Thursday, October 7, 2010

زوال حکومت اسلامی و جنبش آزادیخواهانه ایران


بررسی تکاملی جامعه ایران بنام ایران

شاهین ایران پور

زوال حکومت اسلامی و جنبش آزادیخواهانه ایران

سی سال از مقوله حاکمیت جمهوری اسلامی برسرزمین کشورم ایران میگذرد. سی سال حکومت برمردمی معتقد و کم تجربه در سیاست که بامید رحمت الهی بدنبال زندگی بهتری بودند. در این امیدواری، اعتماد کامل به روحانیت و حاکمان جدید داشتند و وقتی که خمینی آمد و گفت که "اقتصاد مال خر است" همه خندیدند و کسی انتقادی جدی بر او روا نداشت و ازاو خرده نگرفت و بعاقبت سخن او، که امروز روز پایانی ایران مااست، توجه نکرد.

وقتیکه فرزندان دلیر و خدمتگذار ایران را یکی بعد از دیگری تیر باران کردند و سپس اموال و خانه های مردم را بزور گرفتند و اندی بعد بدستور خمینی دوازده هزار نفر را در عرض یک هفته در زندانها تیر باران کردند، باز هم مردم چیزی نگفتند. این جنایت ها سی سال تمام ادامه یافت و شکنجه و تجاوز به زنان و مردان و دگر اندیشان هرگز کاهشی نداشت. تا کم کم ملت فریب خرده بخود آمدند و متوجه شدند که با جبارترین ، سئوال بر انگیزترین و خود کامه ترین، قسی القلب ترین، ایران ستیزترین، دزد ترین، روحانیت تاریخ روبرو هستند. مردم ما عاقبت فهمیدند که نبایستی به سیاست و فعل و انفعالات این روحانیت بی تفاوت باشند. کم کم جنبش آزادیخواهانه ای درست شد بنام جنبش سبز، با نیروهای فرهیخته و روشنفکر و تحصیل کرده که دارای خردی انتقادی و پرسشگرا بود. این روشن بینان در برابر بی عدالتی های حکومت قد بر افراشتند و نشان دادند که نسبت به رویداد ها در اجتماعشان بی تفاوت نیستند.

تا مادامی که این بی تفاوتی در مردم وجود داشت، میشد در این کشور ولایت فقیه گذاشت، میشد جمهوری مادام العمر گذاشت، میشد دیکتاتوری های سلطنتی گذاشت، میشد افراد خودکامه بیایند و یا خارجیان بیایند و دولت دست نشانده تشکیل دهند، چون در این صورت مردم مرده و تسلیم بودند. مردم، امتی مفعول، برده و کنیز بودند و همه چیز برایشان بی تفاوت بود. مردم دارای فضیلت و دانائی نبودند ، مردم بدرستی تسلیم بودند. چنین مردمی بدین ترتیب نمی توانستند اعمال حاکمیت کنند، زیرا به دانائی و توانائی های خودشان هنوز پی نبرده بودند و یا بهترئ بگوئیم دانائی و توانائی نداشتند.

ولی وقتیکه در سال گذشته در انتخابات، نسبت به همچون حرکتی چون دزدی رای شان ، واکنش ملی و گسترده ای از طرف میلیونها نفر صورت گرفت، نشان میدهد که در این جامعه دیگر حکومت کردن آسان نیست. یعنی با هزینه کم و ترویج دروغ و با کشتن چند نفرو ترساندن مردم، منفرد کردن و سر کوب شان، دیگر امکان ندارد بشود بر این مردم حکومت کرد. وقتیکه جامعه ای کارش باینجا برسد نمی شود با دیکتاتوری حکومت را ادامه داد. با الیگارشی و با شیوه های آریستوکراتیک و با شیوه های خفقان، اذیت و آزار مردم وخود کامگی و میلیتاریسم و غیره و غیره برای مدتی زیاد نمی توان حکومت کرد. بنابراین بایستی بزودی نظامی سر کار آید که خدمتگذار مردم باشد، آزادی رای مردم و نظر مردم و نیاز های مردم و آتیه مردم و امنیت مردم را بحساب بیاورد.

این اولین بار است که در این صد سال گذشته، تا بدین حد خود جوش، چنین واکنشی بزرگ را مردم از خودشان نشان دادند. در انتخابات آخری هم مردم هنوز چنین آمادگی را نداشتند. در خردادماه هم فقط آمدند رای دادند ولی دیگر بدنبال پیامد هایش نرفتند. مردم دوست داشتند که بر زور و قهر این حکومت غالب شوند، اما دوست داشتن یکطرف است و اراده کردن طرف دیگر قضیه است. خیلی ها خیلی چیز ها را دوست دارند اما وقتیکه اراده کنند بدنبالش میروند و هزینه آنرا هم میپردازند. حال باید بگوئیم که مردم ما دارند بدین جا میرسند که حاضرند اراده کنند و هزینه اش را هم بپردازند. صد ها قهرمان ملی و جان باخته، چون ندا ها و اکبر محمدی ها اراده کردند و بهایش را که کشته شدن بود پرداختند و یا زیر شکنجه مردند و یا بدار آویخته شدند، اما زبان انتقاد کوتاه نکردند. هم اکنون هم دهها هزار نفردیگر در راه اند که ایران را بآزادی برسانند وبهایش را بپردازند.

بدین ترتیب دیگر حکومت های خود کامه که دنبال ولایت و یا فقاهت یا رذالت و یا هر چیز دیگر هستند، امکان ماندنشان نیست. دیگر جامعه ایران آرامش بدست نخواهد آورد تا آزاد شود. حکومت آخوندی دیگر حتی زورش نمی رسد امنیت گورستانی که به شیوه های دیکتاتوری اعمال میشود را بدست آورد. در نتیجه جامعه پذیرای تغئیر و تحول است و مردم پشت شعار "مردم سالاری" جمع شده اند، پشت شعار "رای من کو؟" و چرا رای مرا دزدیده اید. در صورتیکه قبلا هم در تمام صد سال گذشته رای آنها را می دزدیدند ، تقلب میکردند، دروغ میگفتند، اما آنها واکنشی از خود نشان نمی دادند. این در گذشته بوده که عده زیادی از مردم بدستور خان و ارباب ها میرفتند و شناسنامه های خودشان را میدادند و از دولت بنفع خان یا ارباب رای میگرفتند. اما این بار اولین بار بود که دیگر حاضر نشدند سرشان کلاه برود و حقشان توسط اربابان و دولت خورده شود.

این نشاندهنده اینست که دیگر نوع بازی، و قوانین بازی تغئیر کرده و اساس قاعده نبرد شطرنج در ایران عوض شده و جامعه به سوی فضیلت و خردمندی میرود وبینش رنسانس جو ایران را در بر میگیرد و مردم دارند به ذات این حکومت جبار و ایران ستیز پی میبرند و به حقوق خودشان آگاهی پیدا میکنند، بدین ترتیب دیگر جائی برای این نوع حکومتها باقی نمی ماند. این طور سنجیده میشود که جامعه ایران در حال گذار باین مرحله بالنده است و بایستی جنبش بزرگ آزادی خواهانه را بدرستی شناخت. نباید تصور کرد که این جنبش را آقایان موسوی و یا کروبی بوجود آوردند، خود آنها هم بر آمده ازاین جنبش اند. جنبش را شخص بوجود نمی آورد.

اما با همه این اوصاف ما نمی توانیم بگوئیم که این نظام به بن بست نهائی خودش رسیده است. دولت احمدی نژاد باعتقاد من به بن بست خودش رسیده است.، اما هنوز خود نظام در کلیت اش تا بدان پایه نرسیده .اگر این نظام بخواهد بماند، دیگر نمیتواند بشیوه سابق حکومت کند. با چاقو کشی ، لات بازی، عربده کشی، زندان کردن، بهائی کشی، شکنجه دادن، تجاوز جنسی کردن. در یک کلام" تخم هراس" ریختن در جامعه.

اکنون دیگر اسطوره هراس و هراس افکنی و حکومت کردن، در ایران شکسته شده است. دیگر هر ابله سیاسی این را هر روز در خیابان میتواند ببیند که این ترفند ها و حقه بازیها تاثیر گذار نیستند. حکومت در این سی ویکسال این همه جنایت کرد تا مردم را بترسانند تا از منزل های خویش بیرون نیایند، حتی تجاوز جنسی کردند و خیلی اعمال زشت و پلیدی که به تنهائی میتواند هر نظامی را کاملا بی آبرو و در جهان منزوی کند. این ها همه این کار ها را کرده اند اما فایده ای نکرد، زیرا مردم و بویژه زنان ایران بیدار شده اند و دیگر طاقت استثمار شدن را ندارند.

خیلی روشن است ، که بیش از دوهزار وپانصد سال پیش تا کنون، که اندیشه مدون در این زمینه وجود دارد، از قبل از افلاطون و ارسطو و بعد از آنها تا بامروز، تمام نظریه پردازان جهان که پراکتیک های جهان را در اعصارگوناگون تئوریزه کردند، این نظر را با قاطعییت میدهند که حکومت هائی که با اتکا بر سر نیزه حکومت می کنند، بعد ازرسیدن به عصر روشنگری و بیداری ملت هایشان ، دیگرماندگار نیستند و دیر یا زود بایستی بروند. این چیز روشنی در طول تاریخ همه ملت هاست.این واقعیت بر پایه تئوری، خیلی واضح و شفاف است و هم از نظر عملی در طول تاریخ اثبات شده است. حال دیر و زود دارد، اما سرنگونی این نوع نظام ها و فرو پاشی آنها قطعی است. حال میخواهد حکومت مشروعیتش را از دین بگیرد و یا از خدا بگیرد و یا از ولایت فقیه و یا از امام زمان بگیرد. اسطوره ها ی دینی میتوانستند از همان اوان، با اعمال نیک حکومت، مشروعیت باین نظام ببخشند، اما این نظام در این مدت سی ویک سال با ایران ستیزی، فرهنگ ستیزی ، دروغ و تزویر و چپاول و کشتار هراس انگیز، فرصت را از دست داد و تمام این اسطوره های مذهبی نیز ناچارا رنگ باختند و تا بدین جا رسید که دیگر هیچ اثر مثبتی در مردم نمی گذارند و حتی باعث خنده آنها میشوند.

بزرگترین بازی جمهوری اسلامی بازی ضد امپریالیستی بود که اکنون تبدیل شده به اسطوره خنده. حال دیگر وقتی مردم اینرا می شنوند میخندند و دل درد میگیرند و آنها را مسخره میکنند.

از یکطرف ما شاهد عربده کشی های ضد امپریالیستی حکومت و از طرف دیگر چاکر منشی آنها در برابر ابر قدرت ها می شویم. پس با این تضاد ها ،این اسطوره ها چگونه عمل کنند؟

اسطوره "عدالت شیعه" ! در این سی و یکسال تبدیل به افتضاح شده. یعنی اینها یک عمربر مسند حکومت، عدالت، عدالت کردند و حال این عدالت و دستگاهش بکلی ازهم پاشیده. تازه مردم فهمیده اند که در این مملکت چه دزد های قهار و گردن کلفتی وجود دارد. برای نمونه الان لیست دزدان صد ها میلیاردر دلاری در آمده که نیم بیشتر آنها سواد خواندن و نوشتن را ندارند و اینها در بالاترین سطوح مملکت هم چنان به چپاول اموال مردم مشغولند و ثروت مملکت و مردم را به بانکهای خارجی میرسانند و در حساب های شخصی خود میریزند. داستان مستضعف و مستکبر از همان اوان فقط برای سرپوش گذاشتن بروی این دزدی ها بوده است که منجر به آدمکشی های بسیاری نیز گشنه است. اکنون دیگر برای مردم این داستان ها خنده آور است. هر روز که میگذرد شکاف طبقاتی در کشورروحانیت عمیقتر میشود. پولدارها پولدار تر و فقرا فقیر تر میگردند. این کجایش عدالت است و تازه بیعدالتی های تازه تری را دارند مردم حس میکنند که در راهند. حکومتی که طاغوت را به سخره میگرفت، حال خودش هزاران بار بدتر شده است . اینها طاغوتی تر از طاغوتیان سابق هستند.

چون اکنون دیگر نمی توانند مردم را بیش از این فریب دهند، و یا امید کاذب در دل آنها ایجاد کنند، کارشان به زوال کشیده شده، رژیم قدرت استدلالی و مشروعیت خویش را از دست داده. بخاطر همین هم هر چه بیشتر دروغ بزرگتری را سر هم میکند. دروغ پشت دروغ و یا جعل پشت جعل. مانند دروغ هائی، که احمدی نژاد شرم ندارد که نگوید و آنها را حتی پشت تریبون سازمان ملل برای نمایندگان صدو نود دولت جهان میگوید.

از ترفند های دیگر این حکومت اینست که مثلا دو سه هزار بسیجی را تجهیز کرده و بآنها کارت دانشجوئی و یا کارت شناسائی داده تا آن ها را بنام دانشجو در دانشگاهها برای مصالح سیاسی و تخریبی خود بکار گیرد. وقتیکه رژیم به جعل این چنینی متوسل گردد، از درون تهی میگردد. بزودی خود همان طرفدارانش هم متوجه میشوند که دارند مردم را فریب میدهند و خود این دسته اعتمادشان به حکومتی که برایش کار میکنند فرو میپاشد. اینها احساس میکنند که انسانهائی دو رو هستند و بدون برو برگرد در برابر نفس خود شرمنده میشوند. نظامی که بخواهد با این دروغها جنبش آزادیخواهی بزرگی را از بین ببرد و مجبور است طرفداران خودش را کار گرنما، روحانی نما و دانشجو نما وانمود کند، دیگر طرفدار و وجه ای نخواهد داشت و هر چه برایش باقی میماند، چیزی جز مقداری مزدور حقوق بگیر روزانه نیست که اعتقادی باین رژیم ندارند و فقط بخاطر کمی پول کار میکنند. این رژیم باحتمال قوی در آینده مشتی لات را لباس روحانی می پوشاند و بمیان مردم میفرستد مانند فیلم مارمولک، زیرا که خود روحانیون واقعی نیز از این رژیم برگشته اند. یا تظاهراتی را باین شکل درست میکند که شبه روحانیون برای فریب مردم میروند. یعنی همان هائی که در نقش دانشجو در دانشگاهها ظاهر میشوند ، همانها در نقش روحانی و یا کارگران برای مصالح این نظام بوسط خیابانها میایند. رژیم از آنها فیلم برداری میکند و بسراسر جهان میفرستد، تا مردم دنیا ببینند که اینها چقدر طرفدار دارند.

خوب نظامی که کارش بدین جا کشیده شده ، بنظر شما آخر خط نیست؟

آیا این نظام یک نظام از درون تهی شده نیست. نظامی که مزدورانی را روزانه کرایه میکند؟

اما اکنون وارد این بحث شویم که این حکومت دارای چه توانائیها و چه ضعف ها و چه ظرفیت هائی است.؟

- آیا نظام این ظرفیت را دارد که خواسته های جنبش سبز را بپذیرد؟

- با وجودیکه جنبش سبز هنوز در کلیت اش ، مخالف کل نظام نیست و فقط علیه خامنه ای شعار میدهد، آیا نظام دارای این توانائی هست که خامنه ای را کنار بگذارد ، تا بقای جمهوری اسلامی و دزدان و جنایتکاران سی ساله را حفظ کند؟.

- آیا قادر است احمدی نژاد را کناربگذارد. ؟

- آیا میشود به خواسته های جنبش سبز که هنوز خواسته های دمکراتیک در چهار چوب نظام است پاسخ بدهد؟

- آیا حاضر است بخواسته جنبش تن به برگزاری انتخابات آزاد بدهد؟

- آیا حاضر است نظارت اسطبوابی را بردارد تا که مردم رای آزاد بدهند و هر کس که دلش خواست اعم از زن و مرد کاندید شود؟

- آیا دولت جمهوری اسلامی حاضر است اسامی جنایتکاران و مسببین جنایات شرم آور کهریزک و قتل های زنجیره ای و دزدانی که سی سال تمام خون این ملت را مکیدند را فاش و آنها را در اختیار دادگاه های مردمی با نظارت سازمان ملل و حقوق بشر بنماید.

- آیا نظام قادر است که جنبش سبز را کاملا سرکوب و مردم را بخانه هایشان بفرستد.

این ها و صد ها موارد دیگر هستند که اگر انجام شوند، جمهوری اسلامی شاید بتواند بماند، حال بدون خامنه ای و بدون احمدی نژاد، بدون کابینه کودتا چیان ومصباح یزدی ها........

اگر این کار ها انجام شود احتمال ماندن این نظام میرود. اما این یکطرف سکه است و طرف دیگرش آن توده بزرگ مردم ایران اند که بدنبال هویت ملی و حقوق بشر و مردم سالاری و جامعه مدرن هستند. بهر حال ما که از بیش از صد سال پیش برای آزادی و مردم سالاری بها پرداخته ایم و در این مورد در صدر کشور های جهان پیشتاز بودیم، امروز عقب مانده ترین کشور جهان از بابت یک جامعه آزاد و برابر و حق مدار هستیم.

پس نهضت آزادیخواهی مردم ما عمقی بسیار زرف دارد و از مقوله آزادی بهیچ وجه صرف نظر نمیکند. پس تکلیف این روی سکه چه میشود که میلونها انسان ایرانی آزادیخواه، خواهان برکناری این رژیم دیکتاتور، سفاک و ایران ستیز هستند؟

اما وضعیت جنبش سبز در چه حال است؟ بایستی گفت که جنبش سبز هنوز روی حداقل سیاست خود ایستاده است و نمی تواند با تضاد بزرگ درونی که در خود دارد راه حلی بیابد، این تضاد دوگانگی است که عامل باز دارنده و ایستائی آنست که تا حل نشود کاری از پیش نمیرود. این دوگانگی یکی طرفداری برای پابرجائی جمهوری اسلامی زیر پرچم سبزعلوی و اصلاحات است و دیگری گروه سبز سکولار دمکرات است که تمایلات یک ایران یکپارچه و آزاد و حکومت مردم سالاری مدرن را پشتیبانی میکند و خواهان کنار گذاشتن جمهوری اسلامی است.!

این دو هدف صد در صد مخالف و متضاد با یگدیگردریک جنبش باعث ادامه حیات موقت جمهوری اسلامی گشته است. از آن جائی که حکومت خودش هم با اصلاحات مخالف است، هدف اصلاح گرایان به بن بست رسیده و روزی مجبورند دست از جمهوری اسلامی بردارند و به آزادیخواهان بپیوندند. این روز بزودی خواهد رسید.

بهرروی آنطور که بنظر میرسد، ماهیت این جنبش روز بروز بیشتر بسوی یک جنبش اجتماعی تغئیرمیرود. پس دیگر نمیتواند یک جنبش کوچک اصلاحات باشد. روند خواسته های این جنبش بیشتر بدنبال تغئیرات بزرگ است. و در اینجاست که کفه پیروزی طرفداران سبز سکولار دمکرات یا ملی گرایان بزودی سنگین تر میشود و بجائی میرسد که جنبش از حالت حد اقل سیاسی خود بیرون بیاید و کار حکومت را به پایان برساند.

اما این طور که بعضی ها دوست دارند واقعیت ها را تحریف کنند، تا از آب گل آلود ماهی بگیرند، عمر این جنبش به بن بست نرسیده و همچنین بر علیه دین مصباح یزدی و دین خامنه ای، دین ارتجاع سیاه مبارزه میکند و میجنگد. اگر خوب توجه کنیم درواقع این دین ارتجاع سیاه است که به بن بست رسیده.

دیگر با این دین نمی شود مردم راقانع کرد . این دین روز بروز نفرت بیشتری ایجاد میکند. این دین و شکل سیاه آن حکومت اصولگرایان شیعه روز بروز بیشتر باعث نفرت مردم میشود و این خود موجب میگردد که جبهه مخالف آن، آزادی خواهان سکولار دمکرات تقویت شود. چنان دینی مسلما بزودی کنار گذاشته میشود. این دین دیگر قدرت انطباق با شرایط و نیاز های جهانی را ندارد. این دین قرون وسطی با ناتوانائی روز افزونش برای بجلو رفتن، مجبوراست جامعه را به عقب بر گرداند. این برایش فقط با اعمال ظلم و زور و شکنجه و تجاوز امکان پذیر است. اما جامعه میل حرکت بجلورا دارد، میل بآزادی و حقوق جهانی امروزی را دارد، از لحاظ منش، کنش،رفتار ومصرف و عدالت میخواهد که در سطح جهانی باشد. دیگر نمی توان این جوانان را که بیش از هفتاد در صد جامعه ما را تشکیل میدهند، شستشوی مغزی داد و از آنها فالانژ درست کرد. دیگر نسل چهارمی ها را که اصلا نمی توان تغییر داد.این نسل همه اش با کامپیوتر و علوم جهانی سرو کار دارد. حال دیگر نمی شود این نسل را وادار کرد که در کامپیوتر تعزیه امام حسین را بگیرند و قمه زنی و زنجیر زنی و سینه زنی راه بیاندازند. این جوانان دیگر اهل این چیز ها نیستند و بدنبال نیاز های جهانی امروزی خود هستند. بنابراین آن دینی امروز میتواند بماند که بتواند خودش را با اندیشه زمان امروز تطبیق دهد، نه اینکه این توقع را داشته باشد که اندیشه زمان، خودش را با این دین تطبیق دهد و اراجیف ملا یزدی و صد ها هزار آخوند دیگر را گوش بدهد. این غیر ممکن است و جهان بطرف جلو حرکت میکند.

از این نظر چنین دینی کاملا به بن بست رسیده. سازمان ولایت فقیه و خامنه ای و احمدی نژاد و سپاه پاسداران و بسیجی ها به بن بست رسیده اند، حامیان ایدئو لوژی آنها هم به بن بست رسیده اند. در واقع جمهوری اسلامی به بن بست رسیده است.

آنها آمده بودند که ولایت مطلقه فقیه را برگشت ناپذیر کنند، جمهوریت را کنار بگذارند، رای مردم را کنار بگذارند، و اسم ایران را هم امارات متحده اسلامی بگذارند، تا کسی نه بدنبال پادشاهی و نه بدنبال جمهوری باشد. این طرح اکنون با بوجود آمدن جنبش سبز و حرکات مداومش بجلو کاملا به شکست انجامیده است.

از آغاز 22 خرداد تا بامروز که حرکت جنبش شروع شده است ، دال بر این است که جنبش باید بجلو بیاید وایدئولوژی ورشکسته دینی بعقب برود و بر گردد به حوزه های خودش، برگردد به همان سیاه چالهای تاریخ. حال هرچه امروز مقاومت بیشتر کنند و با سر نیزه هر چه بیشتر این دین خود ساخته را بمردم تحمیل کنند، نفرت مردم و غیظ آنها را بخود بیشتر خواهند کرد. کار بجائی خواهد رسید که جنبش سبز تبدیل به جنبش آزادی خواهی خواهد شد و سراسر ایران بحرکت خواهد افتاد، و همان انقلابی که در فرانسه هم رخ داد در ایران رخ خواهد داد و کسی هم نمی تواند جلوی آنرا بگیرد. یعنی کاتولیسم در آنزمان آنقدر سر سختی در فرانسه نشان داد ، آنقدر مقاومت در برابر تحول اصلاحات نشان داد که انقلاب فرانسه که رخداد کشیش کشی راه افتاد. در هر گوشه و کنار گیوتین بکارآمد. درب زندانها شکسته شد و زندانیان و ملت فرانسه برای همیشه آزاد گشتند.

پس هر چه اصلاحات بعقب بیافتد، باعث میشود که ماده اولیه انقلاب بیشتر آماده و قوام بیاید. هر چقدر با تغئیر مخالفت بیشتری شود ، ماده انفجاری انقلاب فراهم تر میگردد. اگر امروز میشود جلوی کشتن را گرفت ، اگر امروز میشود مردم را متقاعد کرد که همه چیز یک اشتباه بوده و هر اشتباهی قابل برگشت است واین دولت با عرض معذرت خواهی حاضر بکنار رفتن است، میتوان جلوی خون و خونریزی و انتقام جوئی از آخوند و آخوندزاده را بنحوی گرفت و نگذاشت که مردم دست بیک خود کشی جمعی دوباره بزنند و انقلاب بکنند. اما اگر این کار امروز انجام نشود، فردا دگر دیر است. دیگر آنموقع مردم آنقدر کینه توز و انتقام جو خواهند شد که هیچ چیز جلو دار آنها نخواهد بود. بدین ترتیب آنطوریکه انتظار میرود مردم دادگاههای خیابانی تشکیل میدهند. اگر کار باینجا بکشد جلوی آنها را دیگر نمیتوان گرفت . دیگرهمه چیز دیر شده است.

بهر روی تردید نداشته باشید که به بن بست رسیدن جنبش سبز آغاز یک مبارزه رادیکال و خونین است و تبدیل به جنبش آزادی خواهانه ملت ایران میگردد که بهرجهت ایران را آزاد خواهد کرد.

No comments: