Wednesday, February 14, 2007

كوروش بزرگ بنيان گذار شاهنشاهي ايران چهره یي ممتاز در تاريخ بشري

" تو اي بنده! بهترين كار را از توانمندان ندان و بيشتر به چيزي بنگر كه از ناتوانان سر ميزند"
___________________________
كورش بزرگ فرزند كمبوجيه و ماندانا اولين كسي بود كه فلات ايران را براي نخستين بار در تاريخ زير يك پرچم در
آورد و پادشاهي ايران را تشكيل داد
در سال 546 قبل از ميلاد , كراسوس شاه ليديا با انديشه پيروزي بر سرزمين پارسيان يورش بر ايران زمين را آغاز كرد. وي پيش از يورش, از كاهن معبد دلفي در يونان در زمينه يورش به پارسيان نگر(نظر)خواهي كرد و كاهن به او وعده داد كه اگرحمله كند, امپراطوري بزرگي را نابود خواهد كرد.جنگ با ايران براي ليديا يك فاجعه تاريخي بود. كروسوس بسختي شكست خورد. كورش خاك ليديا را در هم نورديد. كروسوس به اسارت ايرانيان در آمد و خاك ليديا(تركيه فعلي) ضميمه شاهنشاهي كورش قرار گرفت
و مرزهاي شرقي ايران به درياي اژه رسيد. كورش كراسوس را بخشيد و از او يك فرمانده با وفا ساخت و بعدها همين كراسوس و ارتش ليديا براي پيشبرد هدفهاي امنيت گسترانه نبردها كردند

كورش كه شخصيتي آزاد انديش و عاري از پي دورزي(تعصب) بود , خدايان و اديان ملل شكست خورده را به رسميت شناخت , همگان را در اجراي مراسم دينيشان آزاد گذاشت، معابدشان را در زير پوشش كمكهاي دولتي قرار داد و بدينسان دل هاي همه ي ملت هاي مغلوب را بسوي خويش جلب كرد. چشم تاريخ تا آن هنگام چنان فاتح پر مهر و شفقتي را به خود نديده بود و ملت هاي مغلوب در برابر اين همه مهر و بزرگواري چاره اي جز محبت را نداشتند و دوستي او در دل همه اقوام تحت فرمانروائي ايران ريشه دواند
پس از اينكه مرزهاي شرقي ايران در جوار بابل قرار گرفت, آوازه انساندوستي و بزرگمنشي كورش به ميانرودان رسيد و بابليان را كه از جور ستمگري به نام نبونهيد به تنگ آمده بودند بر آن داشت كه دست استمداد بسوي كورش دراز كنند. فتح امپراطوري بابل براي كورش با همكاري مردم بابل و هماهنگي روحانيون مردوخ انجام شد

كورش بزرگ با ايماني كه به اهورا مزدا داشت, جهان گشائي را به هدف برقرار كردن آشتي و آسايش و برابري و از ميان بردن ستم و ناراستي انجام ميداد. هر كشوري را كه گشود, فرمانروائيش را دوباره به همان حكومتگران پيشين واگذاشته بود تا از سوي او سرزمين خودشان را با دادگري اداره كنند. در هيچ جا به معابد و متوليان امور ديني از ملل مغلوب آسيب وارد نكرد
كورش پس از تسخير بابل اعلام بخشش همگاني كرد, اديان بومي را آزاد اعلام انسانی را به بردگي نگرفت و سپاهيانش را از تجاوز به جان و مال رعايا باز كرد, هيچ داشت و دستور داد خرابيهاي جنگ را بازسازي كنند و در اين راه خود پيش قدم شد و شروع به بازسازي ديوار شهر كرد. در ميانرودان چهل هزار يهودي و بابل توسط شاهان آشور براي بردگي به اين منطقه آورده شده بودند. كورش دستور آزادي آنها را صادر كرد و به آنها وعده داد موجبات برگشتشان را به سرزمينشان فراهم کند. بعد ز فتح ميانرودان شام(سوريه) . فينيقيه و فلسطين نيز ضميمه خاك ايران شدند.

در استوانه معروف به اعلاميه حقوق بشر اين پادشاه انساندوست چنين نوشته است

" منم كورش شاه جهان, شاه بزرگ, شاه شكوهمند, شاه بابل, شاه سومر و اكاد, شاه چهار اقليم بزرگ جهان, پور كمبوجيه شاه بزرگ شاه انشان, نوه كورش شاه بزرگ شاه انشان, از دودمان شاهان روزگاران دور…. هنگامي كه دوستانه قدم درون بابل نهادم و در ميان هلهله هاي شادي مردم كاخ شاهان و تختگاه آنها را به تصرف در آوردم سلطان بزرگ مردوخ دلهاي نيك مردان بابل را با من همراه ساخت زيرا من همواره بر آن بودم كه او را بزرگ بدارم و بستايم. سپاه بزرگ من در آرامش و نظم وارد بابل شدند من به هيچكس اجازه ندادم كه در سومر و اكاد دست به تجاوز و تعدي بزند.من در بابل و ديگر شهر هاي مقدس نظم و امنيت برقرار كردم. از آن پس مردم بابل به آزادي رسيدند و يوغ بردگي از دوششان برداشته شد. مردم اين سرزمينها را به سرزمينهايشان برگرداندم و املاكشان را به آنان باز دادم "

I am a Persian

"I am Cyrus, who founded the empire of the Persians. Grudge me not therefore, this little earth that covers my body."


كوروش بزرگ بنيان گذار شاهنشاهي ايران از چهره هاي ممتاز تاريخ بشري است. او نه فقط بنيان نخستين امپراتوري بزرگي را كه ايرانيان را براي بيش از 200سال به قدرتي جهاني تبديل كرد و استوار ساخت. بلكه اقدامات او تاثير فرهنگي شگرفي بر زندگي
و تمدن بشر بگذارد. او هنرمندان معماران و مجسمه سازان را به پاسارگاد برد تا با ساخت بارگاه جديد او بنيان مجموعه اي را بريزند كه در شرق بي سابقه بود .كوروش گردونه ي تاريخ مشرق زمين را به حركت انداخت. او و جانشينش كمبوجيه كه مدت بسيار كوتاهي حكومت كرد . نوشته اي باقي نگذاشته اند كه تصوير كاملتري از شخصيت آنها به دست دهد

اما در مورد داريوش مطلب به گونه اي ديگر است. او گزارشگر ماهري است كه براي ايجاد امكان ارتباط ملي حتي فرمان به ايجاد خط ملي داد تا از قوانين و اصول جهان داري اش سخن گويد و سايه ي ابهامي در آن باقي نگذارد
به خواست اهورا مزدا من چنينم كه

"راستي را دوست دارم و از دروغ روي گردانم. دوست ندارم كه ناتواني از حق كشي در رنج باشد.همچنين دوست ندارم كه به حقوق توانا به سبب كارهاي ناتوان آسيب برسد. آنچه را كه درست است من دوست دارم .من دوست برده ي دروغ نيستم. من بد خشم نيستم. حتي وقتي خشم مرا مي انگيزاند آن را فرو مينشانم من سخت بر هوس خود فرمانروا هستم


این است معتقدات داریوش بزرگ که خود در سنگ نبشته اش اعلام میکند. چنین بیانیه ای از زبان شاه در سده ۶ پیش از میلادبه معجزه میماند.از برسي دقدق لوح هاي ديواني تخت جمشيد نتیجه ميگيريم كه داريوش واقعا هم با مسائل مردم ناتوان همراه بوده. اين لوح ها ميگويد كه در نظام او حتي كودكان خردسال از پوشش خدمات حمايتي اجتماعي بهره مي گرفته اند. دست مزد كارگران بر اساس نظام منضبط مهارت و سن طبقه بندي ميشده .مادران از مرخصي و حقوق زايمان و نيز "حق اولاد"استفاده ميكرده اند. دست مزد كارگراني كه دريافت اندكي داشتند با جيره هاي ويژه ترميم ميشد تا گذران زندگيشان آسوده تر شود. فوق العاده "سختي كار"و "بيماري"پرداخت ميشد. حقوق زن و مرد برابر بود و زنان امكان داشتند كار نيمه وقت انتخاب كنند تا از عهده ي وظايفي كه در خانه و به خاطر خانواده داشتند برآيند


اين همه تامين اجتماعي كه لوح هاي ديواني هخامنشي گواه آن است براي سده ي 6پ.م دور از انتظار است. چنين رفتاري كه فقط ميتوان آن را مترقي خواند نيازمند ادراك و دورنگري بي پايان بوده است و مختص شاه مقتدر و بزرگي است كه ميگويد: من راستي را دوست دارم" و حتي به همسران خود آموخته بود كه با تمام تار و پودشان اين راستي و عدالت را مواظبت كنند. آنها هم درست مثل هر مستخد م و كارمند دولت هخامنشي ناگزير از پذيرش دقيق حساب رسي كليه درآمدها و مخارج خود بودند و همان نظم و سخت گيري عمومي را شامل ميشدند. شاه بر كليه مخارج دربار خويش از جمله مخارج سفر خود و همراهانش نظارت داشت. تامين عدالت عمومي و حمايت از ناتوانان از اصول اين جهان داري بود. قانون شكني به شدت مجازات مي شد و درست كاري و وفا داري با پاداش مناسب همراه بود. آخرين بخش نبشته ي آرامگاه داريوش در نقش رستم به روشني و زيبايي برداشت داريوش را از يك جهان داري عادلانه بيان ميكند. در اين نبشته او مستقيما مردم كشورش را مخاطب قرار داده و يادآوري ميكند

"تو اي بنده! نيك بدان كه هستي .تواناييهايت كدام و رفتارت چگونه است. نپندار كه زمزمه هاي پنهاني و درگوشي بهترين سخن است. بيش تر به آني گوش فرا دار كه بيپرده ميشنوي! تو اي بنده! بهترين كار را از توانمندان ندان و بيشتر به چيزي بنگر كه از ناتوانان سر ميزند


ناتوان ترين مردم ميتوانستند و ميبايست در كار گروهي نقشي داشته باشند.هر مهارتي به كار گرفته ميشد و هركس نقش خود را در بناي اجتماعي ايفا ميكرد. داريوش به كار گروهي همه ي مردم امپراطوري خود همواره و هميشه اشاره كرده است. در كلام نهايي ديوان سالاري"امروز غربي ها متاثر و نشات گرفته از نظام ديواني هخامنشي است. از سوي ديگر ايرانيان با قوانين و عادات و علائق و حساسيت هاي مردم تمامي كشورهاي زير فرمانروايي خود آشنا ميشدند گاه در آنها تصرفاتي ميكردند و بار ديگر به نام قانون شاه به كشورهاي اصلي باز ميگردانند. در اين تصرفات همواره ويژگي هاي قومي تك تك كشورها مورد توجه قرار ميگرفت و چنين بود كه قوانين شاهي در هريك از اين كشورها پرداختي متفاوت داشت. اين رعايت به ويژه دين هاي گوناگون ملت هاي امپراطوري را شامل ميشد با وجود اعتقاد استوار شاه به اهورا مزدا كه جان مايه ي تمامي رفتارها و قوانين وي است
.مردم امپراطوري اجازه داشتند خدايان قديم خود را ستايش و نيايش كننددر معبد سازي اورشليم حمايت ميشدند. حقوق خدايان بومي يونانيان و مخصوصا اپولون كه يهوديان طرف احترام داريوش بود رعايت ميشد. حتي در زمان ستيز ميا ن ايران و يونان خدايان
يوناني مورد تعرض قرار نميگرفتند. في المثل به هنگام بازگشت از جنگ490 پ.م تنديس زراندود اپولون را كه به غنيمت ميرفت به معبد مربوطه بازگرداندند. نه فقط سنگ نبشته هاي شاهي كه رو به جامعه و مردم داشت . بلكه هزاران متن كوچك ديواني در لوح ها به ما امكان ميدهد كه نگاهي كاونده و عميق بر زواياي زندگي در امپراطوري بزرگ هخامنشي بياندازيم. به واقع لوح هاي ديواني يادداشت هاي كوچك و مختصر اما اصيل و با ارزش است. چرا كه اين يادداشتها به عمد و به قصد پژوهش هاي اين زماني ما فراهم
نيامده است. آنها تصاوير كوچك واقعي از زمان خوداند و هر كوششي براي يافتن پيوند ميان اين دست نوشته ها به قصد عريان تر شدن حقايق تاريخ هخامنشيان گرامي است. اين يكي از ارزشمند ترين راه هاي گشودن چشم اندازي تازه بر آن امپراطوري است. امپراطوري بزرگي كه بسياري از آرمانهاي امروزي ما از جامعه اي باز و پيشرو در آن متحقق بوده است. اين اسناد واقعي بودن شعاري را اثبات ميكند كه آن فرماندهي پيوسته به مردم خود گوشزد ميكرد


No comments: