانیان است. شوربختانه جامعه ما اکنون دچار بحران هویتی بزرگی است و بسیاری از جنبش ها و جوشش ها و چرخش ها و حرکات، بدنبال این هستند که بتوانند هویت خویش را روشن کنند. اما "اعتماد به هویت گروه های دیگر"، در راستای یکپارچگی ملی در آنها بوجود نیامده و این خود به بحران های هویتی کمک میکند.

ما باید با هویت ایرانی به پیشواز مدرنیته و دمکراسی برویم، تا نقش ایرانی خود را بیابیم و تمایزمان را از دیگرملت ها برجسته سازیم. هویت های کاذب که در تضاد شدید با جهان بینی های ایرانی هستند، همیشه مانع از پیشرفت ما بسوی مدرنیته گشته اند، زیرا که پایه هویتی آن ها بروی دین و الهیات است و در تضاد با مسائل زمینی و رویداد های واقعی است.

گرچه پهلوی ها حتی پیکرشان هم در ايران نيست، اما چو نيک و با چشم جان بنگری، نفس، روح و دستاوردهای آنان را در جای جای ايران و هر جا که چند ايرانی پاکنهاد حضور داشته باشند به نيکی حس خواهی کرد.

مردمی که به ارزشها و اعتبار ملی و سیاسی خود در منطقه ناآگاه باشند و در حفظ موقعیتهای سیاسی میهن و ملت خود تلاش نورزند، براحتی نیز فریب گنده گوییهای این گرگان جهانی را میخورند.

اما همین فریاد اندیشه های همسو اگر شکلی جمعی بخود گیرند صدای رسا و گویایی را طنین خواهند انداخت. تک فریادها همواره براحتی در نطفه خفه میشوند. بی‌ تردید برای به جریان درآوردن و تحقق اهداف خود ما نیازمند به ۲ عامل اصلی‌ در مسیر مبارزات خود متناسب با تجربیات کسب کرده می‌باشیم.نخست تشکیل شورای ملی‌ و هماهنگی‌ و سپس همسویی این شورا با خواسته‌ها و توانمندیهای هممیهنان برون مرز و بویژه هممیهنان درون مرز برای برپایی اعتراضات مدنی و همچنین رستاخیز ملی‌ در روز موعود با بهره بری بیش از پیش از تمامی نیروهای آزادیخواه و مخالف رژیم.

که از یک سؤ هم به عنوان وزنی موثر تر از گذشته در مقابل تهدیدهای غرب با ویژگی یک آلترناتیو منسجم جایگزین این حکومت معرفی‌ شویم و همچنین در مقابل ترفندهای این رژیم و دسیسه‌های دیرینهٔ آن بایستیم. چرا که هریک از ما می‌دانیم که تا زمانی که اهرم موثری در مقابل این رژیم نباشیم نمیتوانیم قدرت عمل خود را یکجا صرف برکناری این حکومت کنیم و همچنین شاید توانمندیهای جامعه به نفع منفعت جویان تخطئه گردد. از این رو تشکیل یک تیم ازصاحب نظران و کارگزاران برجسته و متخصص به حقوق بین المللی و همچنین قوانین سیاسی، اقتصادی ، اجتمایی و حقوقی در سطح جهانی امری در ساختار ابتدایی این شورا بدیهی به نظر میرسد.

چرا که به نحوی ملموس فقدان این تشکل حقوقی و مورد اعتماد مردم در عرصه های مبارزه سیاسی اجتمایی و اقتصادی در مقابل رژیم جمهوری اسلامی متاسفانه به روشنی قابل رویت است ، که به نحوی حامی حقوق و منافع ملی و شهروندی ایرانیان در سطح بین الملل باشد. از این رو با تشکیل این شورا میتوان هم از دیدگاه حقوق بشر و هم حقوق ملی شهروندان ایرانزمین حمایت لازم رو مد نظر قرار داد چرا که دیگر نمیتوان از دولتهای وابسته به رژیم یا حامیان این نظام که در جهت حفظ این رژیم گام برمیدارند بیش از این انتظار داشت یا سکوت اختیار کرد. تا بتوان دنیا را نیز که شاهد جنایات این رژیم و نقض کامل حقوق انسانی در ایران میباشد را، آگاه به لزوم پذیرش خواست مردم ایران و نیازمندیهای آنان در برون مرز و درون مرز کرد. وهمچنین این تشکل اجرایی و مسول در راستای تکمیل همبستگی و حمایت از شهریار ایران شاهزاده رضا پهلوی میتواند توازن قدرت و سیاست که همانا دیدگاه و اراده خود مردم ایران است را تقویت کند و با روز افزون شدن شناخت و بازپسگیری منافع ایران و ایرانی به این روند بر مبنای اعتصابات گسترده وسراسری و در نهایت رستاخیزه ملی وجهه عملی واقعبینانه تری ببخشد.

پس هرچه زمان به عقب بیفتد و هرچقدر با تغییر ساختاری کل این حکومت مخالفت شود، باعث میشود که در ابتدا سرمایه فکری و عملی‌ شورای ملی‌ و هماهنگی‌ به هدر رود و سپس به تناسب آن ماده‌ اولیه و مخرب دگرگونی بدون برنامه آن هم نه به نفع مردم ایران یا خواستهای آنان بلکه به نفع دشمن ایران و ایرانی‌ (غرب) برای سلطه جوی هرچه بیشتر بر کشورمان فراهم آید. و در این میان دیگر جای برای حفظ امنیت و استقلال و خود کفایی کشور از یک سؤ و از سوی دیگر آبادانی و مدرنیته در آیندهٔ کشور را باقی‌ نمیگذارد. اگر امروز میشود جلوی کشتن را گرفت ، اگر امروز میشود مردم را متقاعد کرد که همه چیز یک اشتباه بوده و هر اشتباهی قابل برگشت است واین دولت با عرض معذرت خواهی حاضر بکنار رفتن است، میتوان جلوی خون و خونریزی و انتقام جوئی از آخوند و آخوندزاده را بنحوی گرفت و نگذاشت که مردم دست بیک خود کشی جمعی دوباره بزنند و انقلاب بکنند. اما اگر این کار امروز انجام نشود، فردا دگر دیر است. دیگر آنموقع مردم آنقدر کینه توز و انتقام جو خواهند شد که هیچ چیز جلو دار آنها نخواهد بود. بدین ترتیب آنطوریکه انتظار میرود مردم دادگاههای خیابانی تشکیل میدهند. اگر کار باینجا بکشد جلوی آنها را دیگر نمیتوان گرفت . دیگرهمه چیز دیر شده است. بهر روی تردید نداشته باشید که به بن بست رسیدن جنبش آزادی خواهانه آغاز یک مبارزه رادیکال و خونین است و تبدیل به هنجاری ملی‌ خواهد شد که دیگر امکانی برای باز گشت و یا بازسازی برای آن با قی نخواهد گذشت، چون نه دیگر سرمایه‌ای برای آن وجود دارد و نه زمینه‌ای مستقل و بدور از دخالت بیگانه.

پاینده ایران

نیما