Monday, October 5, 2009

مهرگان

مهرگان

جشن مهـر

مهـر روز از مهـرماه،

روز 10 مهر ماه 3747 زرتشتی برابر با 2 اکتبر 2009 مسيحی

بر همگان خجسته باد

فـريدون و کاوه

يلانِ دليـر

بـه يـاری مـردم

خـروشان چـو شيـر

کشيـدنـد از تختِ ظلمـش به زير

به البـرز

ضحـاک در بنـد شد

سـراسـر جهان

شـاد و خـرسنـد شد

چنين روز

مـانـد از يـلان يـادگـار

ز خـاطر

تـو ايـن روز پنهـان مـدار


به روز خُـجستـه سـرِ مهــــرمـــــاه
به سـر بَــر نهــاد آن کيــــانی کــلاه
بفـــرمــود تا آتــش افــــــروختنـــد
همـه عَنبــــر و زعفــران ســوختند

هنگام نيمروز مهرگان را نو میکنند و با شادی در برابر آبگينه (آينه)، ايستاده، سرمه بر چشمان کشيده، نقل و سنجد و آويشن به سر هم می ريزند و مهرگان را به هم شادباش می گويند

مردمان سرزمينهای پشته ايران، جشنهای فراوانی را بنياد نهاده اند که نميايانگر و يادآور ديد و باور آنان به يادبودهای ملی‌ميهنی، افسانه ای يا استوره ای، پهلوانی يا حماسی، تاريخی، آيينی و يا طبيعی (بوم زيستی) و همانند آنها می باشند. بازتاب های آنچنان جشن‌های فراوان و روان ‌افزايی بودند که مادران و پدران ما را، انسان‌هايی سرخوش و شادمان، شادمان، نيک‌انديش، سرزنده، پيروز و سربلند می‌ساختند!

شمار جشنهای ايرانی را بيش از 73 جشن برآورد کرده اند و اين خود می رساند که مردمان پُشته‌ايران در هـر روزشان جشن داشته‌اند، يا روز پيشش به جشن نشسته يا چشم به راه برگزاریِ جشن روز آينده‌ شان بوده‌اند!

از ميان اين اين 73 جشن، می‌توان از جشنهای ماهانه نام برد. جشن هايی که با همزمان شدن نام روز با نام ماه برگزار می‌شوند. چشن های ارجمندی که اگر چه شماری از اين جشنها می‌رفتند که به بوته‌ی فرموشی سپرده شوند، با کوشش ايرانيان فرهنگ‌ دوست، از فراموش شدن رسته و جانی تازه يافتند تا دوباره و همچون درفش کاويانی، آسمان فر و فرهنگ و انديشه ی پشته ی ايران را شکوه و روشنايی بخشيدند. مهرگان نيز اگر چه از بزرگترين جشن های کهن بوممان بود، ساليان درازی از درخشش شايسته و درخورش به دور مانده بود، مهـرگان، جشن مهـر است.
جشن مهـر يا مهرگان همانند و همپايه نوروز و يکی از کهـن ‌ترين و بزرگترين جشنهایِ‌ملی مردمانِ پشته يا فلاتِ ايران است. اين جشن در روز مهـر از ماهِ مهـر و بهع درازای شش روز، برگزار می شود که در سال شمارِ کهن ايرانی روز شانزدهم مهـر‌ماه بود و در سال شمار نوين در روز دهمِ مهـر‌ماه می‌باشد .
فرهنگ مهر، سرپرست پيشين دانشگاه پهلوی شيراز در "ديدی نو از آيينی کهن" در باره ی اين روز، نکنه را به يادمان می آورند که هم درباره هخامنشيان و هم درباره ی روز دهقان در هنگام زندگی پادشاه درخور نگرش است:
"ْدر پنجاه سال اخيرـ(در زمان پادشاه)ـ روز مهرگان روز دهقان هم به شمار آمد که البته مناسبت دارد «چرا‌که در زبان پارسی‌هخامنشيان ماه پاييزی مهر ‌و ‌شهريور "باگياادی گفته می‌شد که معنای ساده‌ی آن چنين است که در اين ماه زمين کشاورزی ( باغ ) را بايستی ورز داد.

از ميان انگيزه های چندی که برای برگزاری اين جشن بر شمرده اند، پيروز شدن مردم ايران به سرکردگی فريدون کيانی و با خروش کاوه آهنگـر بر ضحاک ماردوش می باشد که در سروده ها و نوشته های بسياری از بزرگان فرهنگ و ادب پشته ی ايران خود نمايی می کند.

همچنان که آمد اين جشن از بزرگی و شکوهی همانند جشن نوروزی برخوردار است و خوانی اگر نگوييم از آن زيباتر که به آن شکوه و زيبايی دارد.

خوان يا سفره مهرگانی از ديدنی و زيباترين ِ خوانها است که از داده‌هايی همچون گل و گياهان خوشبو، شاخه‌های درختان، دانه‌های گياهی، خشگبار، آيينه يا آبگينه، شمع(فروزه) و شمعدان، مجمر آتش، آش و نان ويژه مهرگانی، ميوه‌های گوناگون و رنگارنگ ـ(بنا بر توانايی خداوندِ خوان)ـ و . . . فراهم می آورن می‌شود.

خوان يا سفره‌یِ مهرگانی:

خوان مهرگانی همانگونه که آمد همانند خوان يا سفره نوروزی بسيار زيبا و رنگارنگ است و آنچنانکه سعدی شيرازی می‌گويد:
برگ درختان سبز در نظــر روزگار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
پر از گل و گياه و برگ سبز و ميوه و خشگبار است که هر يک از آنها بيش از سد کتاب هنر آفرينش را گويايند

بر خوان يا سفره‌ی مهرگانی اين‌چيزها را می‌توان ديد:

آينه، سرمه و سرمه‌دان، مجمر آتش، اسپد و کُندُر بر آتش نهاده، شمع (فروزه) و شمعدان و لاله‌ی روشن، شير، شکر، شراب، شربت و شيرينی، گلاب، آوند يا جامی از آب که سکه يا سکه های سيمين در خود دارد و می تواند با نارنجی شناور در آن زيباتر شود، گل، گلدان و گلهای رنگارنگ و سبزی و ريحان و لـرک، عَناب، گياه خوشبوی آويشن (هم به تنهايی و هم شناور در آب)، خشگبار يا سنجد، پسته، بادام، گردو و فندق و همچنين برگه‌های گوناگون و انجير و دانه‌های گياهی"حبوبات"

سبزی و ميوه های تابستانی به ويژه انار، به، انگورسپيد، عناب و سيب، ترنج (نگارنده خود در هنگام گستردن خوان مهرگانی، چون ترنج و بالنگ و همچنين به نيافتم، مربای ترنج و مربای به را بر خوان نهادم)، سنجد و بادام و پسته و يا به زبانی ديگر، خشگبار، اسپند و کُندرِ بر آتش نهاده، مجمر آتش، گياه خوشبوی آويشن يا جامی از آب که با نارنجی شناور و سکه های سيمين در آن نيز از خوان نشينان هستند

بر خوان مهرگانی همچنين شاخه‌های بيد، زيتون، به، انار، کاج، مورد و سرو، و همانند آنها که گويا هر يک از آنها نمودار يکی از استانهای شاهنشاهی بوده‌اند می‌نهند و چوبهای خوشبو و اسپند می‌سوزانند


بر اين خوان آشی بدون گوشت که از هفت ويا دوازده دانه گياهی نيز تدارک ديده می‌شود و "درون" نام دارد نيز می نهند. سيرُک نيز نانی است خوان نشين که از آرد هفت دانه فراهم می‌آيد و در روغن سرخ می‌شود.


بر اين خوان نانی نيز می نهند که "سيروک" نام دارد و در بسياری از جشن های ديگر نيز پخته می شود. خمير اين نان از آرد هفت دانه(و يا همان آرد گندم) فراهم آمده، ولی در آوندی پر از روغن سرخ می گردد. دوستداران می‌توانند چگونگی تهيه آنرا از نگارنده بگيرند.
"چنگ مال" و يا "ناخنک‌ مال" که از خرما و دانه‌هايی تهيه‌‌می‌شود و همچنين حلوا را نيز به ويژه در جای های که گرمسيری هستند بر خوان مهرگانی می گذارند. يک بار در هنگام گستردن خوان مهرگانی ما چنگمال شيرازی بر خوان نهاديم و جايتان سبز که چه خوان زيبا شيرينی شد.
اين خوان آشی را نيز بر خود دارد که چيزی مانند شله ‌قلمکار می‌باشد که از هفت دانه گوناگون همانند گندم، جو، برنج، عدس، لوبيا، ماش و نخود و همانند آن تهيه و پخته می‌شود.
يادمان نرود که جای پای شماره ی هفت را در شش فروزه ی اهورايی و اهورامزدای يگانه می توان جست

هوای پيرامون خوان مهرگانی را با اسپند و کندر که بر آتش ريخته می شود سرشار از بوهای خوش می سازند و

هنگام نيمروز مهرگان را نو میکنند و با شادی در برابر آبگينه(آينه)،ايستاده، سرمه بر چشمان کشيده، نقل و سنجد و آويشن به سر هم می ريزند و مهرگان را به هم شادباش می گويند

بسياری از آيين های کهن را،خواهـران و برادران هم فرهنگ ديگر بخش های اين پشته ی کهن و به ويژه تاجيکان، بسيار بهتر از ما وبا شايستکی، شکوه و ارزش در خورجايگاهشان برگـزار می کنند.

واژه مهر:
واژه مهـر را می‌توان:1
مهر و عشق و محبت و دوستی دانست، چنانکه حافظ گويد :
کمتــر از ذره نيــی « مهـــــر بـــورز »
تا به خلوتگه خورشيد رسی چرخ زنان
و يا2.
همچنان که از آغاز نيز بوده است، آنرا برابر با نماد ِ مهـر، پاسدار پيمان ميان مردمان برشمرد.

همچنانکه آمد جشن مهـر يا مهرگان همانند و همپايه نوروز و يکی از کهـن ‌ترين و بزرگترين جشنهایِ‌ملی مردمانِ پشته يا فلاتِ ايران است. اين جشن در روز مهـر از ماهِ مهـر که در سال شمارِ کهن ايرانی روز شانزدهم مهـر‌ماه بود و در سال شمار نوين در روز دهمِ مهـر‌ماه می‌باشد، برگزار می شود. بر همين پايه‌است که بيرونی در التفيم آورده است : "شانزدهم روز است از مهـر ماه" . مهرگان، همانند نوروز که روز نخستش هنگامه‌یِ برابری روز و شب بهاری (اعتدال ربيعی)، است، در هنگام برابری روز و شبِ پاييزی جای دارد.
اگر‌چه مهرگان را با برابر و همزمان شدن نام روز مهـر با نام ماه هفتم ايرانيان يعنی مهر ماه به جشن می‌نشيند و خود از جشن های ماهيانه اشت، ولی انگيزه ها ی ديگری را نيز برای برگزاری آن بر می‌شمارند.
درميان جشنهای ايرانيان دو جشن مهر، يا مهرگان و نوروز از ارزش ويژه‌ای برخوردارند. يکی از مهمترن اين ويژگيها، آغاز شدن سال نو با هـر يک از آنها بسته به دوران مختلف تاريخ بوده‌، چرای که شماری باور دارند در روزگاران رفته ساليانی نيز مهرگان سرِ سال نو بوده است و سال نو با مهرگان آغاز می‌شده‌است. ولی پس از چندی سال نو دوباره به آغازِ فـروردين ماه باز گشت که جای درست آن می باشد.
در فرهنگ جهانگيری در باره ی مهرگان آمده است که:
« جشنی از اين بزرگتر بعد نوروز نباشد»
مسعود سعد سلمان نيز چه مهربان درباره مهرگان می‌سرايد:
روز مهــر و مـاه مهــر و جشـن فــــرخ مهــــــرگان
مهــــر بيفـــــزا ای نگــار مــاه چهـــــر مهـــربان
مهــربانی کـن به جشن مهرگان و روز مهـــر
مهربانی کن به روز مهـر و جشن مهـــرگان
جـام را چون لاله گـردان از نبيد باده ‌رنگ
ونـدر آن منگر که لاله نيست اندر بوستان
برگزاری مهرگان همانند نوروز از شايسته ها و بايسته ها به شمار می آمده است. برای اينکه نمادی از ارزش گـزاری به اين روز را از ديد دانشمندان دوران اسلام پذيرانندگی ايرانيان برايتان نمونه آوريم. نگاهی می اندازيم به کوتاه نوشته هايی همانند شهـروزی که در باره ی بيرونی آورده و يا مری بويس و ...ديگران که برای نشان دادن ارزش مهرگان در ميان مردمان نوشته اند:
«دست و چشم و فکر او هيچگاه از عمل باز نماند، مگـر به روز نوروز و مهرگان و يا برای تهيه احتياجات معاش» .
"مری بويس" به نقل از کتزياس پزشک و درباره ارزش اين جشن نزد شاهان هخامنشی می نويسد:
"اين تنها موقع سال است که شاهان پارس ميتوانند و حق دارند "می بنوشند".
«مسعود سعد سلمان»، می‌نويسد:
تا دايم است جنبش گردون و آفتاب
تا واجب است گردش نوروز و مهرگان
جای پای مهرگان در ميان مردمان کشورهای ديگر:
تازی يا عرب زبانان مهرجان يا مهرگان به چم فستيوال و جشن به کار می برند.
سکوی سده و نوروز
سکوی سده و نوروز و به باور فراوان مهرگان:
در دوران گذشته، در شهرهای ايرانی سکوهايی برای برگزاری جشن‌ها می‌ساختند که چيزی همانند سن‌های نمايش تئاتر و يا آمفی تئاترهای امروزی می‌توانسته‌اند باشند.
فراموش نکنيم که در هنگام فرمانروايی بهرام گور يا بهرام پنجم درآمد ايرانيان به اندازه ای فراوان بود که به مردم پيشنهاد شد که تنها نيمی از روز را به کار و نيمه ديگر را به آسايش و شادی و شادمانی بپردازند و در پی همين پيشهاد بود که بهرام گور از پادشاه هند درخواست می کند هنرمندانی را به ايران زمين روانه کند و بنا بر چنين درخواستی به شمار دوازده هزار تن خواننده و نوازنده و دست افشان و پای کوب که به هنرهای دستی نيز آراسته بودند به سرزمين های زيـر فرمان شاهنشاه ايران آمدند . "جيپسی" ها که "کولی" نيز به آنان گفته می شود از همان گروهند.
از سکو هايی که همچون آمفی تاتر های امروزی بودند می گفتيم، اين سکوها را برای برگـزاری جشن ها، به ‌ويژه نوروز، سده و به گمان فراوان مهرگان، تدارک می‌ديده‌اند.در شاه نامه و هنگامی که اردوان در نبرد با اردشيـر کشته می شود و در پی آن اردشير در جايی که چشمه ی آب بزرگ و پُر آبی هست، خره ی اردشير را بنا می کند ورده اند :
يکی چشمه ی بی کران اندروی
فـراوان از آن چشمه بنهاد روی
بــر آورد بـــر چشمــه آتشکــده
بر او تازه شد مهر و جشن سده
در دنباله ی همين داستان آمده است:
ز پُر مايه تـر هـر چه بُـد دلپذيـر
همی تاخت تا خــره ی اردشيـــر
بکــرد انـدر آن کشور آتشکــده
بر او تـازه شد مهـرگان و سـده
و يا در هنگامی که در باره ی کارهای دوره ی پادشاهی لهراسب سخن می گويد، آورده است:
به هر برزنی جای جشن ِ سده
همـه گِـرد بـر گِـرد آتشکــــده
ناگفته نماند که اين شادی خواهی در رگ و خون و باورهای ايرانی جای دارد. بيهوده نيست که در سنگ نبشته ی داريوش بزرگ می خوانيم:
"... سپاس اهورامزدا را که جهان بر آفريد، که مردمان را آفريد،

که شادی را برای مردم آفريد ..."

انگيزه‌های برگزاری:
برای اين جشن که برای سپاس‌گزاری از داده‌های پروردگاری برگزار می‌شود، انگيزه‌هايی چند را بـر می‌شمارند
1. مهرگان روز پيروزی فريدون بر ضحاک است.
اين انگيزه که پيروزیِ فريدون بر ضحاک ماردوش باشد را، به ويژه استاد سخن، فردوسی نامدار، کسی که اگـر دامن همت برای نوشتنِ شاهمنامه به کمر نزده بود ما اکنون به زبان پارسی سخن نمی‌گفتيم يادآور می‌شود و می‌نويسد:
فريــدون چــو شد بر جهان کامکار
نـدانست جــز خـويشتـن شهـــريار
به رسـم کيان تـاج و تخـت و مهـی
بيـاراســت بـا کـــــاخِ شــــاهنشهی
به روز خُـجستـه سـرِ مهــــرمـــــاه
به سـر بَــر نهــاد آن کيــــانی کــلاه
بفـــرمــود تا آتــش افــــــروختنـــد
همـه عَنبــــر و زعفــران ســوختند

کنون يادگار است از او ماهِ مهـــــر
بکـوش و به رنج ايچ منمای چهــر
بيرونی نيز همين انگيزه را برای بر گزاری اين جشن بر می شمارد و در التفيم می نويسد:
شانزدهم روز است از مهر ماه و نامش مهـر.
و اندرين روز افريدون ظفر يافت بر بيوراسب جادو، آنکه معروف است به ضحاک و به کوه دماوند باز داشت. و روزها که سپس مهرگان است همه جشن کنند بر کردار آنچه از پس نوروز بود و ششم آن مهرگان بزرگ بود و رام روز نام است و به دين دانندش".
چون از بيرونی سخن به ميان آورديم، بد نيست يادآور شويم که بيرونی در باره درازای زندگی ضحاک مار دوش يا "بيوَر‌اسب" و در "آثاارالباقيه" می‌نويسد:
"بيوَراسب هزارسال يک روز کمتر زيسته و يا فرمانروايی کرده است و اندکی پيش از آن زيسته. پس مردم می‌پندارند که امکانِ هزارسال زيستن وجود دارد و بر اين اساس است که مردم به همديگر می‌گويند هزارسال بزی و آنرا در حد امکان می‌دانند."
از ديدگاهِ نگارنده بدين انگيزه هزار سال زندگی و زيستن را به ضحاک نسبی داده‌اند که بنمايانند که اگر ستمگر و نامردمی، حتا هزار سال هم زندگی کند و دستک و درگاه بسازد، در پايان اسيرِ دست و پنجه‌یِِ داد و داگری يا عدالت خواهد گشت.
2. مهرگان به انگيزه بزرگداشت مهـر، ايزد پيمان وعهد:
ميتراييان يا پاسداران مهر، مهرگان را به ايزد مهر که او را از ايزدانِ آريايی می‌شناخته‌اند نسبت می‌دهند.ايرانيان و هنديان کهن، مهر را ايزد پيمان يا عهد و دشمن دروغ و دروغگويی و پيمان شکنی بـر می‌شمرده‌اند و می‌پنداشته‌اند که اگر کسی پيمان شکنی کند ايزد مهر او را پادافره يا کيفـر خواهد داد.
ناگفته نماند که پس از به اسلام کشانی ی ِ ايرانيان، تازيان برای نزديک کردن ايرانيان به خودشان، رخت پهلوانان و فهرمانان ايرانی را بر تن وابستگان خود می پوشاندند و بر همين پايه بود که رخت مهـر پاسدار عهد وپيمان را بر تن مسلمانی پوشاندند و او را به مانند نگاهبان پيمان، يعنی مهر بر زبان مردم روان ساختند. اين کس عباس فرزند علی ابن ابی طالب است که سوگند يا قسم حضـرت عباس از آن جا به جايی هاست که بر زبان بسياری از مردم کوچه و بازار روان می بينم.
. 3. همزمانی روز مهـر و ماهِ مهـر:
مهرگان همچنين يکی از دوازده جشن ماهانه ايرانی که با برابر شدن نام روز با نام ماه برگزار می‌شوند نيز می‌باشد که در هنگام گردآوری و به انبار سپاریِ فـرآورده‌های تابستانی که خود انگيزه‌ای طبيعی می‌تواند به شمار آيد به جشن نشسته می‌شود. ناگفته نماند که اين جشن به جز از گاهنبار سوم که در سی‌ام شهريور‌ماه و گاهنبار چهارم که در سی‌ام مهرماه برگزار می‌شوند و چگونگیِ برگزاری ويژه خود را دارند می‌باشد.
. 4. آغاز زمستان بزرگ:
در گذشته آرياييان سال را به يک تابستان هفت ماهه و يک زمستان پنج ماهه بخش می‌کردند که مهرگان به پيشباز زمستان بزرگ رفتن می‌توانسته ‌باشد.
تابستان بزرگِ هفت ماه بودند، فروردين، ارديبهشت، خورداد، تير، امرداد، شهريور و مهر ماه، و زمستان بزرگِ پنج ماه بودند، آبان، آذر، دی، بهمن و اسفند. و همچنانکه در شهريورگان آمد، بهار و پاييزی را نمی شناختند مگر تابستان و زمستان را.
شايانِ‌نگرش‌است‌که در‌گذشته در‌سوئد نيزسال به‌دو‌بخش‌تقسيم می‌شده است
5. جشن کشاورزی و هنگام برداشت و به انبار سپاری برداشتهای تابستانی.
گرديزی در اين پيوند می نويسد :
"و مهر روز برگزاری جشن خرمن است".
فرهنگ مهر، سرپرست پيشين دانشگاه پهلوی شيراز در ديدی نو از آيينی کهن از ارزش گزاری به روز مهر در زمان پادشاهان هخامنشی و همچنين زنده ياد مخمد رضا شاه پهلوی ياد می کند و می نويسد:
در پنجاه سال اخير(در هنگام پادشاه)، روز مهرگان روز دهقان هم به شمار آمد که البته مناسبت دارد «چرا‌که در زبان پارسی‌هخامنشيان ماه پاييزی مهر‌و‌شهريور "بااگياادی گفته می‌شد که معنای ساده‌ی آن چنين است که در اين ماه زمين کشاورزی ( باغ ) را بايستی ورز داد.
به مناسبت آغاز سال تحصيلی و به صدا در آمدن زنگ مدرسه ها نيز نام آموزگار به خود گرفت که آن نيز پسنديده است."
چگونگی برگزاری مهرگان:
پيش از رسيدن روز مهـر، بايد به پالودن و پاکيزه ساختن خانه و کاشانه پرداخت و همانند نوروز خانه تکانی کرد. و آنگاه آماده برگزاری جشن شد و به گستردن خوان مهرگانی پرداخت.
بدبيارانه امروزه بسياری از مردم ميهنمان، آيين و رسم نيکوی خانه تکانی در مهر‌ماه را از ياد برده‌اند و به جز شمار اندکی از ايرانيان و به ويژه زرتشتيان، همه‌ی آداب و آيين های مهرگانی را به جا نمی‌آورند.
کاش همانگونه که هم ميهنان و به ويژه جوانان به راز برگزاری و گاه باز آفرينی آيين های کهن ديارمان می پردازند. ايين خانه تکانی مهرگانی را نيز زنده تر سازند. ناگفته نماند که بسياری از آيين های کهن را، خواهـران و برادران هم فرهنگ ديگر بخش های اين پشته ی کهن و به ويژه تاجيکان، بسيار بهتر از ما و با شايستکی، شکوه و ارزش در خورجايگاهشان برگـزار می کنند.
شايد نيار به يادآوری نباشد که پيشتر درباره ی خوان يا سقره ی مهرگانی نوشته شده بود.
مهرگان را در گذشته ها در شش روز به جشن می نشستند که روز ششم را با شکوه بيشتری برگزار می کردند. "مری بويس" به آوردن نوشته ای از "کتزياس"، پزشک دربار هخامنشی در باره جايگاه مهرگان نزد ايرانيان می نويسد:
"اين تنها موقع سال است که شاهان پارس ميتوانند و حق دارند تا می توانند شراب بنوشند".
.
در روز جشن که همان مهر روز از مهرماه باشد، همه‌ی هموندان يا اعضا خانواده، رخت نو بر تن، دورخوان يا سفره مهرگانی گرد می‌آيند و هنگاميکه خورشيد به ميان آسمان رسيد، در برابر آيينه به يکديگر شادباش می‌گويند، همديگر را در آغوش می‌کشند، نقل و شيرنی نثار همديگر می‌کنند، بر سر و روی همديگر بوسه می‌زنند و مهربانيهای کردگاری را سپاس می‌گويند. در اين هنگام شماری نيز، سرمه بر چشم می‌کشند و بهر روی همگی به شادی و شادمانی پرداخته، همانند نوروز به انجام ديد وباز می‌پردازند.
در اين روز برای نوعروسان‌(اروسان) و تازه دامادان پيشکش يا هديه می‌فرستند. پروفسور مری بويس در باره مهرگان و سفره ی آن نزد زرتشتيان می نويسد:
« در چنين روزی رخت نو پوشيده و به ديد و بازديد هم می‌روند و به يکديگر شادباش می‌گويند.

در باره برگزاری مهرگان در روزگاران کهن و در تاريخ بيهقی آمده‌است:
روز آدينه شانزدهم زالقعده مهرگان بود، امير، رضی‌الله‌عنه (بامداد) به‌جشن (مهرجان* بنشست، اما شراب نخورد و نثارها و هديها آوردند، از حد(و) اندازه گذشته و پس از نماز نشاط شراب کرد و رسم مهرگان بتمامی بجای آوردند، سخت نيکو، با تمامی شرايط آن وصينی‌(از پيش سلجوقيان بيامد و در خلوت)، (بعد از مراجعت)، با وزير و صاحب ديوان رسالت گفت که:
"سلطانرا عشوه دادن محال باشد، اين قوم را بر بادی عظيم ديدم، اکنون که شدم و می‌نمايد که در ايشان رسيده‌ام. * مهرجان با گويش تازی = مهرگان
دستگيری از نيازمندان:
از ديگر آيين های بسيار پسنديده و درخور نگرش مهرگانی، دستگيری از نيازمندان و رسيدگی به حال و روز دوستان و آشنايان است که به همگامی همگانی مردم در دست افشانی و پايکوبی‌های مهرگانی می سرانجامد.
دادن پيشکش به نو خانمان ها:
نگارنده، خود به ياد دارم که در چنين روزها و جشن هايی، در خيابانها و کوچه‌های شهر بروجرد خنچه برانی يا خنچه کشانی را می می‌ديدم که سبد و خنچه هايی را برای نو عروسان و تاره دامادان می بردند. آنچه که بيش از هر چيز در درون خنچه ها خود نمايی کی گرد، کله قندی بود که در زرورق سبـزرنگ بسيار بسيار زيباي و درخشانی پيچيده شده، در کنار شيرينی و پارچه و ... به خود نمايی می پرداختند و راهی خانه‌های اروس ها (عروسان) بودند.
اميد که اين آيين ها و رسم ها همواره و هميشه و همچنان که از هزاران سال پيش ار اين برجای مانده است بر جای و استوار بماند و ما نيز چون گذشتگان مان، توانمان را در به آيندگان سپاری اين آيين ها به نمايش بگزاريم. چرا که:
"ديگران کاشتند و ما خورديم ما بکاريم و ديگران بخورند"

.
کهنگی و يا قدمت مهرگان و برگزاريش حتا در نزد تازيان:
کهنگی اين جشن به زمان آرياهای هند و ايرانی باز می‌گردد. اين جشن پيش از شاهنشاهی هخامنشيان نيز با شکوه و بزرگی زيادی برگزار می‌شده‌است.
در باره تاريخ روز برگزاريش همانگونه که آمد پيشترها و بنا بر سالشمار کهن در روز ۱۶ مهر ماه آغاز و تا ۲۱ که مهرگان پی گرفته می شد. پادشاه در اين روز قرخنده که مهرگان بزرگ نام داشت با پيراهن ارغوانی رنگ به کنار مردم می آمد و با شادی و سرور و هماهنگ با آنان می برغوانی رنگ می نوشيد و به گفته ی خيام بزرگوار، شيشه ی نام و ننگ بر سنگ می زدند. در سالشمار نوين که جاودانه نام، خيام آن را سامان داد و چون در هنگام فرمانروايی شاه جلال الدين بود آنرا سالشمار يا تقويم جلالی نيز می نامند، با سی و يک روزه شدن شش ماه نخستين سال، به ناچار شش روز جا به جايی پيدا شد و جشن مهرگان از روز 16 به روز ۱۰ مهرماه جا به شد.(در سالشمار کهن 6 ماه نخست سال 30 روزه بودند).
از زمان هخامنشيان تا به امروز اين جشن کهن ‌را چه به‌گونه‌ای بزرگ و‌گسترده و چه کوچک و مختصر به جشن می‌نشينند. بنا بر نوشته‌ها، اين جشن پس از يورش تازيان، نه‌تنها نزد ايران همچنين در ميان خلفای‌بغداد نيز ‌بر گزار ‌می‌شده‌است.
ابوالفضل بيهقی در نسک دوم تاريخ خويش و در پيوند با از برگزاری بسيار باشکوه اين جشن فرخنده در برابر مسعود غزنوی در تاريخ ۴۲۷ هجری آگاهی هايی را در دسترس ما می گزار در دربارهای خلفای عباسی جشنهای نوروز و مهر با بزرگی بسياری برگزار می شده‌اند.
تاريخ نويسان آورده‌اند که در زمان حکومت عمر خطاب، هرمزان استاندار خوزستان که مسلمان شده‌بود، پاره‌ای از شيرينی‌ها و ساير چيزهای خوان نوروزی را پيشکش وار و به چهره خوانچه‌ای برای علی‌ابن ابی‌طالب می‌فرستد. ايشان‌از‌آورندگان انگيزه ی فرستادن خوانچه ‌را می‌پرسد‌و هنگاميگه انگيزه ی آنرا جشن نوروز درمی‌يابد‌گويا "می‌گويد کل يوم‌نيروزنا!!"، باشد. يعنی‌هر‌روز‌‌را‌برايمان‌‌نوروز سازيد!
سلمان پارسی‌(دين يار پارسی) در باره ارزش و بزرگی اين دو جشن گفته‌است:
خداوند ياقوت را در نوروز و زبرجد را در مهرگان پديد آورد و بزرگی اين دو بر ديگر روزها همانند بزرگی ياقوت و زبرجد است به ساير گوهر‌ها! در باره چگونگی برگزاری جشن مهـر، کسانی همچون جاحظ تبريزی، سيد محمود شکری، ابن خلف تبريزی و گرديزی و ديگران نيز نوشتارهايی دارند. درخور يادآوری است که تنی چند در باره دينی و آيينی بودن يا بستگی جشنهای نوروز، مهرگان و سده با "اشو زرتشت" می‌پرسند، برای آگاهی اين دسته از هميهنان بايد يادآوری شد که اگر چه اگـر زرتشتيان نبودند شايد شماری از اين جشن ها نيز به دست فراموشی سپرده می شدند.
نامگزاری کودکانِ زاده‌ی ماهِ مهر، با پيشوند و يا پسوندی از واژه‌ی مهر:
از رسمهای درخور يادآوری مهرگان، نامگذاری کودکانی است که در مهرگان زاده می شوند با پسوند مهر می باشد. بدينگونه که برای کودکان زاده شده در مهرگان نامی بـر می‌گزيند که واژه مهـر در آن باشد. نامهايی مانند: مهر، مهراب، مهرداد، مهرزاد، مهرشاه، مهـراد رنگ، مهرگان، مهرنوش، مهرشهر، مهراندخت، مهرانگيز، مهربانو، مهرناز، مهران، مهربان، مهرو يا ماهـرو، مهرآيين، مهرآور، مهـرپرور، مهـريار، نوش‌مهر، کوش‌مهر و همانند آنها. بر پايه‌ی گزارش هـرودوت اين گونه نام گذاری از دوره هخامنشيان رسم بوده است.
سرچشمه ها: ۱. شاهنامه فردوسی. 2. گاهشماری و جشنهای ايرانی کار ارزشمند هاشم رضی.3. تاريخ بيهقی. 4. تاريخ اجتماعی ايران، کار مرتضی راوندی. 5. زندگی ايرانيان در خلال روزگاران. 6. ديدی نو از آيينی کهن از دکتر فرهنگ مهر. 7. گفتار‌ها و نوشتار‌های استاد علی‌اکبر جعفـری.8. کليات تاريخ و تمدن ايران پيش از اسلام از دکتر عزيزالدين بيات. 9. تاريخ و تاريخ‌ گزاری از مهندس علی‌ محمد‌ کاوه. 10. فرهنگ دهخدا11. مری بويس، تاريخ کيش زرتشت، ترجمه همايون صنعتی، رويه 53، فروردين 74، انتشارات توس Meri Boyce, Mithraice Stadies Vol 1; p 106.12 13. بيرونی، التفهيم، به تصحيح همايی، رويه 255- 254، موسسه نشر هما 14. 1367بيرونی، آثار باقيه، برگردان اکبر دانا سرشت رويه 290، سال 1352 انتشارات ابن سينا15. گرديزی، تاريخ، به تصحيح عبدالحی حبيبی، رويه 39، چاپ اول 1363، دنيای کتاب 16. مری بويس، تاريخ کيش زرتشت جلد دوم هخامنشيان، رويه 42، نوروز 1375، توس 17.نوشتار‌های دکتر تورج پارسی

با آرزوی مهرگانی پر از شادی، خرسندی، پيروزی و سربلندی برای همگان
مازياز قويدل
http://shahnamehvairan.com

Sunday, August 9, 2009

وای وطنم


دوست دارم که اين نوشته را تقديم کنم به يکی از عاشقان فرهنگ ايرانزمين خانم مريم. خ ، زن جوان نازنينی که دوستانم می گفتند در تظاهرات مردمی اين روزهای تهرات در خيابانی روی زمين افتاده بود و چند بسيجی موتور سوار دورش می گشتند و، به سان شرکت در بازی هراس انگيزی، هر کدام باتومی بر تن نازکش فرود می آوردند و او به جای ناليدن و ضجه زدن فرياد می کرد: «وای وطنم». و عاقبت مردم به هر صورتی بود او را از چنگ موتور سوارها نجات دادند.

اين روزها همه از 18 و نيم ميليارد از اموال مردم ايران می گويند که به سرقت رفته و به طور تصادفی در ترکيه کشف شده است و آقای رجب اردوغان، نخست وزير ترکيه، هم چون مسلمان مومنی هستند اين را به عنوان «موهبتی» فرستاده شده از جانب خداوند برای ترکيه دانسته اند؛ بی خبر از اين که ما در زمان جنگ های اسلام با کفار نيستيم و اموال دزدی شده از يک ملت نه موهبت و نه غنيمت محسوب شده و بايد که به آن ملت بازگردانده شود.

اما آنچه بيشتر موجب شگفتی من شده هياهوي آميخته به حيرتی است که بر سر کشف اين پول ها به پا شده، تا خود سرقت. اين حيرت و هياهو درست شبيه حيرتی است که برخی در ارتباط با کشتارهای رژيم از خود نشان می دهند، يا از هراس انگيز بودن زندان های رژيم، يا رفتار بسيجی ها و لباس شخصی با مردم ؛ يا وقتی که حتی برخی از افراد مطلع و اهل سياست در راديو و تلويزيون ها با حيرت از واکنش بی اعتنای ولی فقيه در ارتباط با سرکوب مردم و نيز همدستی مستقيم او در تقلب در انتخابات سخن می گويند. يعنی در تمام سال های گذشته که همه ی اينگونه ستم ها بر تعدادی بی شماری از مردمان آن سرزمين رفته (مردمی که هنوز هم بسياری شان يا در زندان اند و يا با سپردن وثيقه ای در آزادی موقت بسر برده و منتظر زندان بعدی هستند، و يا فراری و آواره شده اند) ما از آن خبر نشده ايم؟ آيا ما از اين همه زندگی که برباد رفته، اين همه ثروت که چپاول شده و اين همه اميدي که در هر گوشه ی آن سرزمين سوخته خبر نشده ايم؟ آيا به راستی ما تا به حال اين همه را نمی دانستيم؟ يا نه، می شنيديم، اما چون ربطی به ما نداشت نديده اش می گرفتيم؛ و يا چون کسانی که اينگونه خبرها را منتشر می کردند در اپوزيسيون بودند فکر می کرديم که حرف هاشان «سياسیی» است و سياسی بودن هم که طبعاً ـ به همانگونه که حکومت های ديکتاتوری در کشورهايي چون کشور ما در ذهن مردم جا می اندازند ـ معنای خوبی ندارد. و بيشتر حکم خلاف گويي و اتهام زدن به مسئولين را دارد. و برخی نيز گوينده ی اينگونه خبرها را اگر جاسوسی و همدست خارجی ها تلقی نمی کردند، معتقد بودند که «طرف کله اش بوی قرمه سبزی می دهد» و عاقبت هم کار دست خودش و ديگران می دهد و بهتر است دور و برش نبود.

اما در تاريخ هر ملتی لحظه هایی پيش می آيد که واقعيات در زير نورافکنی از خودآگاهی ملی قرار می گيرند. همانگونه که، بنظر من، حوادث دو سه ماهه ی اخير بدون ترديد (و بدون توجه به آن چه که پيش خواهد آمد؛ که اميدوارم هر چه پيش آيد نيک روزی و صلاح مردم در آن باشد) يکی از آن لحظه های بيداری تاريخ ملت ما است؛ ملتی که اگر چه در طول تاريخ هزاران ساله اش ـ مثل هر ملت زنده ی ديگری ـ پست و بلند بسيار داشته اما اينگونه لحظه های بيداری تاريخی، بيداری همگانی و عام، را بندرت تجربه کرده اما، خوشبختانه، هر بار که به چنين تجربه ای رسيده ـ حتی اگر در اعماق درد و بدبختی بوده ـ به سرعت به ورق زدن تاريخ و گشودن درهای روشنايي و نيک بختی به روی خويش پرداخته است.

و درست در اين لحظات است که من نيز اجازه می خواهم تا، به عنوان يکی از کسانی که چندين سال است خبرهای ويرانی، نابودی، و چپاول ميراث ملی و بشری مان را فرياد کرده ام، يک جمع بندی مختصر و نمونه وار از آنچه در اين سال ها گذشته را به اطلاع مردم بيدارمان برسانم. در واقع، در اين چند ساله، به طور قطع ميزان چپاول دارايي های مردم، که از نظر ارزش معنوی قابل قيمت گذاری نيست، از لحاظ ارزش مادی ميلياردها ميليارد دلار بوده است؛ پولی که مستقيم از دهان مردم گرسنه و رنج ديده ای ربوده شده که اکنون، به عنوان مالک برحق آن خاک، به تاراندن لشگر دزدان و آدم کشان برخاسته اند؛ با اين اميد که در ميان صاحبان اين همه چشم و گوش بيدار که برای نجات وطن از سقوط و نابودی تلاش می کنند، کسانی هم باشند که بخواهند و بتوانند از چپاول بيشتر اموالی که برای ساختن فردای اين وطن کارساز خواهد بود جلوگيری کنند؛ به خصوص که معمولاً حکومت های ديکتاتوری به هنگام قرار گرفتن در سراشيبی سقوط، بر سرعت نابود کردن و چپاول کردن خود می افزايند.

معمای «نمايشگاه ايران، نمادی از پرديس» در مکزيک

به گزارش خبرگزاری ميراث، در سی ام آبان 1385 ( 21 نوامبر 2006)، طی مراسمی که در موزه ی انسان شناسی مکزيکو سيتی برگزار شد نمايشگاه «ايران، نمادی از پرديس» (که آثار تاريخی و فرهنگی ايران، از دوره ی ايلامی پيش از هخامنشی تا دوره ی قاجاريه را به نمايش می گذاشت) با تأخيری افتتاح شد. در اين مراسم رييس جمهور مکزيک، آقای «فيليپه‌ کالدرون‌»، و آقايان رحيم مشايي رييس سازمان فرهنگی وقت، سفير ايران در مکزيک، آقای محمد رضا کارگر، مدير وقت موزه ی ملی ايران، و برخی از مسئولان فرهنگی دو کشور شرکت داشتند.

قبل از اين مراسم، مدير موزه ی ملي ايران، با اشاره به تعويق افتادن پنج روزه ی اين نمايشگاه، به خبرنگار ميراث خبر گفت: «اين نمايشگاه، با توجه به اهميت آن، قرار است با حضور «فيليپه‌ کالدرون‌» رئيس جمهور جديد مكزيك افتتاح شود. اين تاخير به خاطر هماهنگي هاي حضور ايشان به وجود آمده است».

او، با اشاره به اين كه بر روی اشيای انتخاب شده بررسي‌هاي آزمايشگاهي هم انجام شده، افزود: «اين اشيا با نظارت موزه ی ملي در حال بسته‌بندي و آماده سازي نهايي براي ارسال هستند و ظرف هفته آينده (هفته دوم آبان) فرستاده مي‌شوند.»(1(

به اين ترتيب بنظر می رسيد که اشيا در هفته دوم آبان به مکزيک ارسال می شوند تا نمايشگاه در 25 آبان افتتاح شود. اما در آن روز، با اينکه نمايشگاه آماده شده بود، ناچار شدند تا بخاطر گرفتاری های آقای رئيس جمهور مکزيک افتتاحش را به 30 آبان موکول کنند.

اما در روز 25 آبان (يعنی زمانی که نمايشگاه در مکزيک آماده ی افتتاح شده بود) خبری گنگ و دست و پا شکسته در سايت خبرگزاری ايسنا، همراه با دو سه عکس، منتشر شد که مضمون آن سخت تکان دهنده بود.

خبر اين گونه شروع می شد: «در پی برخي تماس‌هاي مردمي مبني بر اين‌ كه تعداد قابل توجهي از اشياي تاريخي موزه ‌ي ملي ايران بسته ‌بندي شده و براي انتقال، در كاميون‌هايي قرار گرفته‌اند، خبرنگار بخش ميراث فرهنگي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) با حضور در موزه‌ ي ملي، صحت موضوع را جويا شد. اطلاعات اوليه حاكي از آن بود كه اشيا ی براي انتقال به كشور مكزيك، براي شركت در نمايشگاه "ايران، نمادي از پرديس" بار زده شده‌اند!»

معنای اين خبر آن بود که در همان روز مقرر برای افتتاح نمايشگاه مکزيکو سيتی، عده ای در تهران مشغول بار زدن کاميون هایی بودند که بايد اشيا ی موزه را به مکزيک می بردند!

خبرنگار شريف اين نشريه که خود شاهد بار گيری پنج کاميون در داخل موزه ملی شده بود، در خبر خود توضيح می دهد که نتوانسته از هيچ کدام از افرادی که بر اين بارگيری نظارت می کردند اطلاعی بگيرد. آقای وکيلی، معاون موزه، به او می گويد که چون رييس موزه در مکزيک است کارها به او ارجاع داده شده، اما او حاضر به ارايه هيچ گونه اطلاعی نمی شود.

خبرنگار، که اطلاع داشته نمايشگاه مکزيک در همان روز آماده و حتی بطور غير رسمی باز شده است، از وكيلي می پرسد که نمايشگاه مکزيک کی شروع می شود؟ چرا اشيا را امروز بار می زنيد؟ و چه تعداد اشيايي در اين پنچ کاميون هست؟ وكيلي در پاسخ فقط می گويد که وقتی آقای کارگر فردا (شنبه 26 آبان) برگشتند از ايشان بپرسيد. که البته آقای کارگر (حداقل) تا 30 آبان هم که نمايشگاه رسماٌ بوسيله ی رئيس جمهور مکزيک افتتاح شد در مکزيک بود.

در همين گزارش، که به نظر می آمد به دليل محدوديت هايی سر و پا شکسته تهيه شده، خبرنگار ايسنا اضافه کرده بود که: «در اين بين، در حالي ‌كه كار بارگيري اشيا پايان يافته بود، به ‌دليلي كه اعلام نشد، بحث بر سر تخليه ‌ي آن ‌ها لحظاتي پس از بارگيري درحال انجام بود

خبرنگار، وقتی نمی تواند اطلاع روشنی از مسئولين موزه بگيرد، به سراغ آقای مسعود نصرتي ـ مدير كل موزه‌هاي سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري ـ می رود و تاريخ نمايشگاه و تاريخ خروج اشيا از ايران را از او می پرسد اما نصرتی، با گستاخی، پاسخ می دهد که: «من از همه چيز اطلاع دارم؛ ولي اين پرسش را از آقاي كارگر بپرسيد!»

خبرنگار در پايان گزارش خود فقط به مسئله ی:« نقل و انتقال اشيايي که به نمايشگاه های خارج از کشور می رود و نحوه ی انتقال آنها و آسيب های احتمالی وارده بر اين ثروت های ملی» می پردازد و گزارش را به پايان می برد.

اين گزارش که با دو عکس از کاميون هايي که در داخل موزه در حال بارگيری بودند منتشر شده بود، بسرعت در ظرف کمتر از 24 ساعت از روی سايت ايسنا برداشته شد و طبق خبری که به کميته نجات رسيد و امکان تحقيق در مورد آن وجود نداشت، خبرنگار مزبور از بخش ميراث فرهنگی ايسنا به بخش ديگری در اين خبرگزاری منتقل می شود. کل اين خبر را، همراه با يکی از عکس ها می توانيد در سايت کميته ی نجات که بلافاصله آن را کپی و منتشر کرده بود بخوانيد (2).

آن گونه که مسئولين موزه ملی و مسئولين سازمان ميراث گفته اند، تعداد اشيای ارسالی به مکزيک 300 قطعه بوده است که همگی پيش از 25 آبان، يعنی در هفته ی دوم آن ماه، به مکزيک فرستاده شده بودند و، در واقع، قطعات ديگری که در تاريخ 25 آبان در پنج کاميون به نقطه ی نامعلومی رفته است ربطی به آن نمايشگاه نداشته و مقصدشان هنوز هم معلوم نيست.

حتی هنوز معلوم نيست آثاری که به مکزيک فرستاده شده بودند آيا به سلامت به ايران باز گشت داده شده اند يا نه. طبق خبر مختصری که بعداً منتشر شد، آقای کارگر، مدير موزه ملی که بعداً مشاور موزه ملی شدند: «اين نمايشگاه به دليل استقبال بی اندازه ی مردم برای سال ها تمديد شده است!» (3 )

سو استفاده ی سياسی و مالی از تبادل فرهنگی برای خارج کردن اشيا ی تاريخی

تبادل آثار تاريخی و باستانی برای نمايش در کشورهای دنيا از اواسط قرن گذشته معمول بوده است و، از آنجا که آثار تاريخی و فرهنگی در هر کجای دنيا که باشند، با حفظ مالکيت آن کشور بر آن، متعلق به فرهنگ کل بشريت شناخته می شوند، سازمان هايي چون يونسکو انجام اينگونه تبادلات فرهنگی را توصيه می کنند. اما در همه ی اين توصيه ها تاکيد می شود که موزه های کشورها موظف هستند که اين آثار را برای نشان دادن به مردمان دنيا برای مدتی معين به موزه های ديگر قرض دهند. در عين حال، هم کشور فرستنده و هم کشور ميزبان موظف هستند تا همه ی تلاش خود را برای حفظ و نگاهداری اين ثروت های ملی و بشری به کار گيرند.

پس از انقلاب، و پس از يک دوره ی تاريک بيست و يکی دو ساله ی حذف ايران از همه ی فعاليت های مربوط به ميراث فرهنگی و تاريخی، از حدود ده سال قبل، در دوره ی آقای خاتمی، دوباره دعوت برخی از موزه های ی اروپايي مثل انگلستان و فرانسه مورد قبول سازمان ميراث فرهنگی ايران قرار گرفت، و قرار برگزاری چند نمايشگاه در آن کشورها گذاشته شد که مهمترين آنها نمايشگاه « امپراتوری فراموش شده» و نمايشگاه «آثار هنر دوران ساسانی» در موزه های بريتانيا و لوور بود که تدارک آنها در دوران خاتمی و اجرای آنها در دوران احمدی نژاد انجام گرفت. در عين حال، در دوران رياست جمهوری احمدی نژاد و مغز متفکر! فرهنگی او، آقای رحيم مشايي، روند فرستادن آثار باستانی به کشورهای مختلف گسترش و سرعت پيدا کرد. اما در همه ی اين دوران، با وجود ده ها دعوت نامه برای نمايش آثار ايران در کشورهايي چون پرتغال، هلند، آلمان، ايتاليا، فرانسه، انگليس، اتريش، اسکاتلند و... (که هميشه هم درآمد مختصری در آمد نصيب ايران می شد) مقامات دولت احمدی نژاد ترجيح دادند که آثار ايران را به کشورهايي چون مکزيک، هنگ کنگ، نيوزلند، بلغارستان، قطر، چين، بوسنی، هرزگوين، ترکيه، و کشورهای آمريکای جنوبی، و اغلب به صورت رايگان، بفرستند.

نحوه ی انجام عملياتی که دولت احمدی نژاد و به خصوص سازمان ميراث فرهنگی در مورد آثار و اشيا ی فرهنگی ايران انجام داده کاملاً نشان می دهد که هيچ قصد و فايده ی فرهنگی در ميان نبوده و بيشتر، از يکسو مسايل سياسی و، از سوی ديگر، ايجاد امکانی برای خروج غير قانونی آثار باستانی و تاريخی ايرانزمين ـ در پوشش فرستادن آنها برای نمايشگاه ها ـ در مد نظر بوده است. در عين حال دولت احمدی نژاد، در راستای بالا بردن سطح آگاهی های فرهنگی مردم ايران هيچ علاقه ای نشان نداده و حاضر نشده است که با استفاده از ايده ی «تبادل فرهنگی» برگزاری نمايشگاهی در اين مورد را بر عهده بگيرد.

در سال های اخير، بيش از 35 نمايشگاه آثار تاريخی و باستانی ايران در 16 کشور جهان برگزار شده است اما ايران ميزبان هيچ کشوری نبوده است. علاوه بر بی علاقگی ی سازمان ميراث فرهنگی در مورد اينگونه فعاليت های فرهنگی، مسئولين متعهد کشورهای ديگر نيز هيچ علاقه ای به فرستادن گنجينه های ملی شان به کشوری چون ايران از خود نشان نداده و نمی دهند. اخيرا ، رييس موزه ملی، در همين ارتباط و در پاسخ به پرسش خبرنگار روزنامه ی «اعتماد ملی» مبنی پر اينكه چرا تاكنون نمايشگاهي از كشورهاي ديگر در ايران برگزار نشده، شرايط برگزاري نمايشگاه هاي بين المللي براي موزه ها را بسيار خاص! دانسته و گفته است:«مهم ترين دليلي كه تاكنون كشورهاي ديگر موافقت نكرده اند اشياي باستاني شان به ايران آورده شود، نبود يك سالن استاندارد از نظر حفاظتي، نور و رطوبت است

او، همچنين، يكي ديگر از دلايلي كه در ايران نمايشگاهي تشكيل نمي شود را وجود هزينه های بالا اعلام كرده و افزوده است: «كشور ژاپن در پنج شهري كه نمايشگاه در آن برگزار شد، حدود 10 ميليون دلار هزينه كرد اما مسوولان در ايران هيچ وقت چنين رقمي را براي برگزاري يك نمايشگاه هزينه نمي كنند».

اين در حالی است که همين مسئولين دلسوز ده ها برابر اين رقم را برای کارهای ديگری مثل تبليغات مذهبی و سياسی با پرداخت پول های هنگفت به گروه های مختلف در کشورهای ديگر انجام می دهند. مثلاً، به گزارش ميراث آريا )سايت رسمی سازمان ميراث فرهنگی) و در ارتباط با نمايشگاه «شکوه پارسی» در موزه ی ملی کره جنوبی، مقامات مربوطه توانسته اند «با اقدام به ارسال بسته‌هاي فرهنگي شامل بليط نيم بها، بروشورهاي اطلاع ‌رساني و غيره به مراکز آموزشي، آمار بالايي از کودکان و نوجوانان را جذب کنند. به صورتي که 30 درصد آمار اعلام شده به دانش‌آموزان اختصاص داشته است. تهيه ی کاتالوگ نفيس اين نمايشکاه مشتمل بر مجموعه ‌اي از مقالات در زمينه ی تاريخ و هنر ايران، از سوي کارشناسان موزه ملي ايران، ارائه بيش از ده‌ها اقلام تبليغاتي در حوزه ی معرفي جاذبه‌هاي تاريخي و فرهنگي ايران به بازديد کنندگان، ساخت فيلم‌هاي مستند از جذابيت‌هاي طبيعي و جلوه‌هاي مردم ‌شناسي ايران، تهيه ی کتابي از فرهنگ و تمدن ايران ويژه ی کودکان و نوجوانان، برگزاري سمينارهاي تخصصي و برگزاري نشست‌هاي رسانه‌اي از اقدامات جانبي نمايشگاه ياد شده بوده است».

البته بايد توجه داشته باشيم که هر کجا سخن از «تاريخ و هنر ايران» به ميان می آيد منظور، از ديد سازمان ميراث فرهنگی ايران، «تاريخ و هنر اسلام» است و تبليغات همه بر محور تبليغات جمهوری اسلامی صورت می گيرد و بس و به ديگر ملاحظات ملی و فرهنگی ايران اعتنایی نمی شود.

نمونه ای از اين کاتولوگ های تبليغاتی که در آن دقيقاً مقاصد سياسی ضد فرهنگ ايرانی و ضد ايرانی تبليغ می شود را می توانيد در مقاله ای از آقای مهرداد علی بابايي در سايت گويا و در ارتباط با نمايشگاه ايران در ژاپن ببينيم، آنجا که می نويسند: «کاتالوگ اين نمايشگاه در ۱۹۴ صفحه و با کيفيتی در خور توجه به چاپ رسيده است و تنی چند از ايران شناسان مشهور ژاپنی مقالات خود را در آن انتشار داده اند. "تاداهيکو اوتسو" از بنياد فرهنگی خاورميانه ی ژاپن و دانشگاه "چيکوشی" در نوشتاری با نام «جاده ابريشم، پيوندی ميان ژاپن و ايران» گوشه هايی از تاثير تمدن ايران باستان را بر فرهنگ و هنر ژاپن بازگو می کند. برای نمونه از تجلی هنر آبگينه ساسانی در ظروف شيشه ای نگهداری شده در موزه "شوسویين" در شهر "نارا" سخن به ميان می آورد و به ريشه يابی مراسم جشن روز "اوبون" در سنت "چهارشنبه سوری" می پردازد؛ جشنی که از تعطيلات مهم کشور ژاپن است و برای آمرزش ارواح نياکان برگزار می شود. اما طرفه اينکه اين نمايشگاه نيز همچون بسياری از تلاش های ديگری که به قصد معرفی فرهنگ و تمدن کشور ايران انجام می شود، حاوی نکته ای است که رنجش ايرانيان را به دنبال خواهد داشت. در نقشه های اصلی کاتالوگ اين نمايشگاه که به زبان ژاپنی انتشار يافته، عنوان "عربی" نيز به دنبال نام "خليج فارس" در داخل پرانتز آورده شده و اين برای رويدادی که قرار بوده است تا مردم ژاپن را با تاريخ ديرينه و شکوه پرشيا آشنا کند، مايه تعجب است». 4

موزه دارهای کنونی ايران

نحوه ی موزه داری در ايران از موارد تاسف باری شده است که بايد جداگانه به آن پرداخته شود ولی در اين جا همين قدر بگويم که اگرچه موزه داری در ايران هميشه شغل شريفی محسوب می شد و موزه دارها همه ی سعی خود را در حفظ ميراث ملی و بشری متعلق به مردم بکار می بردند اما، به خصوص در دوران آقای احمدی نژاد و رحيم مشايي، تبديل به شغلی غيرفرهنگی شده و روسای موزه ها افرادی بی اطلاع از هنر و فرهنگ و ميراث تاريخی بوده و بيشتر کارگزاران سياسی و عقيدتی آقای رحيم مشايي بوده اند.

در کشورهای پيشرفته يک موزه دار از هر نوع استقلال عملی در ارتباط با کارش برخوردار است و کار موزه داری به هيچ وجه ربطی به مسايل روز سياسی و عقيدتی ندارد.

يادم می آيد که در ارديبهشت ماه گذشته، وقتی خبر احتمال فرستاده شدن منشور کورش به ايران را شنيديم، آقای محمدعلی دادخواه، وکيل بنياد ميراث پاسارگاد و من، از سوی اين بنياد، نامه ای در ارتباط با امکان در خطر بودن اين منشور در اين سفر، نامه هایی به وزير فرهنگ بريتانيا و رييس موزه بريتانيا نوشتيم. وزير فرهنگ، ضمن نامه ی مهرآميزی، به ما نوشت که رييس موزه ی بريتانيا در اين مورد اختيار تام و کامل دارند. و نامه ی رييس موزه ی بريتانيا نيز نشان می داد که او موزه ی خود را با همان عشق و علاقه نسبت به ميراث بشری می گرداند که رهبری خردمند کشورش را. او آنچنان با عشق و احترام تمام از منشور کورش ياد کرده و قول داده بود که با همه ی وجود در حفظ آن خواهند کوشيد که برای ما جای سخنی ديگر نمانده بود.(اين نامه نگاری اکنون در سايت سيوپاسارگاد موجود است)

در مقابل، و مثلاً، می توان از آقای کارگر، رييس موزه ی ايران باستان، يعنی مهم ترين موزه ايران، ياد کرد که در يک سخنرانی (موزه ايران باستان ـ سوم بهمن 1384) به مسخره کردن نگرانی های عمومی از برگزاری نمايشگاه های آثار باستانی ايران در خارج پرداخته و با وقاحت تمام گفته بود: «اين مردم صاحب تفکری مريض هستند». او خبرنگارانی را که خبر ربوده شدن لوح زرين داريوش بزرگ را مطرح کرده بودند مورد انتقاد شديد قرار داده و کار مسئولانه آن ها را «غوغای ژورناليستی» خوانده بود؛ کاری که اگر اين خبرنگاران در کشوری متمدن انجام می دادند بخاطرش جايزه هم می گرفتند؛ چرا که اگر اين خبرنگاران نبودند هيچ کسی از ماجرای لوح ربوده شده ی داريوش با خبر نمی شد.

بی خبری و ناآگاهی و پرت بودن رييس اين موزه در مورد اهميت يا حتی شناخت آثار تاريخی آنقدر بود که ايشان گم شدن سنجاق مفرغی بی نظير لرستان را ـ که در جريان برگزاری نمايشگاه «هفت هزار سال هنر ايران» گم شد ـ بی اهميت خوانده و گفت: «هزاران هزار از اين سنجاق ها را می شود با قيمتی کمتر از هزار دلار در مغازه های پاريس پيدا کرد!» او، در همين سخنرانی و در مقابل پرسش برخی از حضار، گمشدن هشت مهر باستانی از ويترين تالار موزه را «امری عادی» عنوان کرده و گفت: «اين چيزها در موزه ها پيش می آيد و بايد از طريق پليس بين المللی اين مهره ها را پيدا کرد!»

ولی پليس هم (که معلوم نيست چرا برای يافتن شيئی که تازه ربوده شده بايد به جای محلی از نوع بين المللی اش باشد) تقريبا در جريان نود و نه در صد دزدی های سه چهار سال اخير ايران موفق به دستگيری دزدها نشده است؛ و اگر هم ماموران شريف اما بی خبر و ساده ی نهادهایی همچون گمرک فرودگاه، مچ دزدی را گرفته و تحويل مقامات داده اند، ديری نگذشته که هم دزد آزاد شده و هم اشيا به سر جايشان باز نگشته اند. و در مواردی مثل سنگ بزرگ تخت جمشيد هم، که توسط دبير سوم سفارت کره جنوبی ربوده شده بود، صداها را خفه کردند تا، به قول رحيم مشايي، «به روابط سياسی دو کشور لطمه ای نخورد!»

اموال مردم، در زير دست و پای بنياد مستضعفان و سپاه پاسداران

بنياد مستضعفان و سپاه پاسداران، که ايجادشان در ابتدا با ادعای فراهم آوردن کمک به مستضعفان و يا سازندگی ايران همراه بود، به سرعت تبديل به دو سازمانی شدند که آن چه که از عمليات آن ها ديده و شنيده و خوانده می شود در تضاد با اين هدف ها است.

در مورد بيشتر کارهای ظاهراً عمرانی که در سال های اخير بوسيله ی اين نهادها انجام شده ـ مثل ساختن سد سيوند، يا متروی اصفهان و ده ها مورد ديگر ـ اين واقعيت کاملاً روشن شده که در پس و پشت کار زد و بندهای مفصلی با پيمان کاران و شرکت هايي خصوصی، و فارغ از زيان عمده ای که در جهت منافع فرهنگی و مادی مردم وجود داشته، انجام گرفته است.

بنياد مستضعفان نيز در جمع آوری، خريد و فروش، خارج کردن ميراث تاريخی و فرهنگی دست همه ی سازمان های ديگر را از پشت بسته است و برای خود صاحب قدرت فوق العاده ای است. برای نمونه بهتر است نگاهی کوتاه داشته باشيم به بخش هايي از گزارشی که از يکی از انبارهای بنياد به اصطلاج مستضعفان منتشر شده است؛ بی آنکه کسی پيدا شود که به اين پرسش پاسخ دهد که بنياد مزبور اين انبار و بيش از يک صد انبار ديگر در سراسر ايران را برای چه نگاه داشته و چگونه جوابگوی کم و زياد شدن موجودی آن هاست.

«از اتاق كه به طرف سالن مي روي، قفسه هاي بزرگ سه طبقه اي كه روي آنها سفال هاي مختلف تاريخي چيده شده است، خود نمايي مي كند. كنار هر طبقه كاغذي آويزان است كه مشخصات اشيا ی روي آن نوشته است. گنجينه ی شماره ی يك موزه ها بيشتر از دو هزار متر مربع وسعت دارد. اينجا براي هر سليقه اي بخشي وجود دارد كه جذاب باشد. از مجسمه ی ميرزا صالح شيرازي، مدير روزنامه ی "كاغذ اخبار"، گرفته تا نقاشي هاي دوران دانشجويي آدولف هيتلر.

«آثار فلزي، ‌سفالي، بافته ها، فرش، ظروف چيني، نقره، ميناكاري، عاج ها، مجسمه ها، فرش و گبه، اسلحه، تمبر، عصا و بخش هاي اصلي مخزن شماره يك گلدان هاي مختلف، زيور آلات، لوستر ها و آويز هاي نفيس، اشيا ی تزئيني و.... به تفكيك در بخش هاي مختلف چيده شده است.»

«در اين گنجينه آثار زيادي وجود دارد. از تعداد آنها كه مي پرسم، محمدرضا جواهري مدير موزه هاي بنياد مستضعفان و جانبازان مي گويد: "براي شمارش اشيا ی موزه اي در ايران هنوز به نتيجه ی واحدي نرسيده ايم. بعضي مي گويند هر كدام از اجزا ی‌ كه از هم جدا مي شوند بايد جدا شمارش شوند و بعضي مي گويند همه در كل يك شي ی به حساب مي آيند؛ يا بعضي از آثار تاريخي از چند بخش تشكيل شده اند مثلا يك سرويس از ظروف و يا سنگ هاي قيمتي كه در يك گردنبند هستند.

«او، بعد از اين توضيحات اعلام مي كند بيش از يك ميليون قلم شي ی در اختيار گنجينه هاي بنياد است.» (7)

بخش اندکی از دزدی ها که برملا شده

علاوه بر صدها سرقتی که در همان ده سال اول انقلاب انجام شد و حتی خبرش نيز در جايي منعکس نشد، می توان به اين دزدی های رسماً اعلام شده در دهه 70 اشاره کرد:

- سرقت ۱۵ سکه طلا و نقره و یک گردنبند از نمایشگاه موزه ملی ایران

- سرقت ۳۸۵ سکه طلا و نقره و شش قلمدان از بخش اسلامی موزه ملی

- سرقت شش قلم شی فرهنگی از کاخ نیاوران

- سرقت ۲۱ قلم اشیای عتیقه از موزه آبگینه و سفالینه

- ناپدید شدن یک کتیبه سنگی از موزه ملی

- سرقت یک تابلوی نقاشی از موزه هنرهای ملی و یک روتاقچه ای زری از کاخ صاحبقرانیه

- ناپدید شدن قرآن خطی از موزه پارس شیراز

اين دزدی ها بين سال های 1370 تا 1380 انجام شده و پرونده ی آن ها هنوز در دادگاه ها گشوده مانده است. فهرست آثاری نيز که در هفت هشت سال گذشته دزديده شده اند سخت بلند بالا است و، به نظر اهل فن، ميلياردها دلار ارزش مادی مجموع آن هاست.

همچنين،می توان به «ناپديد شدن رسماً اعلام شده!» ی بسياری از آثاری اشاره کرد، از جمله:

- ناپديد شدن لوج زرين و لوج نقره ای هخامنشی: دو لوح از چهار لوح طلا و نقره ی کاخ آپادانا. اين الواح در روز ۲۷ یا ۲۸ شهریور ۱۳۱۲، توسط فردریک کرفتر، از اعضای هیات حفاری در تخت جمشید از زیر ستون های اصلی کاخ آپادانا به دست آمد؛ این الواح چهارگانه بلافاصله پس از حفاری به کاخ مرمر تهران (دفتر کار رضا شاه) و از آنجا به موزه ی ایران باستان انتقال یافت. یک جفت از آنها هنگام افتتاح موزه ی شهیاد در برج شهیاد (آزادی کنونی) به این مکان انتقال یافت. از آنجا که در جریان تظاهرات و شورش های خیابانی، امکان سرقت از موزه زیاد بود، تمام اشیای آن ـ که همگی از آثار منحصر به فرد ایران به شمار می آمد ـ به موزه ی ایران باستان منتقل شد. پس از مديريت آقای کارگر به رياست موزه ملی و برملا شدن «ناپديد شدن اين الواح»، ادعا شد که اين اشيای کم نظير بيست سال قبل (يعنی در دهسال اول انقلاب) ناپديد شده است و ربطی به آن ها ندارد. البته يکی از اين آثار (لوح نقره) بصورتی نامعلوم پيدا شد اما گفتند که لوح زرين را سارق آب کرده است. اما نه از سارق کسی اثری ديده است و نه خبر ديگری از او در دستگاه های قضايي وجود دارد.

- سه تابلوی نفيس قاجاری و صفوی از موزه رضا عباس

- آثار با ارزشی از محمد فرشچيان از موزه سعدآباد 1385، که دزد، پس از دساگير شدن ادعا کرده بود آن ها را پاره کرده و مسئولين موزه هم گفته بودند که اهميت چندانی نداشته اند!

- ۳۸۵ سکه طلا و شش قلمدان از بخش اسلامی موزه ملی.

- شش مهر سه هزار ساله از موزه ملی در سال 1385 که گفتند دزد را پيدا کرده اند اما خبری از ماجرا در دست نيست

- تعدادی از فرش های نفيس موزه ی فرش که گفته شده در جريان جابجايي به جای ديگر رفته اند! از جمله فرشی از مجموعه ی فرش های پهلوی ها ـ که مدير وقت موزه از انتخاب دزد حيرت کرده بود چون معتقد بود فرش های بهتری در موزه وجود داشته است!

- سه مدال از موزه ی مشروطه تبريز که خبر ناپديد شدن شان به وسيله سايت رسمی سازمان ميراث و خبر تکذيب شد در حالی که خبرهای منابع ديگر از دستگيری متهم و تحويل او به مراجع قضايي شعبه ی شش آگاهی تبريز حاکی بودند. اما باز هم هيچ خبر ديگری پس از تکذيب نه از دزد و نه از اموال ربوده شده نبوده. (8)

در عين حال، هزارها هزار قطعه آثار گرانبها، بصورتی روزانه، از محوطه های باستانی و زير چشم مسئولين سازمان ميراث و گاه حتی با اجازه ی اين سازمان به تاراج می روند که نمونه هایي از آخرين آن ها در اينجا فهرست می شود:

- ناپديد شدن گرز مفرغی متعلق به اواخر هزاره دوم پيش از ميلاد و ته خمپاره ای را به جای آن گذاشتن!

- سرقت از گوری تازه کشف شده در تخت جمشيد

- سرقت رونوشت کتاب قانون بوعلی سينا از آرامگاه او

- غارت گنجينه های قبرهای ايلامی که هم اکنون و به شدت ادامه دارد (9)

- غارت آثار باستانی رامهرمز در بيش از سی محوطه ی باستانیی مربوط به دوره های ايلام تا ساسانيان؛ به وسيله ی شرکت های خصوصی که اجازه فعاليت هايي را در آنجا گرفته اند تا حفاران غير مجاز! که هنوز و هم اکنون ادامه دارد و...

جالب است که به اين نکته توجه کنيم که پس از هر دزدی افشا شده از هر کجا و از هر موزه و محوطه ای، هيچ کدام از مسئولين دولت احمدی نژاد و هيچ يک از مقامات سازمان ميراث و موزه دارها حاضر به گفتگو با رسانه ها نيستند و همه عنوان می کنند که: « ما را از خبر رسانی منع کرده اند. به دلايل امنيتی و تا گرفتن و محاکمه دزدها نمی توانيم سخنی بگوييم!»

________________

شکوه میرزادگی