Friday, January 8, 2010

خرد چیست وخرد ورزی چگونه است

بنام خداوند جان و خرد
بررسی در جامعه شناسی اندیشه

شاهین ایران پور

خرد چیست وخرد ورزی چگونه است

هدایت انسان ها با منطق درست و خرد بارورسرچشمه گرفته از آن، یک روند تصادفی و یا اتفاقی نیست، بلکه احتیاج به شناخت و درک عمیق از استعداد های انسانی، بافت جامعه شناسی محیط انسانها وفرهنگ و روانشناسی آنها دارد. متاسفانه بدون شناخت این مسایل و شناسایی تضاد های موجود در آن و یافتن یک روش درست برای رسیدن به واقعیت های ملموس، نمی توان مسایل و معضلات احساسی و فردی و مشکلات پیچیده جامعه را شناخت و راه حل خردمندانه ای برای آن یافت.

هر راه کاری برای پیش راندن، احتیاج بیک موتور حرکت و یا یک دینامیک سنجیده شده دارد که تمام اجزای آن همزمان بایستی در ایجاد این نیرو با هم شریک و متوازن باشند . متاسفانه در جامعه کنونی ایران، گروهها بسیار متفاوت و اندیشه های آنها با هم بسیار در تضادند و یا موتور حرکتی در داخل شان ساخته نشده تا بتوانند از قوانین روانشناسانه آن استفاده کنند و بر پایه این قوانین و با ایجاد یک اندیشه درست قابل قبول برای همگان، آنهم بصورت اندیشه جمعی، بیک موتور حرکتی برسند.

بزبان ساده، هر آنچه که بصورت یک اندیشه درست انجام میشود و نتیجه اش برای همگان مفید و پویاست، اندیشه ایست که با واقعیت های ملموس روی زمین قابل تحلیل و تفاهم باشد و منافع همه را در بر گیرد.

پرسش در اینجا اینست که ما چگونه میتوانیم بفهمیم که خرد جویی، خرد گرایی، و خرد ورزی چیست و ریشه خرد ما در چه روش اندیشیدن ی پایه گذاری شده؟

درپژوهش های اندیشمندان علمی جهان، تا کنون سه نوع " روش اندیشیدن" و تفاوتهای آنها با یگدیگر مشخص شده:

1 - شیوه اندیشیدن ساده یا "اندیشیدن دوگانه" ویا دوالیستی. هر روندی و یا مشکلی از دو تضاد مختلف و متقابل هم بوجود میآید که برای حل آن میبایست اجبارا یکی را برگزید وآن دیگری را رها کرد. برگزیدن یکی از این دو تضاد بیشتربصورت اتوماتیک بر اساس داده های حقیقی و احساسی و نه بر پایه رویدادهای واقعی ومنطق و درک پیچیده مسایل انجام میپذیرد.

2 - شیوه اندیشیدن" بصورت برآیند گرفتن ازنکات واقعی، مفید و سازنده هر نظریه و یا نظریه های پر از تضاد متفاوت". در این روش اندیشییدن ساختاردرونی یک مشکل و یا یک نظریه در برابر نظریه مخالف قرار داده میشود . در اینجا کشمکشی بزرگ مابین دو و یا چند تضاد درجریان است که از عوامل حقیقی و مفید و سازنده هر کدام ، برآیندی کسب میگردد و عوامل غیر حقیقی و منفی آنها بدور ریخته خواهد شد. البته میتواند در دو متضاد و یا نظریه متقابل اصلا عوامل مفید و سازنده موجود نباشد و نتوان از آنها برآیندی گرفت.

این شیوه ادیشیدن را شیوه اندیشیدن دیالکتیکی مینامند که اجزا آنرا "تز"، "آنتی تز"، و برآیند آنرا "سنتز" میگویند.

3 - شیوه " اندیشیدن چند گانه یا متغیر و یا لایه ای" که پایگاهش در روش اندیشیدن

خرد ورزانه که بر پایه « نظریه شناخت » و بر اساس کشف و پزوهش واقعیات از روند زندگی و درک ملموس از آن باشد، تا بتوان برای رفع نیاز و مشکلات پی در پی و پیچیده بشر راه حل های مناسب و سنجیده و عاقلانه ای یافت.

پس اگر اندیشه یک آنسان خردورز دارای یک ساختارمشخص و دارای یک مکانیزم ویا عملکرد ویژه است، ساختار و مکانیزم، یا عملکرد یک انسان بی خرد چیست؟ چرا این انسان نمیتواند قبول کند که هرفاجعه ای که بروز میکند، نتیجه طرزاندیشه و روش تفکر"دوگانه"ای است که اصولا مخرب و فاجعه سازاست. چرا انسان بی خرد نمیتواند دارای خلاقیت های مثبت و سازنده باشد. چرا نمیتواند از انرژی های بیکرانش استفاده کند. چرا قادر است فقط کپی کند و قادر باندیشه بارور نیست؟ چرا نمیتواند بر علیه استبداد واستعمار واستثمار راه حل بیابد و بروی اقیانوسی از ثروتهای ملی که صدها سال دوام دارند نشسته است، اما این فناوری را ندارد که خودش از آنها باروری کند و هم چنان منتظر است که این ثروت بزرگ را بکاهی بفروشد، تا امروز بفردا از گرسنگی نمیرد؟ چرا؟؟؟


- شیوه اندیشیدن دوگانه اندیشیدن بصورت دوکانه یا دوالیستی در چهار چوب مشخصی حرکت مبکند و از یک جهان بینی ساده و روشن سرچشمه میگیرد و همه داده های این جهان را به خوب و بد تقسیم مینماید. سیاه در برابر سفید، مفید در برابر نا مفید، حقیقی در برابر نا حقیقی، غلط در برابردرست، همه چیز یا هیچ چیز، حق در برابر ناحق، دوست دربرابر دشمن، زن در برابر مرد، زشت در برابر زیبا، بهشت در برابر جهنم، کاتولیک در برابر پروتستان، اسلام در برابر زرتشتی، سنی در برابر شیعه، مسیحی در برابر یهودی، اسلام در برابربهایی، ایرانی در برابر عرب، خارجی در برابر داخلی، با ارزش در برابر بی ارزش، لیبرالیسم در برابرکمونیسم، اسلام در برابر کمونیسم واکنون هم جمهوری اسلامی و ولایت فقیه در برابر ایران و مردم آن این روش اندیشه و تقسیم بندی آن بوجود اورنده تناقص هایی هستند که هرگز با یگدیگر قابل اشتی و مصالحه نیستند، در حالیکه در حین سنجش کاملا با همدیگر درآمیخته، و کاملا روشن از یگدیگر جدا هستند. در نتیجه، تناقض هایی که هرگز با هم مصالحه و آشتی پذیر نباشند ،آفریننده بحرانهای بزرگ و تخریب، تا پایه جنگ و تابودی یگدیگر میباشند. این تناقصات آنقدرگاهی اوقات بزرگند که هیچ وجه مشترکی را با هم قایل نیستند و بشدت همدیگر را برای همیشه دفع میکنند.

اولین زیانی که از پس چنین روش اندیشیدن نصیبمان میگردد، اجباری است که بر ما تحمیل میگردد و ما را مجبور میکنند که بر قوانین دوگانه گردن نهیم. این اجبار در مرحله نخست برای ارزش بخشیدن بیکی از دو متضادی است که در برابر خود داریم. یکی از این دو را بایستی انتخاب کنیم. اجبار دوم اینست که بایستی آن دیگری را از بین ببریم. در این ارزش بخشی اجباری یک منطق روشن " وجدانی"، و اغلب بسیار شدید" مذهبی" دخیل است.

در طرز اندیشیدن ادیان سه گانه ( سمیتی ) مانند یهودیت، مسیحییت و اسلام ، انتخاب مابین یکی ازتضاد های دوگانه، جزو لاینفک کتاب آسمانی آنهاست و دراین کتابها آمده است که همه چیز تحت کنترل خداوند است و بشر کوچکترین دخالتی بر آن ندارد. بنابراین خانقاه "دوگانه اندیشی" در نطفه این ادیان است و اعتقاد ما بیکی از این ادیان روش اندیشیدن دوگانه و از همه بالاتر پایه و ماهیت نفس و سرشت ما را پایه گذاری میکند.

میلیارد ها انسان در گذشت تاریخ دراین سه ادیان زاییده و روش اندیشه دوگانه باجبار بآنها القا شده که: ایمان طولانی بخداوند خود داشته باش. پیوسته با اندیشه ات خوب و بد را از هم بشناس و همیشه خوب را انتخاب کن.

اینجا این پرسش پیش میاید که آیا اندیشه انسانی در انتخاب این دو متضاد هرگز اشتباه نمی کند؟ دراینجا منظور بر این نیست که بخواهیم وجود خدا ویا عدم وجود او را اثبات و یا رد کنیم.

شناخت خوب و بد کاملا نسبی است و متظمن آن درک و آگاهی ژرف انسانی و اجتماعی است که هر کسی این استعداد و کفایت را ندارد واگر انسانی آن را نداشته باشد، در هر کجا که منافعش متمرکز شود، آنرا هر چقدر بد هم باشد انتخاب میکند.

اما رویدادها درجهان واقعی این چنین نمیگذرد که مفاهیم در سیاه و سفید و یا خوب و بد خلاصه شوند، بلکه تضاد ها در جهان رنگی هم هستند. در کنار روز وشب غروب سرخ رنگ هم وجود دارد. در رنگها تنها سیاه و سفید موجود نیست. در واقع فقط این طور نیست که یا این... و یاهیچ و یا، اسلام و یا بهاییت، و یا اسلام و یا همه کافرویا اسلام ویا ..... ، موجود باشد. بلکه در این جهان، هم این و هم آن و هم چنین و هم چنان موجود است. این درست نیست که فقط یک عقیده درست باشد، بلکه در جوامع پلورالیستی سیستم های تفکراز همه چیز نکته ای مفید و سازنده را در بر دارند که با واقعیات این جهان خاکی میخورد و این درست تر است.

تنها در اینجاست که میتوانیم با اندیشه " از همه چیز نکته ای" این موقعیت و فرصت را داشته باشیم درست بیاندیشیم واز باروری خرد مفید ونیکو صحبت کنیم، در حالیکه این موقعیت و فرصت در روش اندیشیدن دوگانه سیاه و سفیدی که پیامدش جز تخریب آن دیگری نیست بما داده نمی شود

.

تخریب و آسیب دیدگی جامعه ایران

اگر بخواهیم در این زمان بسیار کم بموضوع تخریب و آسیب دیدگی جامعه ایران در نتیجه سیاه و سفید اندیشیدن اعتقادی واسلامیش بپردازیم، میبینیم که امیران جمهوری اسلامی در سی سال پیش برای این قدرت را بدست نگرفتند که امروز مجبور شوند در اثر بی لیاقتی مسند قدرت تخت طاووس را خالی کنند و فرار را بر قرارترجیح دهند، آنهم با نتایج شومی که مسلما برایشان در پی خواهد داشت. تخریب سهمگین جامعه ایران در تمام مراحل برجستگیش، واقعیتی انکار ناپذیراست که ما را بر آن میدارد تا علل آن را تنها در خصومت سیاه و سفید اندیشیدن مذهبیون در برابرنظام پادشاهی جستجو نکنیم، بلکه ببینیم که چرا بعد از اینکه حکومت دینی بقدرت رسید دست بتخریب، چپاول و کشتارجامعه ای زد که میبایستی آن را میساخت وآن عدل الهی وعده داده شده را در کتاب آسمانی خود در آن استوار میکرد.

پس این خصومت تنها در برابرنظام پادشاهی نبود، زیرا که این نظام دیگر موجود نیست، بلکه ریشه این تخریب در یک منطق آرمانگرا و بیمار گونه ارزش بخشی اجباری در برابر هر تضادی است. در"منطق آرمانی" ارزش بخشی اجباری و اعتقادی فکر کردن، یک نوع تفکر احساسی مبتنی بر غرایز مخرب است که بیک ارزش حق انتخاب و زندگی میدهد و دیگری را که متضاد اوست از بین میبرد. حال میتواند این ارزش بخشی از طرف ولایت فقیه برای احمدی نژاد در برابر هفتاد میلیون ایرانی باشد. این منطق آرمانگرا و بیمارگونه همان اجباری است که از آن ذکر کردیم و این ولایت فقیه همان انسانی است که روش اندیشه اش در انتخاب متضاد ها به کژی میگراید و حال هم هیچ چاره ای جز این ندارد که با زور و قهر "ناخردمندی" خویش را ثابت کند و هزازان هزار از جوانان ما را بکشد و در برابر یک ملت بایستد اتم را می شکافد و بجای استفاده مفیدش برای مردم در جامعه ، از آن بمب میسازد و میخواهد اسراییل را با خاک یکسان واز صفحه تاریخ بزداید. نتیجه این طرز اندیشیدن مخرب و انتقام جویانه روزی گریبانگیر خود انها نیز میشود و این روزبخاطر تضاد بزرگش با غریزه انسانیت بزودی در راه است.

در جمهوری اسلامی تخریب علیه موجودات زنده و حیوانات، تخریب علیه انسانیت، تخریب علیه اقوام ایرانی و فرهنگ کهنسالشان، تخریب زندگی هفتاد میلیون و جنایت و کشتار های تاریخی و روانی و حقوق بشری و اشاعه روش های مافیایی و تکامل ابزار و سلاحهای جنگی و اتمی و شیمیایی هدف اصلی است. هیچ نوع اهداف سازندگی و نوآوری در ان موجود نیست. اندیشه های مخرب و کثیف و کثافت سیاسی، جمهوری اسلامی را سر تا پا در بر گرفته است. عدم وجود قوانین انسانی و اجتماعی، سنجیده در اثر وجود این روش تفکر، نتایج وخیمی برای ما خواهد داشت. بد تر از همه اینکه این طرز اندیشیدن بیمارگونه در عمق اجتماع نیز پیاده شده و ارزشهای بزرگ و کهنسال ما را فرو ریخته و جامعه ما را به بردگی و اسارت و خود فروختگی بزرگی کشانده که افراد آن مرتبا در حال"تولید از خود بیگانگی" هستند.

وسعت تخریب فرهنگ سیاه و سفیدی، از هم پاشیدگی شیرازه اجتماعی ایران را باطلاع میرساند. چند نمونه را خاطر نشان میسازم تا شواهدی کافی بر این پایه داشته باشم.

- کشتار وتیرباران ده ها هزار ایرانی در اوایل انقلاب

- بیرون انداختن صد ها هزار کارمند و کارگر از مشاغلشان، بدون دادن حقوق مسلمشان

- محروم شذن پنج میلیون ایرانی از اموزش عالی

- پناه بردن شش میلیون ایرابی به خارج از کشور

- نا مشخص بودن وضعیت هشتاد هزار کودک بی سرپرست و بدون شناسنامه

- ازدواج های زود رس هشتصد هزار کودک بعلت فقر مالی در چهار چوب مذهبی

- جمعیتی در حدود دو میلیون نفر که زیر خشونت وقهر حکومت قرار گرفته و یا بانها

تجاوز مالی و جنسی شده است

- صدها هزارنفر که در جنگ با عراق بروی مین های دشمن فرستاده شدند و معلول و جان خود را باختند.

- تخریب اثار باستانی، فرهنگی، هنری، ادبی، هویتی بصورت یرنامه ریزی وسراسری

- چهار و نیم میلیون بیمار روانی در اثر افسردگی و سر خوردگی اجتماعی

- بازار جنسی کشورهای عربی و غربی برای شتصد هزار دختر ایرانی در اثر فقر مالی

- احتکار قسمت بزرگی از هشتصد میلیارد دلارفروش نقتی ایران در سی سال گذشته

- عدم اجرای خدمات و سرمایه گداری در بخش های اقتصادی، کارخانجات تولیدی،

صنایع نفتی و پتروشیمی، پالایشگاه ها و تصفیه خانه ها و مدیریت مدبرانه سازمان ها

- دستگیری دگراندیشان، فعالین سیاسی و حفوق بشری، زندانی هنرمندان و شکنجه انها،

کشتار وحشیانه دگراندیشانی چون بختیار، فریدون فرخزاد، اکبر محمدی و ندا های گمنام

گمنام دیگری که فوج فوج شکنجه، کشته و یا زنده بگور شدند.

- تبعیض دینی و مذهبی علیه بهاییان، یهودیان، ارامنه، مسیحیان، زرتشتیان، اهل تصوف

و سنی ها که در حدود هفتاد هزار نفر از انها تا بحال دستگیر و ازار شده اند و میلیونها

نفراز زرتشتیان در طول تاریخ هزارو چهارصد ساله توسط حکام مذهبی تعقیب،

شکنجه، فراری و بکشتن رفتند.

- محرومیت اقوام وسیع کشورمان مانند کرد ها، لرها، بختیاریها، اذربایجانی ها و بلوچها

و دیگر اقلیت ها و مبارزه سرسختانه با انها که تا بحال دهها هزار نفراز انهاکشته شدند.

- کشتار روزانه ضد انسانی و بیکران پاسداران، بسیجی ها و لباس شخصی های اجیر شده.

این "جنایات تاریخی" نتیجه روش سیاه و سفید اندیشیدن مذهبی است که انسان ها را وادار میکند که از دو متضاد رو در روی، یکی را انتخاب واو را خوب بنامند وبدیگری ارزش بد بدهند و انرا از بین ببرند، بدون آنکه واقعا این خوب، خوب و یا آن بد، بد و محتوای استعداد های آنها سنجیده شده باشد. این روند بصورت خودکار در ذهن میگذرد و ما ازکنترل آن خارجیم، زیرا که از کودکی بصورت یک ساختار در حافظه ما کارگذاری شده.

ما هیچگاه نخواهیم توانست از استبداد روند اندیشه دینی فرارکنیم، چه سکولاریسم را بیاوریم و چه نیاوریم، زیرا که سکولاریسم انسانهای آزاد اندیش میخواهد وگرنه عمل نمیکند.چونکه این ساختار همیشه حاکم بر روش اندیشیدن ماست. مگر اینکه بتوانیم از استبداد "اندیشه دوگانه" بگذریم و روش اندیشیدن مان را تغییر دهیم.

در شیوه اندیشیدن دوگانه با هم بودن و درکنارهم با صلح و صفا زندگی کردن یک نقطه نظر بیگانه است که بهیچ وجه و در هیچ موردی اتفاق نمی افتد و این روش، اندیشیدن را ایستا میکند واز تکامل میاندازد. در این راستا هیچ مشکلی حل نمیشود، که در واقعیت های بالا بروشنی نشان داده شد. برعکس از این میان هزاران مشکل جدید ایجاد و بحرانهای زیادتری راببار آورده که بسیاری از انها هیچوقت حل شدنی نیستند و جامعه ای را میسازد که ما اکنون با آن روبرو هستیم.

دلایل روانی خود کشی های تخریبی

حال ریشه یابی کنیم که دلایل روانی این تخریب ها در انسانهایی که چنین تفکراتی را دارند از چیست؟

- نداشتن دانش از هیچ یک از شناخت های علمی و درک واقعیت های زمینی

- مغرورانه و کورکورانه احساس تسلیم بودن در برابر اعتقادات مذهبی و خشم خداوند

- ارزش دادن بهشت به جهنم و برای رسیدن به بهشت، حتی دیگران را بنام کافر کشتن.

- قهرمان مقدس شدن و خود را بنام شهید و جهاد هدیه کردن در راه رسیدن به بهشت

- نداشتن تعلفات ملی و داشتن این تعلقات را در دیگران، برای مذهب خطرناک دانستن.

- به شکنجه کشیدن و کشتن دگراندیشان ودگرهویت داران که درطول تاریخ تکرار شده

- تخریب اثار ملی ایرانیان که در تضاد با دین و هویت اسلامی است. در اینجا ستیز

مابین" روح اسلامی" و"روح هویت ایرانی"آشکار میگردد. هگل میگوید: " تاریخ عبارت از ستیز روحهای ملی برای استیلا بر جهان است" 1)

"اریل مزاری" روانشناس و کارشناس برجسته پدیده جهاد و شهادت، آمادگی کامل درانسانهای معتقد به دیانت خویش را یک نوع خود کشی تخریبی در خدمت یک سیاست و یا یک ایدیولوزی میداند که پایه ای بنیادگرا و اعتقادی پیدا کرده است.

پایه بنیاد گرایی با آموزش طولانی اندیشه سیاه و سفید و احساس تسلیم کامل در برابر مسایل دینی و مذهبی واعتقاد کامل بر اینکه همه چیز در کنترل خداوند هست، بصورت اجمال در تربیت خانوادگی از کودکی ریخته میشود. هیچ کودکی در یک خانواده باجبار مسلمان شده ایرانی ویاعرب شده عراقی، سوریه ای و یا لبنانی و یا مصری و حبشه ای که قیلا دارای فرهنگ و یا هویت دیگری بوده اند، نمی تواند آزاد پا بعرصه وجود بگذارد و اسیر و برده دین نباشد. او دین را با بدنیا امدنش بارث میبرد و گرفتار قوانین و تازیانه های آن میگردد. از همان اوان نفس کشیدن بایستی باجبار ختنه شود تا مسلمان گردد تا الی آخر .....، و اگر بخواهد ازاحکام و یا دستورات مذهبی روی بگرداند مرتد ویا کافر بحساب میاید و جزایش مرگ است. یا اسلام یا مرگ، یا سیاه یا سفید. انسانی که اندیشه سیاه و سفیدی را از مذهبش بارث میبرد، انسانی است که از بدو تولد انسانیت خویش را بکلی از دست میدهد و برده و اسیر قوانین مذهبش میگردد و از اوآن تا باخر تسلیم و برده محض است و برای مذهب و در راه آرمان گرایی مذهب نفس میکشد و جان میدهد. از این «جنایت تاریخی» چگونه میتوان جان سالم بدر برد و یه حرمت آزادی انسانی رسید.؟

"خود کشی حمله ای" یا شهادت، با هدف کشتن دیگران در خدمت سیاست مذهبی و یا ایدیولوزی های دیگرمانند دستجات کامی کاتز- خلبانان جانباز زاپن در جنگ جهانی دوم، ویت کنگ در جنگ ویتنام و امریکا، ببران تامیلی در کشور سری لانکا، فلسطینی های حمس در جنگ با اسراییل و بالاخره حزب الله در لبنان و شهیدان حزب الله ایران در جنگ با عراق، چیز تازه ای در تاریخ یشریت نیست و تنها در جامعه ما وجود ندارد، اما در هیچ جامعه ای ابعاد وحشیگری و قشری بودن چون جامعه ما نیست. امیران دینی در جنگ هشت ساله، صد ها هزارنفر از جوانان ما را با بگردن انداختن کلید بهشت بروی مین های عراقی فرستادند و تا بحال میلیون ها نفر را کشته اند ، تا آرمان سلطه شان پابر جا بماند.

حتی وقتی دشمن خارجی و یا کفاری وجود نداشته باشد، بایستی همچنان برای تحکیم دین و پایه های قدرت زمام داران دینی، در مردم ناراحتی های وجدانی و فشار های اجباری از جانب عقاید مذهبی و ترس و وحشت از عواقب ناگوار پس از مرگ مرتبا تقویت شود . در اینجاست که عقل درست در انسانهای آزاد اندیش تبدیل به عقل نادرست و خرافات میگردد و ایرانی خردمند خرد خود را میبازد وفاعلیت خویش را از دست میدهد و ابزار گشته و بدنبال عبادت ها، سوگواری ها، سنت ها و اداب و رسوم مذهبی مغز شوی میرود. خواندن هفده رکعت نماز در روز، گرفتن روزه در ماه رمضان و رفتن به حج و کشتار میلیونها حیوان بی گناه ، قمه زدن دستجمعی، کاگل مالیدن به سر و روی خود، زنجیر زدن و تسمه زدن به پشت، ففل زدن به گوشت بدن، تیغ کشیدن یه سرو روی خود واطفال و حتی نوزادانش، اینها تلفیق اندیشه های منفی ای است بروی جامعه که هر روزه، هر ماهه و هرساله انجام میشود تا نفس مذهبی بودن باقی بماند و"روح اسلامی" در جامعه فروکش نکند، تا انهایی که بر این انسانها حکومت میکنند در اریکه قدرت بمانند. روح اسلامی بصورت "فرهنگ اسلامی" بدین ترتیب بر جامعه ما تحمیل گشته. در اینجا شستشوهای مغزی انجام شده است و راه فراربرای هیچکس باقی نمیماند. این روش اندیشیدن و زندگی کردن مذهبی است. این جهان بینی مذهبی است.این یک سیستم است، یک مکانیزم است. این روش بمردم فرم میدهد و بمردم تفکر سیستم را بوسیله ایجاد ترس و وحشت و سوختن در آتش های جهنم و نرفتن به بهشت القا میکند. هیچ کس اجازه ندارد خارج از تفکر سیاه و سفیدی بیاندیشد. قوانین جامعه، قوانین قرآن است. در برابر هر تخطی حکم اعدام صادر میشود. انسانها با روش اندیشه سیاه و سفید مذهبی و یا آرمانی، در بلند مدت زندگی خویش، در زندان کج اندیشی خویش باقی میمانند و راه خروج از آنرا پیدا نمی کنند. در برابر آوار ظلم و ستم ها و خطرات سالهاست که سر خود را زیر برف میگیرند و استطاعت تبادل افکار و نظریات با دیگران را ندارند و با سوظن بدیگران نگاه میکنند و تفکراتشان مسدود مانده است. مردم اندیشه نمی کنند تا سیستم اجرا کند، سیستم میاندیشد تا مردم اجرا کنند.

ترور های روانی، انگ زدن و بی احترامی و بی حرمتی بدیگران، دروغ، رشوه خواری ، منافع شخصی، عدم اطاعت از قانون و نبودن هیچ نوع تضمین و معیاری سر مشق و سرشت اندیشیدنشان میشود . بلوغ فکری معنی خود را از دست میدهد، زیرا که همه باید امت، برده و کنیز و مقلد راه دین باشند. مرجع تقلید امت هم ایت اله ها هستند که خود این سازمان را بوجود آورده اند وخود، خود را آیت الله میکنند، تا این دور تسلسل باقی بماند. پس دیگر کسی بالغ نیست تا بیاندیشد و صغارت چون جو حاکمی اجتماع را فرا گرفته و خرد در چنین جامعه ای معنایی ندارد و کسی در واقع از خرد خاصی برخوردار نیست.

در اینجاست که از خود میپرسم چرا ما نتوانستیم بعد از انقلاب مشروطیت که بیش از صد سال از وقوع آن میگذرد، دمکراسی را در جامعه مان بر قرار کنیم و خود کامگی را از بین ببریم؟

آیا این طرز فکر کیش ما نیست که با خرد ناسازگار است؟ با تاریخ ناسازگار است. با خود اسلام ناسازگار است. با زن ناسازگار است. با ایران ناسازگار است. با خقوق بشر و دمکراسی ناسازگار است. تخریب در همه جای این روش اندیشیدن است. فقط میتوان با تسلیم و برده بودن با این اندیشه ساخت.

2 - شیوه اندیشیدن بصورت برآیند گرفتن ازدو تضاد درونی

یکی از آموزشهای اندیشیدن برآیندی، عبارتست از توصیف جهان بمانند عرصه نبرد ضدین یا متضاد ها مانند روینده و میرنده، گذشته و آینده، نو و کهنه، مرگ و زندگی، آزادی و بردگی، انسانیت و پستی و .........

برآیند گرفتن ازتضاد های درونی یک روش علمی فلسفی است که نتیجه بدست آمده از آن توسط نظر( تز) در برابر نظریه مخالف (آنتی تز) بپرسش کشیده میشود که در (سنتز) که ما بآن برآیند میگوییم، بتواند از هر دو ضد یگدیگر، با اندیشه هایی از ساده تا بغرنج، اما غیر قابل حل، بیک شناخت روشن برسد و راه حل های ارزنده و بالنده ای راجستجو و ارایه کند.

همین نبرد متضاد هاست که محرک انگیزه درونی حرکت و نو آفرینی و تغییر و سرچشمه تکامل هستی از ساده به سخت و از نازل به بالنده است. پرسش اینست که چطور میتوانیم این روند را در مرحله نخست از آن خود و در مخیله خود برای همیشه جایگزین و ابزاری کنیم تا توانسته باشیم ساختار نفس خویش را عوض و فرم اندیشیدن مان راتغییر دهیم و به شناخت مسایل و مشگلات برسیم وبا ترکیب آنها با هم، بحرکت ادامه داده و به تکامل راه یابیم؟

نبرد "سپنتامن" و " انگره مینیو"ی ایرانی 2)

فلسفه زرتشت طی حیات چندین هزار ساله خود تحولات درونی بسیاری را طی کرد. آیین زرتشت یا مزده یسنا نقطه مخالف دیو یسنه است که اموزش خود را بر قبول نبرد دو عنصر متضاد "سپنتامن" و "انگره میین یو، ویا انگره مینیو" پای گذاری کرده است.

"سپنتا" بمعنای پاک فزاینده ی سازنده است و" آنگره مینیو" بمعنای اندیشه ویرانگر.

آنچه در فلسفه غرب بنام "دیالکتیک" نامیده میشود و آنرا به اشتباه منسوب به یونان و روم میدانند ریشه اش در اندیشه کهنسال ترایرانی و زرتشت است و در زبان پارسی "همگرفت همستار ها" نام دارد. همستارها بمعنای "اضداد" است و همستارها در فرهنگ ایران با هم جمع هستند و یا "همگرفت" دارند.

زرتشت میگوید:" هنگامی که آن دو مینیو بهم رسیدند، زندگی و نازندگی را بهم پدید آوردند". واژه "میین یو" که "منیو" شده است با "ماین" انگلیسی و "ما نفس" سانسکریت و "من" پارسی ( که بمعنای دشمن نیز بکار گرفته میشود) یکی است.

"دشمن" بمعنای بد اندیش و "بهمن" بمعنای نیک اندیش. در وجود هر آدمی دو نیرو، "همگرفت همستارها "ست. در جهان بینی ایرانی این دو نیرو نه تنها در وجود هر انسانی است، بلکه در همه هستی نیز هست. در فیزیک نیز همین نیرو های متضاد موجود است. در اتمها نیز الکترون و نوترون و پروتون ها در جنگ تضاد ها هستند، هم چون نبرد تاریکی و روشنایی . دقیقا بمانند امروز در مزده یسنا، مبادی تضاد از جهان طبیعت به اجتماع و روحیات انسانی بسط داده میشود.

روش اندیشیدن برایندی (همگرفت همستار ها) یا دیالکتیک ساده و یا اولیه شرقی، چنانچه انگلس انرا متوجه میشود، هنوز محتوی واقعی تضاد و اندیشه را در آنزمان نمی شناخت و درک نمی کرد، زیرا همستار ها را با هم جمع میکرد و درآنزمان بکیفیت و تجارب علمی کافی نرسیده بود. محتوی اندیشه غالبا عبارت بود از پندارها و تخیلات مذهبی و ساخته های تجربی ذهن. اما خود حرکت، انتقال،ارتباطات، نبرد دو همستاررا بخوبی درک میکرد و همه اینها رابروش افکار تجربی و تخیلی خود انطباق میداد. درکتاب اوستا و گاتها و نوشتار های باقیمانده از زرتشت، روش دیالکتیکی ساده، سر شار بچشم میخورد. زرتشت منکر جهنم و بهشت و دوگانه اندیشی است. تمدن هخامنشیان تا ساسانیان مبین استفاده از همین طرز اندیشیدن بوده است که خرد از ریشه اندیشیدن درست، یا «پندار نیک»، راستی از«گفتار نیک» و نیکی از«کردار نیک» سرچشمه گرفته است. این همان خرد گرایی و یا راسیونالیسم ایرانی است که درحالیکه آنزمان هنوز بتجارب علمی کافی نرسیده بود، باعث شکوفایی جهانی فرهنگ ایران شد. درروش اندیشیدن ایرانیان علاوه بر رسیدن به شناخت خرد مفید، خرد نیکی کردن وخرد مهر ورزیدن نیز رایج بوده است که منجر به پرچمداری انسانیت ایرانیان در جهان شده است. در این مورد طرز سلوک و رفتار کوروش بزرگ با انسانهای اسیر و برده در فرهنگ های دیگر نیز تاثیر این جهان بینی است.

اینطور که ریشه یابی شده احتمال جدی وجود دارد که روش اندیشیدن سنتی همگرفت همستار های ایرانی، که توسط حمله عرب و پابر جایی ایدیولوزی اسلام بنابودی کشیده و تبدیل باندیشیدن دوگانه گشت، یکی از منابع اصلی الهام بخش نخستین دیالکسین های یونانی واز آن جمله هراکلیت بوده است که بایران مسافرت کرده بود و در نتیجه میتواند به ارسطو هم منتقل شده باشد.

نبرد دیالکتیکی یونانی

نبرد دیالکتیکی یونانی یک روش کاری فلسفی است که نتیجه آن توسط نظریات مخالف یگدیگر، چون "تز/نظریه " در برابر"آنتی تز/ نظریه مخالف" مورد پرسش قرار میگیرد و در "سنتز / برآیند" از دو نقطه نظرارایه شده، بیک "شناخت برتر" میرسد.

شیوه اندیشیدن بصورت برایند گرفتن از دو متضاد در اصل بروی استعدادها و امکانات متضاد دو ارزش در روبروی هم قرار گرفته برقرار میشود که یک کیفیت جدید را در تجربه به پیش میکشد و برخلاف دوگانه اندیشی فقط انتخاب اجباری بروی یک ارزش را پایه گذاری نمی کند.

شناخت اینکه یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست را، ما در جهان بینی چینی(ین - یانگ 3) و در جهان بینی مزده یسنا ایرانی که در بالا شرحش رفت و در جهان بینی یونانی

( فن افه سوز) هراکلیت 4) یا ( پانتا رهای = همه چیز در سیلان است) میتوانیم ببینیم . جای تعجب نیست که نه تنها حکومتهای آندوره، بلکه دنبای مدرن امروز حاصل این طرز اندیشیدن و خرد مفید و سازنده بوده است.

در روش برآیندی، مشگلات و یا نفطه نظر های مختلف بسادگی بزیر پا گذاشته و یا تخریب نمی شوند، بخصوص مسایل عاطفی و انسانی افراد و گروها در مخیله انسان متفکر با روش برآیندی بعنوان موقعیت خود او و سلیقه و خواسته خود او برداشت میشود. یعنی مشکل شما مشکل من میشود واین پذیرا شدن در وجود هر انسانی پدیدار خواهد شد. این را ما در تمدن های امروزی و در جوامع مترقی و مدرن بخوبی مشاهده میکنیم.

آیا طرز اندیشیدن دوگانه سیاه سفیدی ما ،میتواند مشکل شمارا مشکل من و یا جامعه بکند؟ وآیا شیوه اندیشیدن ایستا در برابر روش اندیشه سیال و جاری یک روش کهنه نیست؟

"ژاک دریدا"5) اشاره میکند که در اصل شاخص بودن متضاد ها بدین درد میخورد که ما را مجبور میکند که خودمان را باین گروه ویا ان گروه بپیوندانیم. گروه سیاه یا گروه سفید، گروه، مرد یا زن، با تمام ارزشهایی که پشت سرشان انباشته شده، علیل یا سالم، یهودیت یا اسلام، اسلام یا زرتشتی، بهاییت یا اسلام، اسلام یا مسیحیت، شیعه یا ستی، لیبرالیسم یا کمونیست و....

این تقسیم بندی های غیر همسان، این تقسیم بندی های غیر هم وزن، بدون در نظر گرفتن روابط قدرت و یا نیرو، زمان و مکان، در هر متضادی که این روابط قدرتی را در اندام خود ودر ساختار خود دارد، باعث میشود که گاهگاهی دو متضاد مانند نور و تاریکی ، یکی آندیگری را در مخیله ما به جلو میراند و در مرکزیت قرارمیدهد، بدون اینکه خصوصیات مثبت را در هر ارزشی بتوانیم رد کنیم، با انتخاب احساسی خود ما بین یکی از این دو و از بین بردن دیگری، « ناخردمندی» خود را باثبات میرسانیم.

متاسفانه روند برآیندی یا دیالکتیکی هم پوچی تفکر و روش اشتباه اندیشیدن را نمیتواند از میان بر دارد، بلکه بافزوده شدن این سیاه و سفید در کل اندیشه کمک میکند، فقط با این تفاوت که عمل کرد هدف اجازه میدهد که این فرم مخلوط از دو متضاد، یک ارزش را در برابر ارزش دیگر بنابودی نکشاند. این ازان جهت است که حقایق بررسی شده از دو تضاد مختلف هرگز در محور برایند(سنتز)، یا دروسط، بطور یکسان قابل جستجو و نتیجه گیری نمی شوند، زیرا که بیشتر متد های استدلالی در جهت رسیدن به" هدفهای ذینفع" پایه گذاری شده و صورت گفتمان و مناظره ها را مشخص میکنند.

اغلب این رویداد در سیاست و تصمیم گیریهای سیاسی بچشم میخورد و بدین ترتیب نتیجه گیری و تصمیم گیریهای قوانین سنتزی یا برآیندی اشتباه میباشند. در کار برد متد های برآیندی، بخاطر مصالحه و اشتی های مصلحتی و فاسد، سیاست براه های کج و نادرست کشانده میشود که عواقب وخیمی رابه پیش میکشاند.

در رویدادهای سیاسی ایران، در بهمن هزاروسیصدو پنجاه و هفت، این" کژروی اندیشه" توانست ملت ایران را به بزرگترین فاجعه تاریخی خویش بکشاند و بر علیه فرض فلسفی، رفتن بسوی تمدن بزرگ، جهان بینی و ارزش های نیک و مفید ایرانی و بهره گرفتن از هویت ملی ، وارد کارزار شود. اما تمام ارزشهای این هویت مثبت در تاریخ و تمدن باستانی ایران جستجو و در شرح عمیق تر آن بر تمدن شکوهمند آریایی تاکید شده بود(کتاب تمدن بزرگ ص 240). هگل قیلسوف المانی در این مورد میگوید : «تمدن ایران آریایی سر اغاز تمدن جهانی است».

زیر بنای تمدن مدرن و شالوده نظام سیاسی دمکراسی را همان اصول انقلاب سفید در دودمان پهلوی ها پایه گذاری و باجرا درمیاورد. «نیک اندیشی» در اندیشه پهلوی ها همان شالوده نیک اندیشی زرتشت ایرانی را دارد که در اندیشه جامعه ماقبل اسلام ، در کشورداری هخامنشیان از خود یک شگفت آوری جهانی بجای گذاشت. شاهد این شگفت آوری درعصر معاصر نیزتحسین هایی بود که بسیاری از بزرگان جهان در این مورد مینوشتند. برای نمونه پانزده تن ازروسای دانشگاه های امریکا و رییس دانشگاه هاروارد که لوحه تفدیرو سپاس خود را برای شاه و شهبانوی پهلوی آوردند و سازمان های جهانی و مراجعی چون یونسکو و سازمان ملل و روسای دولتها در تحسین مملکت داری در ایران در راه رسیدن به تمدن بزرگ از هم سبقت می جستند.

اما واقعیت این بود که مصالح سیاسی و اقتصادی کشور های ابر قدرت در رسیدن ایران بیک تمدن بزرگ نبود. ایران ثروتمند تر و از دید جغرافیای سیاسی با اهمیت تر از آن بود که آزاد و مستقل، خود کفا و صنعتی باشد.

از این رو بذر نفاق و دشمنی با نظام پادشاهی ومدرن اندیشی از طریق ابر قدرت های بیگانه خارجی، که سالیان متمادی افراد و گروه های مزدور خویش را در لباسهای مختلف داشتند و از ان ها بعنوان ابزار استفاده میکردند، ریخته شد. 7،8، 6)

کژ روی اندیشه

ریشه دشمنی در وحدت و هویت ملی و اسنقلال و تمامیت ارضی بخاطر منافع جویی گروه های مخالف داخلی چون بعضی" پهلوی ستیزهای قاجار" و ایادی جمهوری خواهشان "جبهه ملی" و" شاه ستیزان بنیادگرای اسلامی" وطرفدارانشان بازاری ها و "ابر قدرت های بیگانه خارجی روس و انگلیس و امریکا" در لباس کمونیست ها و توده ای ها و فداییان اسلامی و نشست گوادالوپ نوج گرفت که برای رسیدن به هدف های ذینفع آرمانی خود همه باهم دست بیکی کردند تا با ساختن مثلث ضدیت این زیر بنای بزرگ را فرو پاشی کنند وخود بقدرت برسند. در اینجا بود که این کژ اندیشی جمعی در میان قدرت گرایان بوقوع پیوست و مصالحه مصلحتی جبهه ملی لیبرالیسم، توده ای ها و کمونیست ها، کنفدراسیون دانشجویان با نیرو های ارتجاعی مذهبی مجاهدین و فداییان اسلام (که هر کدام در جوهر خود سر ناسازگاری و دشمنی ریشه ای با یگدیگر دارند و شیوه اندیشه شان مبتنی بر تفکر سیاه و سفید و قسم خورده آرمانی است)، بظور مجازی بهم پیوستندوآرمان بزرگ ایرانیت رابه هیچ وپوچ رها کردند، بامید اینکه بعد از رسیدن بقدرت آن دیگری را نابود کنند . اینها خود همه کج اندیش بودند و این بار سفیدی را در سیاهی رویت کردند، همان گونه که چهره سیاه خمینی را در ماه مقدس و سفید دیدند و خویش را گرفتار بنیادگرایان مذهبی کرده و کشته و متواری شدند.

در اینجا روشنفکران و روشنگران جامعه ایران نتوانستند از چند تضاد مختلف و شاخص در اجتماع، محورشاخص واقعیت و برآیند (سنتز) را درمیان و بطور یکسان نتیجه گیری و بر قرار کنند، زیرا که برای رسیدن به هدفهای دینفع خویش با هم مصالحه مصلحتی کرده و واقعیت جامعه را درک نکرده و بزیرکرسی چپاندند و متمایل به روش اندیشه سیاه و سفیدی شدند وبه نیات تروریسم استثمارگر پیوستند.

"تروریسم جهانی کمر بند سبز" بر علیه تمدن با شکوه در حال پیشرفت ایرانیان، ایرانی های مزدور و جیره خوار و حقوق بگیر خود را در لباسهای دمکراسی و حقوق بشراز یکجانب و عدالت اسلامی و انسانیت مارکسیستی از جانب دیگردر شبکه های خود، واشنگتن، برلین و مونیخ، مسکوو صوفیه، پاریس و دمشق و بیروت ولندن که با هم در تماس بودند، مجهز کرد. پادشاه ایران با سند این خرابکاری ها را در مصاحبه ای با لوموند افشا کردند ولی لوموند به شاه نیشخند زد 9)

متاسفانه هنوز نیز این حقوق بگیران جیره خواردر لباسهای فراماسونی و لابی های جمهوری اسلامی به " ایران فروشی" خویش ادامه میدهند و منافع جیب خود، جمهوری اسلامی و استثمار گران بیگانه را تامین میکنند.

امروز بعد از سی سال دوباره همه دارند با هم متحد میشوند و با مصالحه مصلحتی دیگری به جنبش سبز می پیوندند، اما اینبارهم آرمان نجات اسلام، ولو در زیر شعار سکولاریسم و حقوق بشر است و کسی را باین اندیشه نمیاندازد که گرفتاری ما ایرانیان در اعتقاد به شیعه نیست، بلکه مشکل ما روش اندیشیدن "دوگانه" است که ازاسلام بما میرسد و کسی مانع آن نمیشود.

منظور این نیست که ما شیعه را از بین ببریم. مگر اروپاییها یهودیت و مسیحیت و شاخه های آنرا از بین بردند؟ آنچه را که آنها از بین بردند روش اندیشیدن دوگانه در دینشان بود و هم اکنون هم صد ها هزار کلیسا و کنیسه در سراسر جهان موجود است که در روزهای مذهبی پر از معتقدین است. اما بزودی بزرگان و اندیشمندان دوره روشنگری و فلاسفه اروپایی پی به نظریه های استدلالی و خردورزانه ارسطو بردند و جوی و یا فضایی را در این دوره رنساس ساختند که روش جاهلانه اندیشه را بکلی تغییر دادند، بطوریکه نه تنها مردم، بلکه کشیش معتقد به خدا و عیسی مسیح را واداشتند که از روش تفکر سیاه و سفیدی دست بردارد و در حالیکه عبادت میکند اندیشه برآیندی و حتی شبکه ای داشته باشدو یا مادر ها را طوری تربیت کردند که نوزادان خویش را با اندیشه برآیندی تربیت کنند. البته این مستلزم اینست که فرد یک انسان آزاد باشد و زیر حکومتی چون نظام جمهوری اسلامی نباشد، تا بتواند قوه قضاوت داشته باشد، تصمیم گیری و اراده کند، تا بتواند هم دمکرات باشد و هم به نظریه دیگران احترام بگذارد و اندیشه جامعه را در مسیرمنافع همگانی و "شناخت واقعیت" ها بگذارد.

3 - شیوه اندیشیدن چند گانه ویا لایه ای

موتور و یا مکانیزم « اندیشیدن چند گانه»، حرکت و تکامل بجلو را، بصورت درست میسر و تسریع میکند. این شیوه، بصورت واضح جلوگیری میکند از اینکه اشتباهات در بر آیند گیری، مصالحه های مصلحتی و منافع گرایی های شخصی برای نیل به قدرت با هم بپیوندند، آنچه که در ترکیبات " اندیشیدن دوگانه" و " برایندی" بهیچ وجه میسر نیست. ودوم اینکه یک امکان دیگر را بر آن اضافه میکند و آن عمل کرد واقعی " نظریه شناخت"10). است.

" سازمان جامعه بین المللی دانش" بر اساس نظریه شناخت عمل میکند و روش عمل کرد خود را بر اساس نظریه های همه اشخاص، گروهها ، دستجات که درجوهر اندیشه شان یک شناخت از واقعیت موجود باشد را میگذارد و پژوهش شناخت اندیشه های آنها را در دستور عمل خود قرار میدهد. در این پژوهش هر آنچه با واقعیت ها میخواند را برداشته و آنچه را که غیر از آنست را بدور میریزد. سپس این لایه های شناخت را در هم میامیزد و آنرا «نظریه شناخت لایه ای» 11) مینامد.

نظریه شناخت لایه ای و یا چند گانه

این شیوه بحد ممکن " درست ترین روش اندیشیدن" ی است که برای حل مشکل بدست میاید و در سیاست، بازیهای قدرت، اقتصاد و سیاست های آن، جامعه شناسی، علوم و فنون، دولت و سازمانهای تولیدی مرسوم است. متاسفانه درک و عمل کرد این روش برای فرد یا گروه هایی که بصورت سنتی و دوگانه فکر میکنند و این سیستم را نمی شناسند و در ساختار های واقعیت اسیر و زندانی هستند بسیار مشکل است.

چگونه میتوانیم روش اندیشیدن لایه ای و یا چندگانه را از آن خود سازیم؟:

اولین حرکت برای بیرون آمدن ازدرون دیوار های بلند و بتونی که جلوی دید را میگیرد و انسان را به گمراهی میکشاند "روند تغییر ارزش ها"ست که بایستی انجام پذیرد. یعنی اینکه با مصادف شدن با تضاد ها بایستی دست از ارزش بخشی شست.

شیوه اندیشیدن چند گانه و یا لایه ای در پی ریشه نظریات و بیانات میرود و خود را محدود "کشفیات" و " بازگشایی کشفیات" و " عوامل پشت پرده" ان مینمایاند که اغلب در قالب مستند ها قرار دارند.

دقیق تر گفته شود، این شیوه بدنبال ساختار های از پیش بنا شده و ساختمان های نظریه ای نمیرود که ارایه میشوند، بلکه فقط بدنبال ان "منظور"ی است که در پشت سرآن قرار دارد. در مورد دلایل و منطق ها بحث وصحبت نمی شود، که سخنرانان انرا بمیان میگذارند، بلکه فقط به "اعتبار سندیت ها و دلایل" توجه میگردد.

"امانویل کانت" در اینجا صحبت از"بهدف رسیدن مناظره" میکند. مناظره یعنی برخورد عقاید متضاد با یگدیگر و نه اینکه کسی را از درست و یا غلط بودن موضوع با اطلاع کردن، بلکه در اینجا سعی میشود تجربیاتی را که در پشت هستند و انگیزه های ویژه نهفته دارند را روشن و شفاف کرد و انرا با دیگران رد و بدل نمود، بطوریکه بتوانند تجربیات

خود را مبادله کنند و از این مجموعه مبادله اساسی، به نتیجه گیری عقلانی و خردمندانه برسند و بیشتر و بیشتر برای یکدیگر نوعی " درک" از هم بسازند که این خود پایه "اطمینان" است.

"ژاک دریدا" فیلسوف متفکر این شیوه اندیشیدن را از زیگموند فروید الهام گرفته و آنرا تبدیل به توصیف بیان کرده است. بطور مثال: یک نوشتار و یا یک بیان بایستی چنین توصیف و توجیح شود که جملات در رابطه با یگدیگرو حتی در رابطه با نویسندگان و نوشتارهای دیگر باشند. این روابط بایستی چنان روشن باشد که بتوان اهمیت ها، معنا ها و قصد ها و منظور های پنهان در پشت نوشتار و یا بیان را شفاف و اشکار کرد و روی ان کار نمود.

نتیجه تفکر " ژاک دریدا" و همکاریش با " هابرماس" فیلسوف و جامعه شناس المانی، تولد مجدد اروپا بعد از جنگ دوم جهانی بود که اروپا را از این روی به ان روی درآورد.

روش " غیر ساختاری" بودن نظریه دریدا بسیار نزدیک به " اندیشه چند گانه و یا لایه ای" است وبدنبال معنا، منظور و انگیزه های پنهانی هر جمله و یا واژه ای میرود که بیان و مقایسه گردد. نتیجه بررسی این میشود که " منطق های درخشان و ویژه " از لابلای سخنان و نوشتار ها ظاهر میشوند که با " واقعیات زمان و مکان" میخورند و بقیه داده شده ها بسان کوه یخی که در برابر خورشید سوزان قرار گیرند فرو می پاشند.

واقعیت های زمان

واقیعیت زمان را میتوانیم در مثال درشکه توصیف کنیم. درشکه امروزه در ماهیت و رسایی خویش برای یک فناوری مثبت ناکافی است . این وسیله تحرک فقط از یک چهار چرخ چوبی و شکننده درست میشد. چنین وسیله ای امروزه در برابر فرآورده های کسب شده تکنیکی مدرن بسیار ناچیز است و با نیاز ها و واقعیت های این زمان همخوانی ندارد، در جاییکه امروز بشر توانسته است دست به اکتشاف اتومبیل بدون چرخ بزند.

    " چپ سیاسی " امروز بکلی چیز دیگریست از انچه در سی سال گذشته بوده. نظریه های کمونیستی، سوسیالیسم دولتی، مائوایسمی وغیر، نا کارامد بودن خویش را باثبات رسانده اند. " ایدیولوژی های اعتقادی ادیان" و تفکرهزار و چهار صد سال پیش اسلام و اقتصاد بازار دلالی اش، برای برپایی یک جامعه مدرن امروزی در ایران و بسط آن بصورت یک امپراطوری، چیزی جز یک تصور واهی واندیشه ای غلط و بیهوده نیست و جواب هیچ یک از نیاز ها و ارزش ها و معیار های امروز مردم ما را نمیدهد.

اقتصاد بیست سال پیش حتی با اقتصاد مدرن و پویای امروز از زمین تا آسمان متفاوت است، چه رسد باقتصاد پانصد سال قدیمی بازار. " مدیریت تدارکات زنجیره ای" امروز بکلی معنای خویش را از دست داده و تبدیل به " مدیریت تدارکات شبکه ای اینترنتی" 12) شده است. در هفتاد سال گذشته تقسیم سیاسی جهان بدو بلوک شرق و غرب بیک جنگ سرد انجامید که با مرز بندی های کاملا مشخص همراه بود و منجر به اتمی شدن کشور های ابر قدرت گردید. از بیست سال گذشته باینطرف، بعد از فرو پاشی بلوک شرق، این تقسیم بندی یک تقسیم بندی اقتصادی گشت که هیچ خط و مرزی را نمی شناسد. مرزهای اقتصادی چیزی جز بی مرزی سود و استفاده نیست. بدین ترتیب سیاست ابزارهایش تغییر یافته و زیر یوغ اقتصاد افتاده است و ایده لوژی های سیاسی همه واژگون شده اند. ابر قدرتمندان سیاسی جهان امروزدر برابر اعمال سیاستهای خویش با اسلحه اتمی نمیتوانند کار کنند. امروز تنها اسلحه سیاستمداران گرفتن بازارهای اقتصادی جهان است.

امروز "احساسات " و " عشق " پوچ و هیچ شده اند. امروز هماغوشی یک روند است. ازدیاد جمعیت، برابری زن و مرد و انسانها از هر رنگ و نژادی، واقع گرایی، بانها اجازه رویایی شدن را نمیدهد. "ارزش ها و معیار ها" ی گذشته فروریخته اند و روند آنها عوض شده است.

در میان همه چیز هایی که تغییر یافته اند، شیوه اندیشیدن غلط و گمراه کننده "علت و معلول" نیز ریشه خود را در شیوه اندیشیدن دوگانه یا سیاه و سفید دیدن نشان داده که انگیزه دینی و مذهبی دارد و در ان خداوند اولین محرک کائنات معرفی میشود، بدون انکه بتوان چنین چیزی را اثبات کرد. یک نیروی ماورا طبیعی امروز نمیتواند پاسخگوی مشگلات بشر باشد.

"گمراهی" اغلب از نظریه های غلط و اعتقادات و خرافات واهی سر چشمه میگیرد که غیر قابل اثبات و ناشناس باقی میمانند و بنابراین هیچگاه گره ای از کاری نمی گشایند و افراد گمراه، معتقدان مذهبی میگردند. متد های دیالکتیکی یا برآیندی که تا دیروز بوسیله نظریه (تز)، نظریه مخالف (انتی تز) و برایند این دو (سنتز) عمل میکردند دیگر عمل نمی کنند، چه رسد به روش اندیشیدن سیاه و سفیدی (دو گانه) که در ان تخریب اندیگری برنامه ریزی شده. این روش ها دیگر هیچکدام " نو آوری" لازم را پیگیر نیستند و خردی از میان انها بارور نمیشود. " شاخص های اندیشه ای زمان" ما بکلی عوض شده اند.

در گذشته نه چندان دوری پدر بزرگ ها طرز تعمیر دوچرخه و لاستیک انرا به نوه خردسال خویش میاموختند و امروزنوه ، پدر بزرگ و دانستنیهای او را از سر تا پا عریان و خلع صلاح میکند، وقتیکه با کنترل از راه دور تمام برنامه های رادیو، تلویزیون و کامپیوتر را بسادگی ضبط و برنامه ریزی کرده و ارتباط انها را با ماهواره ها بر قرار مینماید.

نظریه توازن و دینامیک

آقای" جان نش" 13) که در سال 1994 بخاطر اثرمعروفش ( نش اکویی لیبریوم) که بر قرار کننده " نظریه توازن" است، جایزه نوبل را برنده شد، کاشف " دینامیک بازار" است. او کشف میکند که مثلا دو رقیب بازار که فکر میکنند برای رقابت با یگدیگر بهتر است قیمت هایشان را کم و یا اضافه کنند و یا ترفند هایشان را عوص نمایند، یا همطراز همدیگر باقی بمانند، هیچ چیز را نمیتوانند در بازار عوض کنند و هیچ اتفاقی در واقع در بازار نمی افتد، تا زمانیکه یکی از این دو بصرافت بیافتد که بایستی تغییر اندیشه دهد و "قوانین بازار" را بکلی عوض کرده و متغیر کند.

    رقبای موفق بازار مرتبا در این اندیشه هستند که تفکرات جدید بسازند و در صدر بمانند. بدون درست اندیشیدن این کار امکان پذیر نیست. اینها با پیروزی بر رقبای خویش و با تعویض مرتب و مداوم کالاهای برتر و نو آوریهایشان، هم چنان در چشمان مشتریهایشان "قابل اعتماد" و در کالاهایشان "اطمینان" تولید میکنند. چنانچه " پتر دروکر" یکی از بزرگترین مدیران عامل جهان در کتاب معروفش بسال 1974 بنام ( مارکیتینگ اند اینوویشن) بازار یابی و نو آوری ذکر میکند : پول در آوردن هدف بزرگ موسسات بازار جهانی نیست، بلکه در قدم نخست انچه مهم است اینست که هر چه بیشتر بتوان مشتری های جدید و فراوانتری را بدست اورد. نظر بر این است که بایستی یک " نیازجدید" در مردم تولید شود. این نیاز موجب امادگی پرداخت مشتری ها برای یک "کار خدماتی" و یا یک " تولید ویژه" میشود که دیگران نتوانند بآسانی با آن رقابت کنند. مسلم است هر مشتری حاضر است با پرداخت پول خویش باین نیاز برسد.

    چنین اندیشه های بارور تکاملی در بازار، میتواند بازوهای اقتصادی را به رفاه بکشاند.

    " تایچی" 14) مدیر عامل کمپانی اتومبیل سازی تویوتا اندیشه خردگرایانه خود را در روند توازن بکار برد و کمپانی را ببالا هدایت کرد. این تنها کمپانی تویوتا نبود که باین درخشش اقتصادی رسید، بلکه تحویل دهندگان قطعات متفاوت به این کمپانی هم در این امر سهیم بودند، بطوریکه تویوتا در سال گذشته بیش از پانزده میلیارد دلار سود خالص داشته است. بیشتر از سه کمپانی اتومبیل سازی دیگرجهان باهم.

" تایچی " کاشف رادیکال ترین متد کودکانه جهان یعنی بکار برنده « پنج پرسش » معروف :

    چه کس یا چه چیز، کدام، چرا، برای کی، چگونه، میباشد و مخالف طرز اندیشیدن سیاه و سفیدی و رایج هرروزیست. او با ایجاد اندیشه مدرن و دگرگون گردن بازار جهانی که شرح ان در زیر خواهد رفت، نیاز جدیدی در مصرف کنند گان جهان بوجود اورد. "تایچی" اتومبیل تویوتای " هیبرید" را که با باطری و بنزین هر دو کار میکندو امروزه در بیشتر مدلهای خویش انرا منظور کرده است به جهان عرضه کرد. دو نیاز را این کشف جوابگوست. اول اینکه نیمی از مصرف بنزین را در این اتومبیل ها میکاهد که برای صاحب اتومبیل بسیار با اهمیت است و دوم ا ینکه بعلت ازدیاد جمعیت و تعداد خودرو ها، کمی مصرف از الودگی بیشتر محیط زیست میکاهد. این دو نیازی است که در مشتری تولید شده است. بنظر تایچی خرد گرایی در « شکستن قوانین بازار» است که باعث نوآوری و تکامل میگردد.

« شکستن قوانین » را میتوان اینطور توجیح کرد که اگر سعی کنیم قوانین بازی شطرنج

را تغییر دهیم، مثلا حرکت سرباز را که در روی مهره های شطرنج نه فقط یک و یا دوخانه بجلو میرود، بلکه هر کجا و هر چقدر خانه که خواست، در هر حرکتی بجلو برود، باعث میشود که تمام قوانین با ارزش شطرنج و استراتژی های ان اعتبار خود را از دست بدهند. با این شیوه اندیشیدن تمام کتاب های استرتژی تاکتیک ها ی شطرنج بی اعتبار میشوند. با اینکه مهره های دیگر و حرکت هایشان هنوز پا برجا هستند و منطق هایشان وجود دارند، اما تمام دینامیک ها و یا نیرو و قدرت هایشان عوض میشوند و هم چنان تمام تجربه های تماشاچیان شطرنج دیگر بی ارزش میگردند.

در اینجاست که «تعویض اندیشه» با فرو پاشی ارزش ها اغاز میشود و پایه اندیشه دگرگون میگردد. اگر چنین تغییراندیشه ای در اقتصاد ممکن شده، آیا در سیاست این تغییرامکان پذیر نیست؟ و چگونه میتوان به شکستن قوانین قدرت در سیاست رسید؟ چگونه میتوان قوانین قدرت حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی را شکست و انها را از میدان قدرت گرایی خویش بیرون راند. قدرتی که برای برقراری خویش حکم سنگسار و مرگ را درخدمت ارزش گذاری خوب میداند.

ما امروز برعلیه این ضد انسانیت اندیشیدن، به یک اندیشه نوو درست نیازمندیم. در کتاب اوستا بخش یسنا ها زرتشت از جانب روان آزرده ما میگوید: " اینک از آن دو گوهر آغازین سخن میگویم : گوهر پاک به گوهر پلید گفت : نه منش، نه آموزش، نه خرد و آیین، نه گفتار و کردار ودین و نه روان ما باهم سازگار ست". در چنین کیفیتی بایستی همه ارزش های موجود این روح سیاه را رها کرد و اندیشه ای نو و درخشان برافراشت. بهر حال ایجاد یک نیاز جدید وخردمندانه درروان مردم پایه های ارزش های سنتی و پوسیده را فرومیریزد، بشرطی که این نیاز با اگاهی مداوم مردم همگام باشد.

درست و نیکو اندیشیدن

شیوه اندیشیدن چند گانه یا لایه ای بمانند شیوه برایندی یا دیالکتیکی، پرسش های پنج گانه خود را با چرا ها و چگونه ها آغازمیکند، اما بمانند روش دوگانه و یا دیالکتیکی یک روش «ایستا» نیست، بلکه بصورت یک « روند» است. یعنی اینکه "هیچ چیز ثابت تر از تغییر نیست".

ما چگونه بسوی خرافات کشیده میشویم؟:

    یک روند، یک جریان سیال و در حال گذشت و یا یک طرح و برنامه را بهیچ وجه نمیتوان با تحلیل های احساسی و اعتقادی فهمید و یا قضاوت کرد، زیرا که درکی از تضاد های موجود درآن نمیشود ولاجرم این تضاد ها هرگز باهم مقایسه نمی گردند. در جاییکه تضاد ها و یا نظریه های مختلف با هم مقایسه نشوند، انسان مسلما آگاهی از کیفیت این روند ویا آن طرح و برنامه نمی تواند داشته باشد و "نمی داند" و با ندانستن در نتیجه تمایل به "اعتقادات" و "خرافات" پیدا میکند.

    با تکیه به اعتقادات و خرافات نمی شود شرکت های بزرگ نفتی جهان را مثل آرال، شل، اکسون، موبایل، و ب پ را اداره کرد. درآنها صد ها هزار نفردر لابراتوار های بزرگ مشغول بکارند که در تکامل ماده نفت و گازند و دهها هزار نفر در آنها به تحقیقات و پیداکردن تضاد ها مشغولند. در این سازمانها هیچ چیز جز پروراندن دینامیک داخلی شان نمیتواند بر افزایش بازارشان اضافه کند و گرنه به ورشکستگی کشیده میشوند. در جایی که درجه تغییرات و نیاز های اجتماع بزرگتر از درجه تغییرات نظام و حکومت باشد، آنوقت است که استبداد و زور در پیش است. پس این حکومت مدرن است که بایستی پیشاپیش اجتماع اندیشه کند. این اندیشه بایستی مرتبا در حال "تغییر" باشد و جانشین " اندیشه سنتی " گردد. این عمل در نظام سیاه و سفیدی اسلامی غیر ممکن است..

در اندیشه سنتی است که کشوری چون جمهوری اسلامی با هشتاد تا صد میلیارد دلار درآمد از فروش

نفت در سال قادر نیست حتی تولید مصرف بنزین کشور را اداره کند، زیرا آنچه را که " نمی داند" پروراندن دینامیک داخلی دولت، کارخانجات و موسسات است. در چنین تحلیل های احساسی و اعتقادیست که قضاوت و اداره موسسه ای چون پالایشگاه نفت آبادان، که روزی از بابت تولید و نظم کاری در صدر موسسات جهان بود، امروز به ورشکستگی رسیده است، زیرا که مدیران آن که روزی صاحبان اندیشه پویا بودند امروز تبدیل به افرادی با اندیشه اعتقادی و ایستا شده اند. جهان در تحول شگرفی است و ما با عقاید ایستای خویش در خطر استثمار جهان مدرن هستیم، زیرا که اکنون «حکومت سرمایه» قانون گذار سیاست در جهان است و مشگل انرژی، جایی برای حقوق بشر باقی نمیگذارد. در نتجه سرمایه بآن جهت کشیده میشود که سود میآورد و در صورتی که با مانعی روبرو شود، سیاست کشورهای ابرقدرت مجبور به اجحاف و ارتجاع و استثمار میگردد. پس مقداری ازعقل گرایی امروزه در بیشتر دانشگاه های جهان در خدمت پول و سرمایه است ومنافع مادی شان در جستجوی کسب هر چه بیشتر سرمایه و سود حاصل از آن است، تا ملت های خویش را به غنای مالی برسانند. این است که اندیشه میکنند چطوروچگونه و مهره های معیارهای جهانی را بهم میریزند. در اینجاست که کشور هایی با تفکر ضعیف چون ما قابل تجزیه و بلعیدن میشوند. در این مورد در پنجاه سال گذشته با تجزیه بسیاری از کشور های جهان روبرو بوده ایم. نسل جوان ایرانی بایستی با فروپاشی ارزش های غیرمفید یک "تغییر اندیشه جمعی" را کوشا شود. از یک انسان مپرس او "کیست؟ ( تقسیم بندی های اندیشه هویتی هایدگر" بودن" در اینجا از هم میپاشد)، بلکه از او بپرس " او چه کاری را طور دیگر از دیگران انجام میدهد". پس متوجه میشویم که یک "تغییر اندیشه" درما ایرانیان لازم است تا بتواند به جلو راندن و حرکت انداختن اندیشه ها کمک کند و حکومت جهانی سرمایه را بصورتی در کشورمان کنترل و توازن بخشد که ارتجاع و استثمار در آن جایی نداشته باشد.

    در یک مناظره برایندی یا دیالکتیکی کاملا غیر مرسوم است که مناظره کنندکان نقطه نظر های مخالفین خود را قبول کنند و از بعد سومی نقطه نظر جدیدی را نمایشگر شوند. این نوع برخورد اغلب در مناظره های نمایشی سیاسی از جانب سیاسیون دیده میشود. "نویردیک" پژوهشگر معروف این پدیده را اثبات کرده است. در شیوه اندیشیدن چند گانه و یا لایه ای میبایستی برداشت ها و نقطه نظر های متضاد دیگران را در دید خود سهیم کرد، بدون انکه شخص خود را در بالا و یا پایین اندیشه انها رده بندی کند. در تعاریف و تفسیر ها حتی اشتباهات فکری و سوتفاهم های اندیشه ای بسیار مورد دلخواه است، چه این اشتباهات و سوتفاهم ها در قسمت های دیگر مناظرات بخوبی قابل" کشف" و انتقادند و قادرند اشتباهات فکری دیگران را نمودار سازند.

توسط این اشتباهات، غلط های اندیشه ای " نمودار" میشوند و موضوعات در استدلالهایشان بی اعتباری خود را نشان میدهند و میتوان انها را رها کرد. از نقطه نظر دیگر ما بایستی همه را در بحث و مناظره، تا جاییکه منجر به مغلطه و توهین بدیگران نشود، آزاد بگذاریم. این بدان معنی است که ما "حق" نداریم تا دیگران را در "نا حق" بودنشان محکوم کنیم، بلکه این بدین منظور است که نتیجه کار خود را به تکامل و جلو راندن تفکرات بکشانیم و از تنها لایه هایی از گفتار انها که با واقعیت سرو کار دارد استفاده کنیم.

    در شیوه اندیشیدن چندگانه، بر خلاف شیوه های دیگر، باشخاص اجازه داده میشود تا رل دیگران را بازی کنند، زیرا که هدف روشن شدن مشگل همگانی است، نه پافشاری بروی یک نظریه. "هنر" در مناظره این نیست که نقطه نظر خود را بدیگران بزور بقبولانیم، بلکه هدف اینست که نقطه نظرها را همه بشناسند ولایه های واقعیت از هر نظریه ای بدرستی بیرون کشیده و بدرک همگانی و واحدی برسد و بر مبنای ان اندیشه راه کاری نیکو و خردمندانه طرح و برنامه ریزی شود. این خرد است و این حوزه خرد گرایی است. خود را به خرد بسپارتا به شناخت برسی، تا خدای واقعی را بشناسی.. آیا این همان شناختی نیست که در فرهنگ بزرگ و باستانی ما، از فلسفه نبرد متضاد های زرتشت بمیان اجتماع ایرانیان کشیده شدو در شوراهای خانواده، شهرها، شورا های حکومتی و کشوری مرسوم بود و نهال های بارور خویش را در کردار کوروش و داریوش بزرگ به تمدنی بزرگ رساند و فرهنگ و منش ایرانیان شد؟

"ایرانشناس آلمانی فن فلوریان کنآس" 15) در پزوهش خود در باره کاخ های هخامنشیان مینویسد: معماری تخت جمشید بیشتربصورت برنامه ریزی شده از نقش های ایرانی و کارشناسان و هنرمندان برجسته جهانی درست شده که یک سنتز(برآیند) پویا از ترکیبات متفاوت از تمام ممالک جهان را نمایشگر است. یونانی ها مسوولیتشان در قسمت های ارزنده تکنیکی، نوآوری و تزیینی بود. یونانی ها اما تاثیری در ریختن طرح و نقشه این معماری از خود نداشتند و بیشتر این طرح و برنامه از همان اوان از خود ایرانیها بود

    مجسمه ها و ستون ها را آشوری ها، بابلی ها و مصری ها ساختند. طلا کاریها را در این معماری ماد های آریایی ، سرپرستی امور ساختمان را زنان پارسی بعهده داشتند و آجر پز ها بابلی بودند. یعنی تمام کار های این بنای بزرگ بیاری دانشمندان و کارشناسان فنی و هنری کشور های اندوره از جهان ساخته شد که در واقع نوعی روش اندیشیدن لایه ای و یا شبکه ای را گویا میشود.

اندیشه داریوش بزرگ چه بود، او میاید وشناخت ها و تجربه های متفاوت اقلیمی دیگران را در هم میامیزد و چیز های مفید و مثبت و نیکوی آنها را بر میدارد و بآنها " توازن" میبخشد و چیزهای بد آنها را بدور میریزد. آیا این همان شیوه تفکری نیست که در امریکا واروپا و دردیگر نقاط جهان مدرن از زمان هخامنشیان شایع است؟

    در مشاهده " تخت جمشید "، این بنای بزرگ و مجلل، معماری وتزیین های درونی و بیرونیی اجزایش، در رابطه با یگدیگر و حتی در رابطه با معماران و کارشناسان فنی از اقلیم های مختلف جهان، این توازن وهماهنگی آنچنان شاخص است که توانسته اهمیت و معنی ودرک پادشاهان هخامنشی را از جهان بینی ایرانی که در پشت ان قرار دارد؛ توسط اسطوره های تاریخی و افسانه ای و هنر معماری با شفافیت کامل برساند.

    پس فرهنگ پارسی آنزمان تمام چیز های مثبت جهان را در خود جمع کرده بود. همان کاری که ایالات متحده امریکا کرد. امریکایها این دانش را از روی مطالعات لوحه های کشف شده هخامنشیان و "کوروش نامه" گزنفون بدست آوردند وآنرا در قوانین اساسی خویش بکار بردند. این بود که با تمدنی دویست و پنجاه ساله توانستند این چنین پیشرفت کنند 16). نخست کوروش هخامنشی بود که مبتکر این شیوه اندیشیدن چند گانه بود که از زرتشت باو رسیده بود و سپس داریوش بزرگ که توانست این شیوه را کاملتر کند و قادر شد همه چیز را درامپراطوری پارس بسازد.

    امروز شیوه اندیشیدن لایه ای بصورت یک فرمول علمی و مستحکم برای حل تمام مشگلات در اختیار فرهیختگان و دانشمندان جهان است. در اندیشه کنونی ایرانی، متاسفانه این روش بخاطر استیلای فرهنگ عرب و اسلام و برقراری اندیشه دوآلیستی سیاه و سفیدی بیگانه شده.

    در مرحله نخست بایستی دوباره آموزش و یادگیری و تمرین شود و در واقع بایستی روی آن با دقت کار کرد. کسی که چند بار آنرا "تجربه" کند، بآسانی میتواند این نوع اندیشیدن را از آن خود نماید. این نوع اندیشیدن نه تنها برایش سود آور است، بلکه به شناخت های بزرگی میرسد و همه را وامیدارد تا در یک « اندیشیدن جمعی » بطور متداول و متناوب شرکت کنند و از نقطه نظر های متفاوت بیک درک و نقطه نظر واحد برسند. این تنها وسیله ایست، تا شاید تمام گروه های تجزیه شده ایرانی که حداقل معتقد به نجات ایران هستند، دور هم جمع شوند وبا انسجام خود در یک " اندیشه درست و نیکوی همگانی"، نظام بیگانه خون و ظلم و آدمکشی را بزیر بکشند

    "فردریک وستر(7 1) در اینجا صحبت از " اندیشه شبکه ای" که بینهایت نزدیک به اندیشه

    لایه ای است میکند و میگوید: " برای و با انسانهای دیگر بیاندیش، با یگدیگربیاندیشید"

    سخن را باسروده ای از شاعر بزرگ ایران زمین " دقیقی" پایان میدهم :

چو یک چند گاهی برآمد بر این - درختی پدید آمد اندر زمین

    از ایوان"کشتاسب" تا پیش کاخ - درختی گشن بیخ و بسیار شاخ

    همه برگ او پند و بارش خرد - کسی کوچنان برخورد کی مرد؟

خجسته پی و نام او "زردهشت" - که اهریمن بد کنش را بکشت...

khorshid.mehr@yahoo.com London, 31 دسامبر 2009

  1. Hegel, کارل مارکسمارکس و سایه هایش، اثر مصطفی رحیمی ، انتشارات هرمس 138
  2. «اوستا» نامه مینوی آیین زرتشت ازآقای جلیل دوستخواه از گزارش استاد ابراهیم پور داود، 1343 انتشارات مروارید

3) Die Chinesische Weltanschauung YIN/YANG

(4Heraklit von Ephesos: „panta rhei“ = „alles fliesst“

(5Jaques Derrida „Dekonstruktion“

(6Denis Wright : The Persians Amongst the English, London 1985 نشر نو، 1368 "ایرانیان در میان انگلیس ها"

تاریخ فراماسونی در ایران، از آقای اسماعیل رایین (7

حقوق بگیران انگلیس، از آقای اسماعیل رایین ( 8

9) Dr. Kazem Vadie: Temoins du Temps شاهد زمان ، دکتر کاظم ودبع، جلد دوم، ناشر دایره مینا

10) International Society for Knoledge Organization „ ISKO UK“

11) Erkenntnistheoretischen Schichtweisen نظریه " شناخت لایه ای"

  1. “Wertschöpfungsnetz” ( “Supply-Net-management”), Wer-weiss-was (Wertschöpfungskette)
  2. John Nesh: „ Equilibrium“ نظریه توازن
  3. Taiichi
  4. Von Florian Knauss: „Die Paläste der Achämeniden“ in : Das persische Weltreich, 2006 Historisches Museum der Phalz Speyer, Konrad Theiss Verlag, Stuttgart
  5. In Search of Cyrus The Great / www. spentaproductions.com / در حقیقت قانون اساسی امریکا را میتوان سندی بسیار ایرانی تلقی کرد..........

17) Fredrick Vester: „Vernetztes – Denken“ اندیشه شبکه ای