Thursday, September 29, 2011

نقش موثر نافرمانی مدنی در روند براندازی و تامین امنیت فردای پس از براندازی چیست ؟

همیهنان گرامی در برنامه ای دیگر بر روی رادیو ایرانزمین بر روی موج ف. م ردیف ۱۰۲.۶ مگاهرتز در روز پنجشنبه

ساعت ۲۱ به وقت اروپای مرکزی به گفتگو با یکدیگر پیرامون:


نقش موثر نافرمانی مدنی در درون مرز بر روند مبارزات آزادی خواهانهٔ مردم ایران برای براندازی رژیم جمهوری اسلامی و همچنین تامین امنیت فردای پس از براندازی چیست ؟

چگونه می‌توان تحریم یکی‌ دیگر از انتصابات نمایشی رژیم را به توسط مردم دستاوردی از نافرمانی مدنی در ایران دانست؟

در صورت تمایل می توانید به طریق شماره تماس برنامه:

0046 7601960070


Thursday, September 22, 2011

علل ایجاد سیاست گذاریهای جهانی‌ اخیر که در کشورهای عربی‌ خاورمیانه شاهد آن بودیم و هستیم چیست؟

همیهنان گرامی در برنامه ای دیگر بر روی رادیو ایرانزمین بر روی موج ف. م ردیف ۱۰۲.۶ مگاهرتز در روز پنجشنبه

ساعت ۲۱ به وقت اروپای مرکزی به گفتگو با یکدیگر پیرامون:


علل ایجاد سیاست گذاریهای جهانی‌ اخیر که در کشورهای عربی‌ خاورمیانه شاهد آن بودیم و هستیم چیست؟

این سیاست گذاریها در روابط جهانی‌ چه پیامدهایی را در آینده نسبت به سهم مخرّب رژیم جمهوری اسلامی و حامیان خارجی‌ آن از یکسو و تاراج بیش از پیش منابع ملی‌ کشورمان از سوی دیگر را در بر خواهد داشت؟

شما به عنوان یک ایرانی‌ بر اساس چه موضعی تحریم انتصابات این رژیم را در دستور مبارزات آزادی خواهانه خود قرار داده‌اید؟

در صورت تمایل می توانید به طریق شماره تماس برنامه:

0046 - 760191850



یا به توسط صفحه فیسبوک...




رادیو ایرانزمین

http://www.gnf.nu/



____________________________


فایل صوتی این برنامه :::


http://www.4shared.com/audio/yZ2jiUzw/Ellal_ijaad_siaastgozarihaay_j.html?


Thursday, September 15, 2011

بازشناخت هویت ملی و آزادی ایران"


همیهنان گرامی در برنامه ای دیگر بر روی رادیو ایرانزمین بر روی موج ف. م ردیف ۱۰۲.۶ مگاهرتز در روز پنجشنبه

ساعت ۲۱ به وقت اروپای مرکزی به گفتگو با یکدیگر پیرامون:


بازشناخت هویت ملی و آزادی ایران"

آیا ایرانیان ازهویت و میراث گذشته خود آگاهند ومیدانند که در حال حاضرچه میخواهند وهدف آینده شان چیست؟

آیا ایرانیان یک ملت اند؟

آیا ما یک ملت بلوغ یافته هستیم؟ و یا ملتی در حال تکوین میباشیم؟

آیا روند ملت سازی در ایران در دوران معاصر بطور معقول پیش رفته، یا باز پس گرا ست؟ آیا به یک فرجام بازگشت خود رسیده یا اینکه هنوز در حال انجام شدن است؟

آیا انتظارها و توقعات آن ها بر آورده میشود و به حقوق انسانی و حاکمیت خود میرسند ؟

ایرانی در حال حاضر تا چه حد آگاهی از فرهنگ و تاریخ گذشته خود دارد و چشم انداز هایش در موردآینده چیست؟

عناصر ویژه هویت ایرانی کدام اند؟


در صورت تمایل می توانید به طریق شماره تماس برنامه: ۷۰ ۶۰ ۳۲۰ ۳۱ /۰۰۴۶


یا به توسط صفحه فیسبوک...




رادیو ایرانزمین

http://www.gnf.nu/



____________________________

فایل صوتی این برنامه :::


http://www.4shared.com/audio/B8LbZ6sH/Bazshenakhte_Hoviyate_Meli_va_.html

Sunday, September 11, 2011

"بازشناخت هویت ملی و آزادی ایران"



"بازشناخت هویت ملی و آزادی ایران"


مسئله هویت ملی و باز شناخت آن، یک مسئله کلیدی در راستای رسیدن به آزادی برای ما ایرانیان است. شوربختانه جامعه ما اکنون دچار بحران هویتی بزرگی است و بسیاری از جنبش ها و جوشش ها و چرخش ها و حرکات، بدنبال این هستند که بتوانند هویت خویش را روشن کنند. اما "اعتماد به هویت گروه های دیگر"، در راستای یکپارچگی ملی در آنها بوجود نیامده و این خود به بحران های هویتی کمک میکند. بنابراین هویت معاصر جامعه ما نشان دهنده تناقص های بسیارمیباشد که سمت و جهت گیریش درجهت متضاد دیگری است و هر روز بیشتر و بیشتر تشدید میگردد. تاریخ نشان داده است که تنها کسانی و یا اقوامی و یا ملت هائی در این جهان میتوانند نقش بازی کنند، نقش تصمیم گیرنده، که آگاه باشند و بدانند که هستند. از کجا آمده اند و به کجا میخواهند بروند.اصلییت وشناسنامه تاریخی شان چیست؟ و بروی چه پایه هائی از زندگی و ارزش هایشان استواراست گذشته شان چیست و حال شان چگونه است. آیا چشم انداز آینده، به روشنی مد نظرشان و بدان آگاه اند ومیدانند چه میخواهند؟ از اینکه عناصر کلید بخش ازگذشته ثبات خود را در هویت حفظ میکنند، مسئله ای کاملا طبیعی است. اما مسائل نو و تجربیات نوین جدید نیز، هم چنان با این پایه ها ترکیب میشوند وشکل و نقش ویژه هویت آن ملت و یا قوم را میریزند. پرسش این است که آیا ایرانیان ازهویت و میراث گذشته خود آگاهند ومیدانند که در حال حاضرچه میخواهند وهدف آینده شان چیست؟ آیا خصائلی که ویژه خودشان ونیاکان شان است را می شناسند و میدانند که هستند؟ آیا به کیستی خود پی برده اند و با یگدیگر اشتراک نظر در مورد این کیستی دارند؟ آیا میتوانند این کیستی را بصورت واحد تعریف کنند که مقبول همه واقع بشود؟ اگر چنین نیست و نمی توانیم چنین تعریف واحدی را ارائه دهیم، نشان دهنده این است که پدیده هویت ایرانی تناقص نما است. وقتی که ما به این تناقصات و چهل تکه گی آن بر میخوریم، احساس می کنیم که چقدر ضعیف و تنها شده ایم. دیگر خود مان را نمی شناسیم و از خود و وطن مان بیگانه شده ایم وبه ارزش ها و میراث هایمان باور نداریم و این بافت و رنگها را دیگر درک نمی کنیم. اکنون سرزمین ما در موقعیت بسیار وخیمی قرار گرفته و ازجانب بیگانگان تسخیر شده و در آن بحران و تناقصات از حد تصور بدور است. اما درعین حال باتمام این آشفتگی ها، ما بایستی بسوی آینده پیش رویم و با توجه به درک این تناقصات و وجود چند گانگی ها، بایستی تصمیم بگیریم انتخاب کنیم که "کیستیم و از کجا آمده و بکجا میرویم". با این شرایط دیگربرای ما چاره ای جز خود شناسائی نمانده، وگرنه بکلی از بین خواهیم رفت.

آیا ایرانیان یک ملت اند؟ براساس این دید گاه، این سئوال را از خود میکنیم که آیا ما ایرانی ها با تعریف های کلاسیکی که وجود دارد یک "ملت" هستیم؟ آیا ما یک ملت بلوغ یافته هستیم؟ و یا ملتی در حال تکوین میباشیم؟ و یا ملتی در حال شکل گرفتن هستیم؟ آیا روند ملت سازی در ایران در دوران معاصر بطور معقول پیش رفته، یا باز پس گرا ست؟ آیا به یک فرجام بازگشت خود رسیده یا اینکه هنوز در حال انجام شدن است؟ اگرما هنوز ملت نیستیم و در یک جامعه بسته ، با معیارهای قرون وسطائی و بصورت امت زندگی میکنیم و در صدراین جامعه ولی فقید قرار دارد که میگوید همه ما صغیرهستیم و او قیم ماست، پس چطور به بخود لقب ملت میدهیم؟ اندیشمند فرانسوی ارنست رنان تعریف خوبی از واژه ملت کرده است. او معتقد است که:" ملت دارای روح واحد است" یعنی یک اصل ذهنی/اخلاقی. دو مقوله ای که در واقع، پشت و روی یک سکه اند. این روح، این اصل ذهنی /اخلاقی را با هم میسازد. معنی اش این است که اولی "داشتن میراثی غنی و بزرگ " است و دومی بر پایه اولی، "اجماع روز" مبنی بر اینکه او یک ملت یکپارچه و مصمم است. در مسائل عمومی و کلی اراده واحد از خود نشان میدهد و در مقابل خطرات و مشکلات ، یکپارچگی دارد و یا تصمیمات مهمی را که باید بگیرد قاطعانه و بدون از دست دادن فرصت میگیرد، تا بتواند از انحلال جامعه خود جلوگیری کند و بزندگی مشترک و پرمعنای خویش ادامه دهد. این بدین معنی است که او میخواهد ارزش های میراث بلند پایه ای را که بصورت کلیت از نیاکانش به ارث برده، حیات و تداوم دهد. آیا ما چنین ملتی هستیم؟ همه جهانیان میدانند که ایرانیان کسانی هستند که از یک میراث غنی و ارزنده ای برخوردارند و این میراث اثرش در فرهنگ های دیگرنیز بوضوح دیده میشود. اما آیا مردم ما در این کوشش هستند که این میراث غنی و بزرگ را تداوم دهند وازانحلال آن جلوگیری کنند؟ اگر اینطور است، پس چرا همبستگی و اجماع آن ها صورت نمی گیرد؟ آیا شکست و پاره پاره شدن هویت و یا اصلیت در حافظه جمعی آنها، در این سی و اندی سال گذشته، مانع این پیوستگی است؟ درهم شکستگی هویت ایرانی، تنها در این سی و دوسال گذشته بوسیله حکام اشغالگر بیگانه بوقوع نپیوسته، بلکه این تضعیف و شکستگی دراثر حمله خون آشام اسلام بزور شمشیر و آوردن عده ای آخوند از کشورهای لبنان و سوریه به عنوان روحانیت به کشورمان در زمان صفویه، حمله بی امان مغول و ازبک، حمله های پی در پی ترکان عثمانی، حمله افغان ها، حمله قزلباش ها، آمدن پرتقالی ها بایران، حمله روس ها و تکه تکه کردن ایران، حمله انگلیس ها و رشد وتوسعه رشوه خواری در میان مردم ما. مزدور کردن ایلات ودولت های ایران، گذاشتن پایه های فراماسونی در ایران، که خیلی بیشتر از صدها گروه فراماسون ها، از مردم خود ما در ایران درست شدند و در سطح دربارهای قاجار ودولت هایشان برای بیگانگان و اربابان خود، در راه منافع آنها کار میکردند و هنوز هم به سرشت کثیف خود ادامه میدهند. پایه گذاری حزب توده و ایران ستیزی آن ها در راه اختلال دولت های ملی و جداسازی اقشار واقوام ایرانی، و در آخرتبانی بیگانگان باآخوند های اسلامی، و واژگون کردن نماد دولتی یا نظام پادشاهی ما. اکنون بر میخوریم به مسئله ایکه آیا با شکست هویت و تداخل پایه ای هویت های بیگانه ذکر شده دیگر درهویت ما، آیا باقی مانده این "میراث بزرگ و ارزنده" از زمان ماقبل اسلام که همه جا تخریب شده وهم چنان میشود، زیر علامت سئوال نیست؟ بی تردید کسانیکه قصد از بین بردن ملت ایران و فرهنگ بزرگش را دارند، درست به همین میراث حمله میکنند. چه اروپائی ها که فرهنگ و تمدن شان بروی تمدن و فرهنگ یونانی است و اگر فرهنگ و تمدن مارا قبول کنند، اساس تاریخ شان در هم میریزد و بایستی اذعان کنند که فرهنگ و تمدن ایران بوده که پایه گذار تمدن جهان است و با شناسائی این واقعیت در برابرعلامت پرسش وتعجب جهانیان قرارمیگیرند که تاریخشان دروغی بزرگ بیش نیست و دیگر اینکه در حال حاضربا به روشنگری رسیدن نسل های جوان ایران و برکناری حکومت دست نشانده خارجی، آنها نمی توانند ثروت های ملی ما را به غنیمت ببرند. پس بایستی در روح تک تک ما رخنه کرده و آنرا از هرهویتی پاک کنند، یعنی همان چیزی که "روح ایرانی " نام دارد و این روح بما زندگی میبخشد و وحدت بخش ما و میراث مشترک همه ما است. ما کیستیم؟ بدین طریق تاریخ که در آن مسئله "کیستی" ما مطرح میشود، یکی از مواردی است که مورد حمله، تخریب و تحریف واقع میگردد. از این نظر هویت یک مقوله انتزاعی، نا متغیر، ایستا و ابدی نیست و چنین نگرشی هم از هویت الزاما به، مفاهیمی مانند "روح ایرانی" و به دنبال آن نوعی از "رفتار" می انجامد. در اینجا از خود میپرسیم که ایرانی در حال حاضر تا چه حد آگاهی از فرهنگ و تاریخ گذشته خود دارد و چشم انداز هایش در موردآینده چیست؟ اینکه ایرانیان در حال حاضر از چنین تعریف روشنی بر خوردار نیستند، آیا دلالت بر بحران های بسیار و پی در پی است؟ آیا دلیلش بالا بودن میزان فساد و انحطاط هویتی جامعه مان است؟ و یا بحران ناشی از رشد فکری و یا ناشی از فهم و درک ویا عجز و شناخت این مردم و یا منفعت جوئی فردی در اجتماعی است که در آن هویت ملی پوچ شده و معنای خویش را از دست داده و به بی هویتی رسیده، همه به دنبال کسب پول بیشتر و بیشتراند و هیچ ارزش دیگری برایشان محترم نیست؟ این طبیعی است که در شرایط بحرانی نظریه بازی ها شروع میشود تا برای بیرون رفتن از بحران راه حل منطقی و عاقلانه ای ارائه شود. اکنون این نظریه بازی ها از صد گوشه، بصورت های گوناگون، بگوش میرسد. اما متاسفانه بیشتر آنها از دید سیاسی و بسیار سطحی است وچشم در ریشه مشکلات ایران ندارند. بهمین جهت براستی معضل اصلی که تقویت هویت ایرانی است، در شرایط کنونی که مردم زیر فشار شدید گرفتن هویت یک بعدی شیعه، یا فقط نوعی هویت سازی کاذب هستند، برجسته نمی شود. از یکطرف تخریب هویت ایرانی از جانب عاملان حکومت، و از طرف دیگر، زیرخفقان اطلاعاتی وتبلیغات دروغ رسانه ها بودن، مردم ایران را به پوچی هویتی رسانده وخانه نشین کرده است . معضل "ندانم کیستم"، در نتیجه سرگردانی و سردرگمی مردم، در بی هویتی و عدم جهت یابی آنها ریشه دارد. سردر گمی و بی هویتی، حاصل از فشار استبداد و خفقان، باعث قطع حافظه جمعی بسیاری از ما، بویژه نسل جوان مان با تاریخ گذشته خویش است. چطور میتوانیم این نظریه را بیشتر توجیح کنیم؟ به نظر"هگل" فیلسوف اندیشمند آلمانی، طبیعی ترین کاری را که ما برای روشن شدن در مورد موضوعی انجام میدهیم، خواه سیاسی، اجتماعی، علمی ، هنری، فرهنگی و یا فنی اینست که نخست "تاریخ" آن را بررسی کنیم. تاریخ عامل روشن کننده درهرمشکلی بشمار میآید. هگل معتقد است که ما زمان حال را وقتی بهتر درک میکنیم و تضاد هایش را میتوانیم برکنار و به راه حل منطقی برسیم که بفهمیم چگونه در دامن گذشته پرورش یافته ایم. پس دانائی از تاریخ، نوعی "راه کار" و روشنائی ذهن برای پیشرفت و تکامل است و عدم آگاهی از آن عدم داشتن هویت یا شناخت از اصلیت خویش است. اما این اصلیت چگونه دوباره بدست میآید؟ هگل معتقد است که"آدمی تاریخ خویش است و فقط درک تاریخ او است که او را یاری میدهد". اما تاریخ دقیق ما کدام است؟ دستگاه جمهوری اسلامی برعکس، طی سی واندی سال اخیر بشکل غالب و قبل از آن بشکل مغلوب، کوشش فراوان کرده است و می کند که عناصر "چند پایه هویت ایرانی" را بصورت سازماندهی مخدوش کند و تنها یک عنصر در این ساختارهویت را برجسته نماید و آنهم بشکل بسیار یک بعدی و ناسالمش، یعنی عنصر اسلام و تفسیر وقرائت شیعه از این هویت. آنها سعی میکنند سرتا سر تاریخ ایران را نفی و دروغ بشمارند و تاریخ اسلام را بر تاریخ ایران برتری دهند. بهمین جهت روی اد بیات ایران، روی هنر ایران و روی تاریخ ایران فشارآوردند، و در کنارش به تخریب آثار ملی دست زدند. اینها در صددند تحریف تاریخ مان را از دید اسلام بنویسند و جهان بینی ها، اسطوره ها، سنت ها، مانند عید نوروز، چهارشنبه سوری و جشن مهرگان و غیره را بباد مسخره گرفتند. خیلی چیز ها را بکلی عوض کردند، مانند نشانه ها، چون پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان و نام نوزادن و کوچه وخیابان ها که نام شان همه اش عربی و خارج از فرهنگ و زبان ما است. ویا اینکه در فیلم ها و سریال های ایرانی هرکه نامش کوروش و یا داریوش و غیره است، دزد است و یا تروریست است و هرکس که محمد و علی و احمد ومحمود است، انسان درست و راستگو و محترم است. بخوبی دیده میشود که هویت ملی ایرانی را محکوم به نیستی کرده اند. پس اینجا این سئوال پیش میآید که در این سی و دو سال گذشته نسل های جوان ما، با شرایطی که جمهوری اسلامی برای آن ها ایجاد کرده و آنها را بهر نوع از آگاهی در مورد گذشته های تاریخی خود باز داشته، در حافظه جمعی شان دارای چه تاریخی هستند...؟آیا این تاریخ بیشتر تاریخ اسلامی نیست..؟ و اگر این طور نیست، نسل بعد از فاجعه پنجاه و هفت با همه تحریف ها، چگونه به تاریخ واقعی خودش دست یافته؟ اما برمیگردیم به بحث خودمان که بالاخره ایرانی چیست و کیست و چه عوامل و معقولاتی هستند که خمیر مایه ایرانی را میسازند ؟ در این راه میتوانند فرهنگ شناسان ایرانی بما کمک کنند. این ها را باید باز شناسی کنیم و ببینیم هویت ایرانی و ملی ما چه تاثیری در زندگی فردی و اجتماعی آینده ما دارد؟ شناسائی کامل تاریخ سرزمین مان، ما را به هویت و اصلیت مان میرساند. معلوم است که این تاثیری بسیار بزرگ در یگانگی و یکپارچگی ما برای رهائی از چنگ استبداد دارد، وگرنه محو کردن مفاخر ملی و تاریخ پر افتخار ما از ذهن نسل های آینده، بی دلیل انجام نمی پذیرد. اگر ما مکث ویژه ای فقط روی هویت ایرانی بکنیم، میبینیم که هویت آذری، هویت کردی، بلوچ و هویت خوزستانی، مازندرانی و گیلانی و غیره و غیره، هر یک پایه های هویت ملی ما را میسازند. ما چه بایستی بکنیم که هم از چنگال هویت اسلامی، که هزارو چهار صد سال ما را به بند کشیده و سد راه ما بسوی دنیای مدرن و مدرنیتت است، رهائی یابیم و هم زیر مجموعه های هویت خودمان را از دست ندهیم؟ آیا این یک تکلیف بزرگ در این سی و دوسال گذشته برای سیاستمداران ما نبوده؟ این همان چیزی است که جدال صد و پنجاه ساله ایران روی این مسئله دور میزند و نیاز مبرم جامعه ما را به انسان های ایرانی روشن ضمیر میرساند، که بتوانند در حل این مشکل بزرگ کمک وهم کاری کنند. در واقع ما هنوز نتوانسته ایم راه حلی را پیدا کنیم، تناسبی را بیابیم، تا بیک تعادل برسیم که از یک طرف همه در این مسائل شریک باشند و در عین حال این زیر مجموعه ها از بین نروند و شاداب و سرزنده در ساختن ایرانی آباد و آزاد با حقوق انسانی و برابر و با اختیار، داوطلبانه و با میل شرکت کنند. این راه حل تا کنون بیان نشده و هم چنین ازهمبستگی ما بین این زیرمجموعه ها هم تا کنون خبری نیست. آیا ایرانی انسان است؟ متاسفانه ما بعد ازتوطئه سال پنجاه و هفت، گرفتار نظامی شدیم که نه تنها هویت های کوچک تر را از بین برده و نابود کرده، وهویت ایرانی را نیز بکلی نفی میکند وتنها یک هویت را میخواهد به ما تحمیل کند، بلکه "انسان بودن" ایرانیان را هم زیر علامت سئوال برده اند. هویت انسانی اکنون در کشور ما درمخاطره است. زیرا که "شخصیت انسانی" ما، بصورت سراسری در ایران با تجاوزهای مختلف، به عمد خرد و زیر پا گذاشته میشود. با جنایات وفجایع غیر انسانی که سال ها است در کشور ما توسط این وحشی ها رواج دارد، هرروزه ابعاد آن غیر انسانی ترمیشود. این سئوال پیش میآید که آیا مردم ما دارای حرمت و حقوق انسانی هستند؟ مسئله قیام عرب یا آذری یا کرد برای ما فقط یک مشکل ملی نیست، بلکه حتی انسان بودن همه ما درخطرو زبان وتفکرات ما جزولاینفک آن است. مهم تر ازآن موضوع پست نگاه داشتن زنان، مسئله درست شدنی ای نیست، موجودیت اسلام بدون شک، بروی بردگی زن و بسته بندی پوششی آن بنا شده و اگر این نباشد دیگر اسلامی وجود ندارد. از آن گذشته هویت انسانی زن در جامعه ما، بعنوان یک موجود انسانی برابر حقوق با مرد، بکلی زیرعلامت سئوال است. در حالیکه خود مرد هم در جامعه اسلام غلامی بیش نیست. در جامعه اسلامی مالکیت زن را به مرد سپرده اند، اما انسانیت از هردو سلب شده است و هردواسیر اراده وابزاردست دیکتاتور دینی شده اند. مالکیت ایران ازآن کیست؟ سیاست مسئله انسان های برابر حقوق است. یعنی وقتیکه انسان ها برابرحقوق نباشند، سیاست به مفهوم مدرن موجود نخواهد بود و ما سیاستمدار نخواهیم داشت. دیکتاتورهای حاکم در چنین وضعیتی اربابند. این اربابان خدایگان و مالک کل هستند و بقیه، بنده و اسیر آنها. مگرالان در وطن ما اینطور نیست؟ رهبرهرکس را بخواهد می کشد. مالکیتش بروی همه کس و همه چیز است. مالکیت ایران که در طول تاریخ ازآن همه ایرانیان بود، اکنون از آن اسلام است و اسلام هم مرز نمی شناسد. بدین ترتیب این ها ریشه ما را با زادگاه مان ایران بریده اند و سپس ایران و فرهنگ و مردمش را زیر پا و در راه منافع اسلام لگدمال کردند. این چیزی است که همه ما میدانیم که ما اسیران این خدای بیگانه دیکتاتورشده ایم. اگرما واقعا نمی خواهیم اسیر و کنیز و برده باشیم، باید درک کنیم و بفهمیم که این قدرت زور و سبعیت، توسط ما پائین کشید نی است. این گروه حاکم برحیات ما روحانی نیستند. این ها قدرت را در دست گرفته اند که ثروت ملی ما را به حساب های بانکی خودشان در خارج کشور ببرند، همان طور که تا بحال برده اند. تا توانستند کشته اند، تجاوز و شکنجه کرده اند و چاپیده ا ند. اینها در میان شان یک انسان درست هم پیدا نمی شود. اینها بر خلاف تصور ما سیاستمدارن خودی نیستند که در امنیت، آسایش و حقوق انسانی و شهروندی ما بکوشند که به آنها اعتماد کردیم و آنها را بقدرت رساندیم. ما نمی دانستیم که بعد ازبه قدرت رسیدن این ها، ما "امت"، کنیز و غلام این دیکتاتورهای مذهبی می شویم و تاریخ و هویت و فرهنگ چند هزار ساله مان توسط اینها حک خواهد شد. در جستجوی هویت ملی رویداد فاجعه پنجاه و هفت، که در انجامش ما نقش برجسته ای داشتیم، بدون آنکه قبلا آگاه باشیم که این ها و اربابان استثمارگرشان چه نقشه کثیفی برای اسارت ما کشیده اند، باعث عدم ا نسجام ما در اثر پاره پاره شدن هویت ما شده. حال که همه ما از این نکبت آگاه شدیم ، بایستی در رفع آن بکوشیم. دقت کنیم که باید هویت ملی مان را دوباره زنده کنیم، تا انسجام یابیم. این تنها سلاحی است که ما را از چنگ همه این دیو صفتان آزاد میکند. این سلاح بهم پیوستگی همه ما در زیر پرچم شیرو خورشید نشان و پیکاربا بیگانه، دیکتاتور، استعمارو استثمارواستحمار است. این تنها رسالت برای رسیدن به آزادی و حاکمیت مااست. عناصر ویژه هویت ایرانی کدام اند؟ هویت ایرانی در تمام طول تاریخ دارای مشخصاتی ویژه و ثباتی بوده است که آنرا از دیگر هویت ها متمایز میکرده. این تمایز از دل همان ثبات بوجود میاید که ایرانیان را از چینی ها، مصری ها، یونانی و ترکها و روسها متمایز میکند. پس در راه هویت یابی ما بایستی آن عناصری که تفاوت ها را بوجود میاورند، پیدا کنیم. این تفاوت ها "عناصر ویژه ما" است. با پیدا کردن این عناصرمیتوانیم از حک شدن هویت و فرهنگ مان جلوگیری کنیم. ما باید ریشه های هویت خود را بجوئیم و تفاوت و برجستگی های آن را بشناسیم. باید پی ببریم که در میان ما ایرانی ها کدام عناصر از تداوم و استحکام بیشتری برخوردار است و مختصات آن کدام است. ایرانی ها کدام عضو فرهنگی را گرامی میدارند و دنبال میکنند. این همان پدیده هائی است که ما را از دیگران متمایز میکند و ما باید آن ها را تقویت کنیم. ازاین نظر "شناخت تاریخ ایرانی" برای فرد فرد ما و دانستن فراز و نشیب های آن، بویژه در چنین مقطع حساس بحرانی، گریز ناپذیر است. هیچ اقدامی بدون "پشتوانه تاریخی" و حمایت فرهنگی استوار نمی ماند. برای همین میگویند: "گذشته چراغ راه آینده است". بهمین خاطر میگویند: " پدیده نو از دل کهنه در میاید" و یا "مدرنیته از دل سنت میخیزد". پس باید بصورت فرد فرد تمام جهان بینی های خود را در کنار اسطوره ها، سنت ها، نشانه ها و پندارهایمان که در چهارچوب اصلیت و هویت ملی است را پیدا و در کنارهم بگذاریم وآن ها را بشناسیم. شناخت این ریشه ها، شناخت فرهنگ ماست که پیوند ما را با یگدیگر تحکیم کرده و ما را درعین حال از دیگران متمایز میکند. همانطوری که ژاپنی با چینی و یا امریکائی با فرانسوی فرق دارند و هر کدام ریشه های مربوط به خودشان را دارند، با اینکه پدیده های مدرنیته و اشتراکات شان را درهمه شان میبینیم، با وجود این هر کدام با دیگری متمایز هستند. پس این بدان معنا نمی تواند باشد که اگر ما دمکراسی میخواهیم، دیگر اهمیتی به هویت ملی و ویژه گی های خود نداشته باشیم و بتوانیم در روند مدرن شدن فقط به داشتن حقوق بشر و برابری زن و مرد اکتفا کنیم. هیچ کشوری نتوانسته است بدون هویت ملی خودش پایه های دمکراسی خودی را بگذارد. اما این هویت ما در کجا قابل جستجوست؟ تاریخ بازگو کننده هویت و اصلیت ماست و نقش ارزنده ای در این مقدمه مدرنیته بازی میکند. بیهقی در کتاب "تاریخ بیهقی" میگوید: "تواریخ خزانه اسرار امور است و هر که از علوم تواریخ اعراض کند، دست زمانه بر او دراز شود". هویت ملی و هویت های کاذب ما باید با هویت ایرانی به پیشواز مدرنیته و دمکراسی برویم، تا نقش ایرانی خود را بیابیم و تمایزمان را از دیگرملت ها برجسته سازیم. هویت های کاذب که در تضاد شدید با جهان بینی های ایرانی هستند، همیشه مانع از پیشرفت ما بسوی مدرنیته گشته اند، زیرا که پایه هویتی آن ها بروی دین و الهیات است و در تضاد با مسائل زمینی و رویداد های واقعی است. این تضاد ها باعث عدم تحول دمکراتیک میشوند. متاسفانه در میان ما خود فروشان، تحریف کنندگان تاریخ، دروغ گویان و کسانیکه با مقاصد ایدئولوژیک، یا مقاصد مذهبی و یا سیاسی، ایران ستیزی و تاریخ ستیزی میکنند بسیارند، که بخاطر منافع شخصی که از ثروت این سرزمین میبرند، جلوی این تحولات را میگیرند. باید بدانیم که اینها در اذا بردن منافع شخصی شان چه نسل هائی را مانند خود فاسد میکنند. مردم ما با درک نکردن از تاریخ واقعی آنچه را که سیسرون فیلسوف رومی میگوید به حقیقت می پیوندانند. او میگوید: " وقوف به تاریخ شرط بلوغ است". وکسی که از آن اطلاع واقعی نداشته باشد، براه کژ کشیده میشود. ملتی که تاریخ خودش را نشناسد، دهقان بی سوادی است که نقشی در فعل و انفعالات اجتماعی، سیاسی، وفرهنگی بازی نخواهد کرد. یعنی در این دهقان، جهل به منزله "همیشه کودک ماندن" است، زیرا ارزش حیات انسانی جز از راه اتصال آن به زندگی اجدادی که در تاریخ ثبت شده حاصل نخواهد شد.

با توجیه این ترکیبات، زمان حال ایرانیان شامل گذشته آن هاست. یعنی دو سده آخرتاریخ معاصر ما را تشکیل میدهد و نشان دهنده این است که سرزمین ما سراسر در ستیز و یا واکنش میان تجدد و سنت بوده است. بنا براین بخش بزرگی از تاریخ ما در دویست سال اخیر این جدال را، جدال سنت و مدرنیته را در خودش دارد که فراز و فروز داشته و در سال 57 سنت و عقب ماندگی ذهنی بر تجددی که پادشاهان بزرگ پهلوی بما داده بودند پیروز شد. یعنی جامعه میل به ادوار کرد و بکلی سد راه تحول خود گشت. نیروئی که حاکم شد همین نیروی جهل و عقب افتادگی است که مجبورا به دیکتاتوری پیوست و بعد از سی وخورده ای سال کارنامه ننگین خویش را بما عرضه کرد. زمان حال ایرانیان سراسر ستیز این دوپدیده است. درون گرائی و برون گرائی، سنتی و جهانی شدن، بومی و خارجی و بالاخره خودی و دیگری. میبینیم که مردم ایران بیش از یک هزاره جدال ممتد میان ایرانیت و اسلامیت داشته اند. هزارو چهارصد سال است که این تناسب بین ایرانیت و اسلامیت را ما نتوانستیم ترسیم و برقرار کنیم که اصولا چه تناسبی بین این دو هویت موجود است و اگر تناسبی موجود نیست، که حقیقتا موجود نیست، هویت کاذب را رها کنیم. این دوهویت در کل کاملا متضاد و آشتی ناپذیر با یگدیگر میباشند و تاریخ گواه آنست. این دو با یگدیگر مانند آب وآتش هستند و هزار سال دیگر هم قادر به تحمل هم دیگر نیستند و با بودنشان عقب ماندگی ما را برای هزار سال دیگر تضمین میکنند. اما اینجا بایستی تعمق کنیم که کدام یک ازعناصر هویت اسلامی توانسته اند در ما نفوذ کنند و تبدیل به هویت ما شده اند؟ اگر این عناصررا شناختیم، سعی کنیم آنرا ازعناصر هویت خویش دور کنیم. بطور مثال گذاشتن قرآن سرسفره هفت سین نوروز و یا خود داری از برگذاری صدها مراسم سنتی بزور اجحاف شده و جایگزینی دوباره آن با جشن ها و شادی های ایرانی . باید بسنجیم که چه بخش هائی از ایرانیت هنوز جزو وجود ما است؟ باید هر چه زود تر آنها را بشناسیم وارج نهیم. خود این پدیده ما را شدیدا دچار بحران هویت میکند. همان چیزی که فردوسی تاکید میکند و میگوید:

"زایران واز ترک و از تازیان نژادی پدید آید اندر میان

نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود سخن ها به کردار بازی بود

شاید هیچ پیش بینی رساتر از این سخن، بحران امروزی هویت را تعریف نکرده باشد. مشخص است که ترک چه میگوید، هویت و اخلاقیات و کردارش چیست. کردار امروزه اش برابر تجربیات تاریخی اش است. عرب چه میگوید. باز هم مشخص است. ایرانی و یا دهقان پیش از اسلام هم مشخص است. اینها هر سه دارای عناصر ریشه ای هویت ویژه خود هستند. حال اینها را بطورغیرخلاق و بزور با هم امتزاج میدهیم و می بینیم که از د ل شمشیرعرب، شمشیر مغول و شمشیرترک و شمشیر فارس، چه چیز عجیب و غریبی بوجود میاید که اینآشفتگی روانی در گفتار و کردار و تجربیات ما را بوجود میآورد. این چه عصاره ایست که از ما بجای مانده؟ آگر به سخنان آخوند ها توجه کنیم، تجسم عینی این عصاره هستند که می بینیم عربی حرف میزنند، عرب نمی فهمد که اینها چه میگویند. فارسی حرف میزنند، فارس نمی فهمد اینها چه میگویند. برای اینکه نه عربی اش عربی است و نه فارسی اش فارسی است. عربی اش به فارسی و ترکی آلوده شده و فارسی اش به عربی. و اینها امروز پیش کسوتان ما شده اند و تمام جامعه ما را آلوده کرده اند. رابطه عاطفی ما بین مادر، سرزمین مادری و هویت ملی در مسئله هویت شناسی وبازشناخت هویت ملی، افراد یک ملت باید احساس کنند بوسیله کشور،ملت و جامعه خودشان مورد شناسائی واقع میشوند و از طرف دیگر سرزمین مادری خودشان را بعنوان سر زمین ملی بشناسند. وفاداری آنها به ملت و سرزمین مادری شان، باید بیشتر از وفاداری به زیرمجموعه های هویتی باشد، مانند قوم بودن، نژاد بودن و غیره. این وفا داری و ارج بخشی به ارزش های برجسته ملی و تاریخی، اسطوره ها، نماد ها، جشن ها، سنت های زیبا و ارزنده، نشانه های ویژه فرهنگی و حدود و ثغور مرزهای سرزمینش میباشد. در اینجا یک رابطه احساسی و عاطفی شدید مابین مادر، سرزمین مادری و هویت ملی ایجاد میشود. مادر و وطن در ضمیر ما درهم آمیخته اند. عشق به وطن به منزله عشق به مادر است که ابدی و جاودانی است. برای همین هم در زمان ما میگفتند "مام وطن". این همان چیزی است که اصلیت و شناسنامه ما را میساخت. اسلام اما مرز و سرحدی نمی شناسد و جایگاه وطن و مادر را در پیوند با دین و قرآن عوض کرده. برای همین است که برای بسیاری از ما وطن و عشق بآن مفهومی ندارد. پس سئوال کلیدی در اینجاست .اگر ما مجموعه ای ویا زیر مجموعه فرهنگی ای را و یا انسان هائی را از نعمات مادی ومعنوی وعاطفی سرزمین مان محروم کنیم، آیا این لطمه بزرگی به آن افراد که معتقد ند این سرزمین ، سرزمین مادری من هست وارد نمی کنند؟ از خودمان سئوال کنیم، اگرفقط درد و رنج و سرکوب و گرسنگی و فقر را بطورمثال ما برای بهائی های ایران به ارمغان بیاوریم، آیا ا ین انسان ها و یا آن بچه بهائی ها که والدین شان را میکشند و آنها را از آموزش و تحصیل باز میدارند، میتوانند چنین احساسی را داشته باشند که در سرزمین مادریشان زندگی میکنند؟ یعنی "مادر گونه" با آنها رفتار میشود؟ آیا با تداوم این ظلم به آن ها، این ها از سرزمین مادری متنفر نمی شوند و این عشق و عاطفه را در خود با او نمی کشند؟ در مورد بلوچ ها و کرد ها و آذری ها و عرب های ایران هم همین طور است بطوری که میخواهند بعد از بیش از سه هزار سال از ایران، سرزمین مادری شان جدا شوند. درک چنین احساسی در این انسان ها، ارتباط مستقیم به بهره گیری ازمسائل مادی و معنوی و عاطفی دارد. در سرزمینی که از ثروتمند ترین کشور های جهان است، مردم ما بایستی اندامشان رابرای زنده ماندن بفروشند وزنان شان خود فروشی کنند، تا فرزندانشان برای فروش به کشور های عربی فرستاده نشوند و یا ازگرسنکی نمیرند. اینجا به روشنی شکستن و یا پاره پاره شدن هویت ایرانی و محوآن را می بینیم. "احساس مالکیت بروی سرزمین مادری" باید دقت کنیم که برای بیرون آمدن از این منجلاب هزاروچهار صد ساله، " راه کار" رهائی در عصرروشنگری و مدرنیته، سرنگون کردن حکومت استبدادی از طریق شناخت و بازگشت به هویت ایرانی و پیوستن به مردم سالاری است. در واقع میشود با این حرکت به تمام این درد و رنج ها و گرسنگی ها پایان داد و از این جدائی های دردناک جلوگیری کرد. در اینجا احتیاج به توضیح است که چگونه میتواند این "معجزه تاریخی" بوقوع بپیوندد. راه کار در این است که در عصر تجدد و مدرنیته میتوان "احساس از دست رفته مادرانه" را به تک تک شهروندان دوباره برگرداند. چطور....؟

در ساختار مدرنیته قوانین حقوق بشر و اجرای کامل آن توسط "قانون دمکراسی" ضامن بخشیدن این احساس به تک تک شهروندان است که تمام شهروندان بطور مساوی و برابر میتوانند از نعمات این ثروت بزرگ ملی و معنویات قانون برخوردار شوند. چرا....؟ برای اینکه انسان ها در جامعه مدرن از حقوق سیاسی برخوردارند. یعنی بطور مثال انقلاب فرانسه به هر شهروند فرانسوی حقوق سیاسی اعطا میکند. حقوق انسانی، حقوق بشری را اعطا میکند. به آن ها میگوید هر فرانسوی ازتمام این حقوق بصورت برابر برخوردار است. حق زندگی کردن ، حق بقا، حق انتقاد، حق شکایت کردن، حق تصمیم گیری در زندگی سیاسی و نقش دادن زندگی فردی و داشتن شخصیت واراده پیش برد عمل. این احساس به تک تک افراد، چه زن و چه مرد الغا و داده میشود که فرانسه متعلق به همه شماست. متعلق به ناپلئون و یا لوئی چهاردهم و یا فلان رهبر به تنهائی نیست. متعلق به همه شماست و این شمائید که قضاوت میکنید، تصمیم میگیرید و اجرا میکنید. بهمین دلیل احساس مالکیت باین سرزمیندرمردم بوجود میاید. در این جاست که همه حس میکنند مالک سرزمین خویشند و این سرزمین دارای عناصر ویژه هویت خودشان است. با همه این توضیحات، هویت ایرانی و شکل گیری آن ارتباط مستقیمی با فرهنگ سیاسی جامعه دارد. هرگز نمی توان با یک فرهنگ استبدادی و بحران سازی و شاخه شاخه کردن مردم، هویت ملی بلوغ یافته و رشد کرده داشته باشیم. ممکن است که جوانان ما به خیابان ها بریزند و اعتراض کنند، اما این بخاطر ظلمی است که بر مردم ما روا میشود. این اعتراضات در کل بخاطر احیای هویت ملی نیست، زیرا ریشه ای از هویت ملی در آن ها موجود نیست. و اگر هم هست، بسیار ضعیف است. بخاطر اینکه امکان شناخت تاریخ ملی شان بانها داده نشده و با این جو آن ها تربیت نشده اند. به همین دلیل هم احساس هویت ملی در ما فروکش کرده است، زیرا ما دیگرامیدی به مالکیت زادگاه مان نداریم و بنابراین قابل حرکت نیستیم. اینجا روی سخن من با سیاستمدارهای اپوزیسیون مبارز با جمهوری اسلامی است که به سادگی فکر میکنند هر ساعتی که بخواهند و تصمیم بگیرند میتوانند با اشاره ای مردم ایران را بصورت چند میلیونی به خیابان بکشند و حکومت استبدادی را واژگون کنند. برعکس هویت ملی در این سی و دوسال گذشته آن چنان توسط همین حکومت با برنامه ریزی های وسیع تضعیف و تخریب شده که وصفی بر آن نیست و کسی هم تا بحال توجهی بر این مسئله کلیدی آزاد سازی ایران ندارد و اقدامی در این باره نکرده و نمی کند. پس بدون" تقویت هویت ملی و برجسته کردن نماد ها و سنت ها و تاریخش" و اینکه ایرانی خود را بشناسد که کیست وبکجا میخواهد برود و چگونه میخواهد برود، حرکت دادن مردم علیه این غاصبان امکان پذیر نیست. اول باید یک" امت " بیاموزد که هویتش چیست و " اندیشه شهروندی" پیدا کند و احساس کند که چنین قدرت استبدادی، بزیرکشیدنی است و زمانی که بزیر کشیده شد، همه افراد یک شهروند عادی میشوند و میتوانند از تمام حقوق انسانی در جامعه شان برخوردار شوند، جامعه ای که مال آن هاست. در طی این سی وچند سال، کسانیکه خود را رجال سیاسی ایران میدانند و اپوزیسیون برون مرزی را تشکیل میدهند، چه برنامه ای برای جلوگیری این تخریب ریشه ای داشته اند؟ چه آموزش و شناختی در مورد تقویت هویت ایرانی که زیر مهمیز شستشوی مغزی اسلامی است داده اند؟ مثلا در مورد این اعتقاد که مردم فکر میکنند قدرت موهبتی است الهی که از جانب امام زمان به خمینی و یا سیدعلی خامنه ای داده شده. چه تدابیری را انجام داده اند و خلاف آن را اثبات کرده اند که این نوع تفکرات چیزی جز خرافات نیست. با چنین جو و روح اسلامی که ما با آن روبرو هستیم و با چنین فرهنگ سیاسی که هویت ملی را بدین سان تخریب میکند، احساس ملی رشد نمی کند، بلکه خفه و نابود میشود. درهویت ملی بایستی فرد احساس کند که عضو ملت است واز طرف ملت و کشور بعنوان عضو شناسائی میشود. این آب و خاک از آن اوست. اوست که بار کشیدن این فرهنگ بزرگ بدوشش است و باید در تداوم واعتلای سالم آن و واگذاریش به نسل های آینده بکوشد. مرحله عالی هویت شناسی در جوامع امروزی یکی از عناصر، هویت شناسی فردی هم هست. مثلا کشتن بهائی ها و یا تار و مار کردن آنها، و یا محروم کردن فرزندان شان از هر نوع آموزش و تحصیل، و یا سرکوب وحشیانه دیگر اقلیت های ایرانی چون مسیحی ها، و یا یهودی ها و بطور مثال تار ومار کردن اقوام ایرانی و یا کشتن آنها. آیا با اعمال این نوع جنایات، این اقلیت ها نظام جمهوری استبدادی را تائید میکنند؟ چه انتظار واهی ای. برعکس آنها هرطور شده مقاومت میکنند، میمانند و صبرمیکنند تا بتوانند چنین نظامی را سرنگون کنند. بحران هویت در تفرقه انداختن گروهها و اقوام مختلف ایجاد میشود که بعناوین مختلف از جانب آخوند ها انجام میپذیرد. مثلا پارس ستیزی کرد ها. آنها نماینده پارس را رفسنجانی معرفی میکنند. اما از کرد ها باید پرسید پس در این صورت نماینده ترک در اینجا چه کسی است؟ سئوالی که آنها معمولا دوست ندارند جواب بدهند. کاملن مشخص است که نماینده ترک ها سید علی خامنه ای میباشد. پس پارس ستیزی آنها بی مورد است، زیرا که قرن ها ترک زبانها برما حکومت رانده اند و آسیب هائی که ما از آن ها دیده ایم، غیر قابل توصیف است. درهرحال نحوه برخورد باین صورت برای مخدوش کردن ذهن ها است که میخواهند ذهنیت تاریخی ما را کور کنند. یعنی جمهوری اسلامی میخواهد از یک طرف حمله به هویت ملی را شروع کند و با بجان هم انداختن این اقوام، به هم در واقع کاری کند که آنها دست از هویت ملی که آنها را بهم می پیوندد بشویند و از جانب دیگر زمینه ای فراهم کند تا با مذهبی بودن و خرافاتی بودن این اقوام هویت اسلامی را پا بر جا سازد. برای همین هم هست که خرافات را بشدت رواج میدهد. جمهوری اسلامی بخوبی میداند که عناصر بقای یک ملت در هویتش است ومحوهویت ملی ایرانی، کاری که در تمام طول تاریخ استیلای اسلام انجام نشده، اکنون باید انجام شود و ایران بایستی از بین برود، زیرا که جمهوری اسلامی ملت نمی خواهد و این مردم باید امت شوند. باین ترتیب احساس همبستگی با شیعه های لبنان بیشتر از همدردی با ملت ایران، با هموطنان بلوچ و عرب زبان ایرانی، کرد ها یا آذری ها میباشد. چرا...؟ برای اینکه عنصرهای برپائی هویت از نظر آنها بر پایه دین است. بنابراین تمام پایه ها و عنصرهای هویت ملی را سعی میکند نابود کند زیرااین عناصر ملی با اسلامیت در تضاد اند وهرگز هم بنوعی آشتی پذیر نیستند. اینجاست که نمایندگان سیاسی هویت های دیگررا نابود میکنند. این سیاست باعث شد که با بقدرت رسیدن این حاکمان، نمایندگان هرنوع ایدئولوزی یا حکومتی را که از ناسیونالیسم ایرانی دفاع میکردند سرکوب و یا نابود کردند. تنها قرائتی که در این حاکمیت باقی ماند، قرائت هویت شیعه اسلامی است. پس این شیعه که روزی بداد ما رسید وعثمانی ها و دیگران را از ایران راند، امروز ابزار دست بیگانگان واشغالگران شده و از ساده بودن و اعتقادی بودن و خرافاتی بودن مردم ما بهره برداری میکنند و دشمن خونین ایران و هویت ملی شده و میخواهند بکلی آنرا از صفحه روزگار محو و انسان های ایرانی را برای همیشه، با امت شدنشان، از انسانیت محروم کنند. پرسش عاقلانه و منطقی این است که آیا ما با تمام ریشه های هویتی که شیعه در ما بجای گذاشته، بایستی بگذاریم تا انسانیت و اصلیت ما را از ما بگیرند و از ما امت های پوچ بسازند و یا اینکه ما بایستی با این شیعه و روش های غیر انسانی اش بسختی مبارزه کنیم؟ ما آیرانیان در طول تاریخ با یونانی ها ،عرب ها، ازبک ها، مغول ها، عثمانی ها و افغان ها وحتی انگلیس ها و روس های متجاوز جنگیده ایم و پدران و مادران مان در راه آرمان ایرانیت، چه در آذربایجان، سیستان و بلوچستان و یاخوزستان و خراسان، همه نوع فداکاری درراه مبارزه با بیگانگان کرده و خون خود را در راه استقلال این میهن ریخته اند. لذا با چنین پیش زمینه ای، اگر ما خود را فرزندان و وارث بلاشرط خلف آنها میدانیم، پس ما مالک این سرزمین هستیم و بایستی این حق انسانی از دست رفته مان را پس بگیریم. رسالت ما اینست که بایستی این ارثیه تاریخی و فرهنگی را به فرزندانمان تحویل دهیم، تا بمانند امروز آواره و فقیر و بیچاره نباشند "پروژه ملت سازی "ملت سازی" فرایندی است که درآن افرادی که در یک محدوده جغرافیائی مشخص زندگی میکنند و با هم اشتراکات فرهنگی دارند، تشکیل دولتی داده اند که بر پایه اشتراکات اجتماعی شان بوجود آورده اند. در این صورت بین افراد این ملت و دولت شان "اعتماد" و "بستگی" بوجود میآید. بایستی هنر آشتی دادن متضاد ها را بکار برد تا "وحدت ملی" را تحکیم کرد. این پروژه با وحدت و رسیدن به حقوق شهروندی در داخل ایران کسب میگردد. هویت ملی ما بر این اساس بایستی گسترده و استوار شود، تا کرد و آذری و بلوچ و بهائی و مسیحی و یهودی ایرانی نسبت باین آب و خاک احساس مالکیت کنند و بهیچ وجه حاضر به ترک آن نشوند و ما بتوانیم در کنار آنها و آنها در کنار ما زندگی کنند. تنها راه ما ارج نهادن به تمام عناصر هویت ملی و ایرانی و هویت های اقلیتی است تا برآن اساس بتوانیم "پروژه ملت سازی" و "شهروند کردن تمام ایرانیان"، با حقوق مساوی و شانس زندگی کردن مساوی را برقرار کنیم. هویت ملی در صورتی شکل میگیرد که افرادی که از لحاظ فیزیکی وقانونی عضو یک نظام سیاسی هستند و در درون مرزهایئ سیاسی کشورشان زندگی میکنند، از لحاظ روانی هم خودشان را اعضا آن نظام و ملت بدانند. فقط در این صورت است که میتواند یک نظام سیاسی به بقای خردمندانه خویش ادامه دهد. بستگی نزدیک هویت ملی با حقوق شهروندی از اساسی ترین نکته هائی است که باید بآن در اینجا اشاره کنیم. توجیح کامل حقوق شهروندی و احساس مالکیت شهروند به سرزمین مادریش، باعث تحکیم وهمبستگی درهویت ملی میگردد که در چهارچوب دولت های ملی در سراسر جهان امکان پذیر گشته.شهروندی شان و مرتبه جدیدی است که دلالت ضمنی بر "انسان بودن"، بعنوان عضوی از دولت ملی دارد. چیزی که ما در حال حاضرنیستیم و نداریم. برابری در مقابل یک ملت و یا حقوقش را بایستی این شهروند بتواند تجسم و یا درک کند تا بتواند شهروندی عینیت بخود بگیرد. این برابری بایستی در تمام عرصه های زندگی تامین شود، از جمله: برابری در دست یابی به مقامات سیاسی و اداری جامعه. برخورداری از شغل و امکانات رفاهی و برخورداری ازقانون مساوی و حقوق مساوی. تساوی در حقوق و امکانات قانونی. برابری در حقوق ومشارکت سیاسی. برابری در توزیع خواسته ها. احساس روانی برابر برای تمام اعضای ملت که به حقوق شهروندی شان دسترسی پیدا کنند. اینجاست که با آگاهی از این حقوق ، هویت ملی دوباره نقش میگیرد. مسلم است که مسئله وفاداری به ارزش ها، نماد ها، زبان ، فرهنگ، سلیقه ها، قانون اساسی و پرچم، همه مشخصاتی هستند که یک ملت را از سایر ملت ها متمایز میسازند. اینها میبایستی تکامل و تقویت شوند. بازشناخت هویت ملی اجماع روز را میسر میکند بنا براین استدلال ها، با شناخت مردم به هویت تاریخی شان، با یگدیگر پیوند خورده و اجماع روز را میسازند، که این اجماع حکومت اشغالگر را بزیر میکشاند و راه برای ساختن حقوق شهروندی، مردم سالاری و ملت سازی هموار میگردد. این آن چیزی است که در کشور ما هرگز انجام نشده و این یک "نیاز بزرگ برای مردم ما" است، تا اکثریت ملت بتوانند ایران را از آن خود بدانند و در سرنوشت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اش، شرکت موثر داشته باشند. مسئله "حقوق شهروندی" در هویت ملی، مسئله نهادینه شدن این آرمان ها است که در شکل هویت ملی میبایست تجسم پیدا کند و آنرا شکل دهد. از لحاظ فرهنگی ممکن است مرزهائی بوجود بیایند که در تناقص با "روح ملی" هستند. این تناقصات را باید دید و شناخت و از بین برد تا ملت باهم یکپارچه گردند. در نتیجه کاملا مشخص میشود که چه ویژگی هائی، ما را از ملت های دیگر متمایز میکند. این تمایز ها باید تمایز خشونت آمیز و ستیزآمیز نسبت به ملت های دیگر نباشد. هر جا چنین تمایلی آشکار شد بایستی تضادی وجود داشته باشد که بایستی این تضاد را ما برطرف کنیم، تا درآنجا زندگی برقرار شود. " رفتارامروزی اجتماع ایران " ازاین جا شکل میگیرد که عده ای از کردهای ناراضی، آذری ها و غیره خواهان جدا شدن از ایران هستند. این در اندیشه آنها پایه گرفته و رفتار آن ها را مشخص میکند. "رفتار" تابعی از عوامل زنجیروار متعددی است که حلقه ما قبل بروز آن در این زنجیره "قصد" و "نیت" است. قصد ماندن، قصد رفتن، قصد مقابله کردن، قصد انقلاب کردن، قصد اینکه من مبارزه میکنم تا هویت ایرانی من بر هویت اسلامی غالب گردد. همه رفتارهای ما میتواند در این اشکال بحرانی شکل بگیرد. قصد و نیت هم تابعی از دو متغیر دیگر است. یکی "گرایش بسوی رفتار" و دیگری "ناهنجارهای ذهنی". در متغیر اول که فردی و شخصی است، فرد انجام یک عمل را در نزد خودش ارزیابی میکند و خوبی و بدی آنرا می سنجد. متغیردوم در مورد "انجام" آن بازتاب، بیشتر بازتاب نفوذ و فشار اجتماعی بر فرد است. اما دو متغیر دیگر نیز تاثیر گذار بر انجام این عمل هستند. یکی "انتظار فایده " است و دیگری "ارزیابی فایده" که اینها رفتار انسان را براساس "انتظار" و "فایده" شکل میدهند و خود مقوله ایست روان شناختی. مردم ایران بایستی قبل از سرنگونی این فرصت را داشته باشند تا در مقوله دمکراسی یا مردم سالاری تامل کنند و آگاه شوند که این آن ها هستند که در آینده حکومت میکنند، نه یک نفر بنام ولی فقیه. آنها بایستی بتوانند ارزیابی کنند که اگر این راه را انتخاب کنند، چه فوایدی در انتظار آن ها میباشد. آیا انتظارها و توقعات آن ها بر آورده میشود و به حقوق انسانی و حاکمیت خود میرسند ؟ در اینجاست که اگر جواب آری باشد بحرکت میافتند و بر علیه حکومت اشغالگر قیام میکنند. "پیش نویس قانون اساسی" پیش نویس قانون اساسی حکومت آینده و مفاد مفروض شده درآن، قانون اساسی آینده ایران که مردم ما بان رای "آری" داده باشند نیست، بلکه مجموع اندیشه هائی است درست و منطقی در چهارچوب حقوق آینده ایرانی وفرهنگ و هویتش. در دوران قبل از سرنگونی اگر ما صد تا پیش نویس قانون اساسی هم آماده کرده باشیم، باز هم کم است. این با کمک اندیشمندان ایرانی در داخل و در سراسر جهان میتواند نوشته و تکمیل شود. در بعد از سرنگونی، بکوشش نمایندگان واقعی مردم بایستی این اساس نامه تهیه و به مجلس ارائه شود. در اینجا آیا بهتر نیست که ما از صد ها نسخه استفاده و رونوشت اصلی را بنویسیم و تکمیل کنیم، تا فقط یک نسخه را دو سه نفری بنویسند؟ مسلم است که صد "پیش نویس" بودنش بهتر است تا نبودنش. ما بایستی این برابری ها و حقوق مساوی برای همه را در پیش نویس و یا پیش نویس های قانون اساسی بیاوریم و آنرا بهر نوع که شده به اطلاع همه برسانیم، تا این مردم در مورد این حقوق شهروندی شان به شناخت برسند و بدانند که بعد از سرنگونی این حکومت ظلم میتوانند به مردم سالاری برسند و یک ملت یکپارچه و یک هویت داشته باشند. در این پیش نویس ها بطورمثال گفته میشود که چه فوایدی برای ملت در "قانون" در نظر گرفته شده و آیا در آن انتظارات همه ملت بر پایه آزادی، حق انتخاب آزاد، حقوق و شانس کار، بیمه و درمان و زندگی مساوی وبرای اولین بار در تاریخ، بردن سهمی از ثروت کشور ثروتمندی که در آن زندگی میکند، بطور کافی در نظر گرفته شده است؟ اگر اینطور است پس این خود ابزاربرنده ایست که میتواند ملت ایران را دوباره بسوی وحدت و یک جامعه سالم مدنی بکشاند. بعد از ارزیابی فایده، و اینکه این فایده انتظارات آن ها را برآورده میکند، این واقعیت که بعد از سرنگونی به انتخابات آزاد میرسند و حکومت دلخواه خویش را خود انتخاب میکنند، رضایت آن ها را برآورده می نماید. با آگاهی یافتن کامل از این حقوق برای آینده شان و انسجام یافتن آن ها در زیر پرچم ملی، "انجام حرکت" از جانب مردم بسوی آزادی بسرعت آغاز میشود.

شاهین ایران پور

جامعه شناس

20 Juli 2011

Thursday, September 8, 2011

مناسبت تصمیمات ایرانیان نسبت به انتخابشان بر مالکیت منافع ملی‌ کشوری که از آن آنهاست چه می‌باشد؟

همیهنان گرامی در برنامه ای دیگر بر روی رادیو ایرانزمین بر روی موج ف. م ردیف ۱۰۲.۶ مگاهرتز در روز پنجشنبه به گفتگو با یکدیگر پیرامون:

مناسبت تصمیمات ایرانیان نسبت به انتخابشان بر مالکیت منافع ملی‌ کشوری که از آن آنهاست چه می‌باشد؟

در صورت تمایل می توانید به طریق شماره تماس برنامه: ۷۰ ۶۰ ۳۲۰ ۳۱ /۰۰۴۶

یا به توسط صفحه فیسبوک...


https://www.facebook.com/profile.php?id=100000088875030



رادیو ایرانزمین

http://www.gnf.nu/


____________________________

فایل صوتی این برنامه :::


http://www.4shared.com/audio/hWhRMsiE/Monasebaate_tasmimate_Iraniaan.html



Thursday, September 1, 2011

چه اصول مشترکی یا پیش شرط هایی‌ میتواند در جهت براندازی این نظام در ابتدا به کار بسته شود تا این اصول بنحوی بنمایه لازم جهت برپایی یک رفراندوم را برای

همیهنان گرامی در برنامه ای دیگر بر روی رادیو ایرانزمین بر روی موج ف. م ردیف ۱۰۲.۶ مگاهرتز در روز پنجشنبه به گفتگو با یکدیگر پیرامون

چه اصول مشترکی یا پیش شرط هایی‌ میتواند در جهت براندازی این نظام در ابتدا به کار بسته شود تا این اصول بنحوی بنمایه لازم جهت برپایی یک رفراندوم را برای تعیین نوع نظام آینده در خود دارا باشد ؟


در صورت تمایل می توانید به طریق شماره تماس برنامه: ۷۰ ۶۰ ۳۲۰ ۳۱ / ۰۰۴۶

یا به توسط صفحه فیسبوک...

http://www.facebook.com/profile.php?id=100000088875030

رادیو ایرانزمین

http://www.gnf.nu/



_______________________